گفته بودم که دربارهی شاملو واینکه در اشعارش گاه پس از سالیان دست می برد خواهم نوشت. حالا هم چیزی برای اضافه کردن جز تکرار مخالفت خود با دست بردن در یک اثر هنری ِانتشار یافته ندارم ولی حکایت کارهای شاملو، دیگر است. او کدام کارش به دیگران رفته بود که این کارش رفته باشد؟ دست بردنهای او عمدتاً دودلیل داشت یکی زیباتر شدن شعر با جایگزینی یک کلمه یا چیزی مانند ِآن. او در این باره درشعر دیگران هم دست می برد با اجازه یا بی اجازه. اشعاری را که برای چاپ در مجلّههای خود می گرفت با افزودن یا جایگزین کردن کلمهای زیباتر و چاپ می کرد. حالا تصوّر کنید حال شاعر جوانی که شعر ِتغییر یافته را می بیند ولی چه کسی یارای مخالفت داشت؟ او به تعبیر محمّد قائد ملکالشّعرای ایران بود. حتّی اشعار خارجی را که ترجمه می کرد- یا داستان ها را- دوباره می سرود به گونهای که حاصل بیشتر رنگ و بوی شاملو داشت تا آن شاعر یا نویسنده.
گونهای دیگر از تغییر دادنها برمی گشت به روابط شخصی یا مصلحتها. در شعری وارطان، چون آن زمان امکان نشر نداشت به نازلی تبدیل شد و بعد که مانع برداشته شد دوباره نازلی، وارطان شد. بعضی از تقدیمهای متعدّدش هم به اشخاص پس از تیرگی روابط در چاپهای بعد حذف می شد! عرض کردم او را فقط باید با خودش سنجید.
چیزی که ورای این کارها نهفته روح ناآرامی است که دائم در تکاپوست و آرام نمی نشیند. سخنرانی او در آمریکا و حملهاش به فردوسی را هم در همین راستا ارزیابی می توان کرد. صرف نظر از اشتباه شاملو در نگاه به اسطوره و خلط آن با تاریخ و اینکه ریشهی این حرفها در اعتقادات یکی از دوستانش یعنی علی حصوری بود، ولی همین روح معترض و توفانْسا به خودی خود زیباست. جای او خالی است و عصیان نسل ِنفی کنندهی او که معتقدند دوران شاملو گذشته، از وزش کمجان ِنسیمی ضعیفتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.