امیرحسین ندایی پیش از نمایش دلشدگان با اشاره به نقد منتقدان بر آن فیلم در زمان خودش، مدام تکرار می کرد که هنرمند الزامی ندارد که تاریخ را روایت کند و می تواند روایت خودش از تاریخ را ارائه کند. هر دو طرف جز ادّعا چیزی ارائه نمی کردند و نمی کنند. در یک دسته بندی ساده رابطه ی فیلم و تاریخ را می توان دو قسم دانست:
قسم اوّل فیلمهایی هستند که «ادّعا» ی روایت تاریخ ندارند و تنها بر اساس الهام از واقعه ای تاریخی ساخته شده اند، مثل همین دلشدگان که مشابه سفر طاهرزاده و درویش خان به فرنگ است و نه خود آن. در این هنگام سخن راندن از عدم تطابق تاریخی نادرست است چون از ابتدا چنین قصدی در میان نبودهاست.
قسم دوّم فیلمهایی هستند که نام شخصیّتها و مکان و واقعه را براساس تاریخ انتخاب می کنند. چنین فیلمهایی نمی توانند هر چه خواستند بگویند و در انتهای آن اضافه کنند که ما روایت خود را ارائه میکنیم. لااقل اگر روایت اصلی تاریخی مدّ نظر نیست یکی از روایتهای چندگانه را که دربارهی هر واقعهای موجود است استفاده کنند و البته در فضاهای خالی تاریخ- یعنی جاهایی که تاریخ درباره ی آنها ساکت مانده است- آزادی عمل بیشتری دارند به شرط آنکه با روح اصلی ماجرا متفاوت نباشد. نمونهی سرراست عدم توفیق در این کار فیلم سیصد است که جهت گیری کاملاً آشکاری دارد. خشایارشا مردی همجنسگرا با دو مترونیم قد و ظاهری غریب است و جنگاورانش نیز هیئتی وحشتناک دارند. فیلم تأکید دارد که یونانیان سربازان آزادی و دموکراسی و ایرانیان نمایندگان بربریّت و توحّش اند. اشارهی فیلم از زبان ایرانیان به سوزاندن شهر و تمام« نسخههای خطّی و کتابها» برای فهمیدن منظور سازندگانش کافی است.
نباید فراموش کرد که فیلم باید بیش و پیش از هر چیز داستان داشته باشد و پس از آن نوبت به بحث درباره ی امانتداری تاریخی می رسد. فردا به این مطلب با نگاهی به سریالهای ایرانی تاریخی صداوسیما خواهم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.