جملهای از نوشتهی دیروز را بهانه می کنم برای امروز که مطلبی را بنویسم تا حلقهی رابطی باشد بین آنچه نوشتم و آنچه در دو روز آینده دربارهی گزینشهای دانشجویان در مقاطع عالی تحصیلی خواهم نوشت.
دیروز گفتم که کار باشگاه پاس علامت سؤالی جلو نام شهدا گذاشت. صد البتّه می دانم که این به آن مربوط نیست ولی همه که اینطور نیستند. وقتی اشتباه یا لغزشی صورت بگیرد عامّه خشک و تر را با هم می سوزانند. نظام سهمیّه بندی دانشگاهها و سهم خانوادهی شهدا و رزمندگان و جانبازان و آزادگان، خبط حاکمان است ولی کسانی که این نوع بالابردنهای جبری را برنمی تابند، صفحهی ذهنشان را کدورتی فرامی گیرد از کسانی که برای دفاع از این آب و خاک از همه چیزشان گذشتند.
در هر کشوری پس از هر جنگی به کسانی که بیشترین خسارت را دیدند یا بخشی از جوانی و سلامتی خود را فدا کردند، می رسند و جامعه خود را موظّف می داند که آنان و خانوادههایشان را تیمار کند، پس چرا اینجا این مسأله چنین دافعهای ایجاد کرد؟ راه حلّ درست این مشکل این بود که برای تمام کسانی که مشمول این موضوع می شوند کلاسها و برنامههای تقویتی – با بودجهی دولت- بگذارند و آنان را به سطح علمی مطلوب برسانند و سپس با دیگران در نبردی برابر در کنکور شرکت کنند، به گمانم این راه هیچ مخالفی نمی داشت و بسیار مطلوب بود.
امّا راهی که انتخاب شد بسیار متفاوت و از دید من اشتباه بود به چند دلیل:
دلیل اوّل اینکه در کشورهایی که مثال زدم این مسأله جنبهی ملّی داشت و برای جبران جانفشانی صدمهدیدگان جنگ بی توجّه به نوع اندیشه و تفکّرشان بود ولی اینجا مسأله ایدئولوژیک است و برای آوردن کسانی به دانشگاه بود- که به زعم حاکمان – اندیشهی سالمتری از دیگر اقشار جامعه داشتند تا بعدها نظام مدیریّتی کشور از میان آنان انتخاب شود. کسی که برادرش را از دست داده چرا باید از این امتیاز بهره برد؟ یا کسان دیگری که دخالت مستقیم در جنگ نداشتهاند؟ اگر معیار دخالت غیر مستقیم باشد که بسیاری از کسان بی آنکه بستگی نَسَبی با گروههای یاد شده داشته باشند- مثل جنگ زدگان که همهی دارایی خود را باختند- می توانستند نامزدهای احتمالی نظام سهمیّه بندی باشند. حکومتگران در محاسبات خود فکر می کردند که خانوادهای که شهیدی داده دارای طرز فکری است که دیگر وابستگانش را واجد این صلاحیّت می کند که آسانتر وارد داشگاه شوند و این معنای آنچه ایدئولوژیک خواندم است.
دلیل دوّم این است که در این امتیاز دهی نباید امتیازی از دیگر افراد جامعه سلب می شد و حال آنکه این اتّفاق افتاد. مجریان در توضیح راه یابی افرادی اضافه بر ظرفیّت دانشگاه می گفتند که اگر ما مثلاً در یک کلاس با ظرفیّت چهل نفر، ده نفر را کنار می گذاشتیم و از میان سهمیّهها جایگزین می کردیم حق با شما بود ولی ما کلاس چهل نفره را پنجاه نفری می کنیم و بی آنکه حقّی از کسی ضایع شود ده نفر را اضافه می کنیم. متأسّفانه این توجیهی بیش نبود؛ چون ظرفیّت دانشگاهها به نسبت امتحان دهندگان در آن سالها بسیار کمتر از الآن بود، اگر این امکان وجود داشت که کلاس را پنجاه نفری کنید در حقیقت از کلاسی پنجاه نفری ده نفر را حذف کرده اید نه اینکه به جمعی چهل نفری ده نفر را اضافه کنید و این طرز محاسبه، صرفاً بازی با اعداد است که نمی تواند افراد مطّلع را فریب دهد.
دلیل سوّم پیامدهای این مسأله بود که بعدها باید شاهد آن باشیم. به فرض که دو مسأله ی بالا نمیبود با سطح پایین علمی ِاین افراد چه می کنید؟ ابتدا در مقیاس ِفردی سؤال می کنم. اگر بین معلومات و کارایی یک پزشک مثلاً ارتباطی باشد – که هست- با برگزیدن افرادی با سطح علمی پایینتر احتمال به خطر افتادن جان افراد بیشتری وجود دارد. پاسخگوی مرگ یا آسیب بدنی و روانی به افرادی که معلول این آگاهی کمترند چه کسانی هستند؟ رشتههای دیگر را خود حدس بزنید. حالا سؤال را کلّیتر و در بعد اجتماعی مطرح می کنم: این افراد از آنجا که برای پر کردن مناصب دولتی تربیت می شوند پس از احراز این پست ها با اشتباههایی که ناشی از سطح علمی پایینترشان است، چه صدمه ای به بدنهی مدیریّتی و اقتصادی کشور میزنند؟ سروش در مصاحبهی چند روز پیشش می گفت که احمدی نژاد اگر دکترای مهندسی دارد چرا مانند ناآگاهان دربارهی انرژی هستهای سخن می گوید؟ احمدی نژاد یکی از آن رزمندگان است که حالا به بالاترین سطح مدیریّت کشور رسیده که شاهد عملکرد او در این دو ساله هستیم و دیگران هم البتّه در راهند.
همه را نباید با یک چوب راند، کسی را سراغ دارم که سال چهارم دبیرستان یک دفتر برای همهی دروسش داشت، آدمی الکی خوش و ولنگار. پدرش ارتشی بود؛ چند ماه مانده به آخر جنگ پدر اسیر شد و بعد از مدّت کوتاهی جزو اوّلین کسانی بود که آزاد شد و پسر به لطف این موضوع در رشتهی پزشکی قبول شد، چیزی که در خواب هم نمی دید. از طرف دیگر یکی از دوستانم که برادرش شهید شده بود و تا سه سال بی آنکه مشمول باشد می توانست کنکور دهد حاضر به استفاده از آن نشد و علیرغم اصرار دیگران بدون سهمیّه در امتحان شرکت کرد که جایی قبول نشد و حالا کارمند عادی بانک است، در صورتی که که به راحتی می توانست در یکی از رشتههای مهندسی قبول شود.
آنچه نوشتم به کنار آنچه فردا و پس فردا خواهم نوشت از این هم مهمتر است و پرداختن به جنبههایی است که من ندیدهام آشکارا به آن پرداخته شود. متأسّفانه در این کشور همه چیز به سیاست آلوده شده و این چیزی است که شاید نسلها طول بکشد تا اثرات منفی آن از بین رود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.