حقّانيّت



کتاب « مدارا و مدیریّت» سروش که در آمد، در انتهای آن مقاله‌ای دیده می‌شد با حروف ریز که ناشر عذر خواسته بود که نتوانسته در فرصت اندکی که داشته آنرا با بقیّه‌ی کتاب هماهنگ کند. بعد معلوم شد که در آن سالهای سیاه اجازه‌ی نشر کتاب را مشروط به چاپ این مقاله کرده‌اند که به تنهایی جواب شبهات کتاب را بدهد! آن مقاله از حسن کریم پور ازغدی بود که اکنون به عنوان تئوریسین در صداوسیما تبلیغ می شود. نه آن مقاله و نه سخنان و نوشته‌های بعدی او که به زور به فرهنگ این سرزمین تزریق می‌شد، مقبولیّت نیافت و جایی در حافظه‌ی فرهنگی ما- جز ابراز نامناسب یک تفکّر نادرست- نیافت. چرا؟  


اینکه من بارها نوشته‌ام که به گفته باید نگریست نه گوینده ، حرفی از جنس « تورا به خدا» و« جان من» نبود، حرفی از سر نیاز من و شما بود. این من و تو هستیم که برای ماندگاری به آنچه به ماندگاری نزدیک است باید چنگ زنیم نه برعکس که حق و حقیقت از طرفداری ِما بی نیاز است.آن کتابی که نه فرو مانده می‌شود و نه فراموش، ذاتش اینگونه است و هرچه رنگی از حقّانیّت برد همان حکم بر آن جاریست. شاعر یا دانشمندِ جوهردار اگر نه در زمان خود، روزی نام‌آور خواهد شد. سخن« خود ِحقیقت» با دیگران رجزی است که آن بانو در مجلس یزید به او گفت: که حیله‌هایت را به کار گیر و سعی و تلاشت را بکن که نخواهی توانست نام ما را از صفحه‌ی روزگار محو کنی.


ضیاء موحّد لائیک وقتی کتاب منطق موجّهات خود را چاپ می‌کند- برعکس مثال بالا- با میل و رغبت پیش از چاپ نوشته‌هایش را به جواد لاریجانی می‌دهد و از او نظر می‌خواهد. چرا؟ چون منطق‌دانی برجسته و شاگرد تارسکی است و نمی‌تواند او را نادیده بگیرد، در حالیکه هیچ تناسب فکری با او که کارگزار حکومتی مذهبی است ندارد. هنرو علم ژرف و ناب برای همیشه خریدار خواهد داشت و بافته‌های سطحی امثال ازغدی چون کفی بر آب بیش نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics