حوزهی سنّتی در نظام آموزش قدیم ما تنها جایی برای آموزش دروس دینی نبود بلکه طب ّو ریاضی و هیئت و حکمت و هرآنچه نام علم داشت و آموختنی بود، تدریس می شد. ورود نظام دانشگاهی به ایران در دوران نو علاوه بر اینکه اقتضای زمان بود، تلاش ِحاکمان وقت برای درانداختن طرحی برای کم رنگ کردن نقش ِحوزههای قدیم نیز بود که تا حدودی موفّق شدند و اکنون حوزه فقط جایی برای آموزش دروس دینی است. این داستان حکایت دیگری است که باید به وقت خودش نوشته شود که آنچه اتّفاق افتاد درست بود و یا نه و اگر چطور می شد بهتر می بود.
ابتدا روحانیان از ورود به دانشگاه ابا داشتند و آنرا منافی با شأن خود می دانستند ولی بعدها عدّهای با تغییر دیدگاه و برخی به دلیل نیاز مالی و بعضی باانگیزهی تبلیغ دین در دانشگاه و اینکه به قول خودشان نگذارند این سنگر هم از دست برود، وارد دانشگاه شدند و به آموزش و تدریس پرداختند.
بعد از انقلاب ورود روحانیان به دانشگاه امری عادی شد، آنچنان که دانشگاهیان هم برای آموختن برخی علوم آزادانه به حوزه رفتند. تحصیل همزمان در حوزه و دانشگاه فشاری مضاعف به افراد وارد می کرد ولی چارهای نبود و اگر کسی بخواهد در دو رشته در دانشگاه هم تحصیل کند با همین مشکل روبه روست.
از طرف دیگر روحانیان برای ورود در کارهای دولتی به مدرک احتیاج داشتند درحالیکه بسیاری از اواخر دورهی ابتدایی ویا دورهی راهنمایی وارد حوزه شده بودند و به فرض ِداشتن دیپلم سطح حقوق آنان هم اندازهی دیپلمهای ساده بود ولی آنان درسهای بسیاری در حوزه خوانده بودند. پس دروس حوزه سطحبندی شد و مدارکی معادل به آنان داده شد که بتوانند ازمزایای ِآن بهره مند شوند.
چیزی که انگیزهی نوشتن این مطلب شد دادن اجازه به طلبهها برای ورود به دانشگاه با مدارک حوزوی خودشان است یعنی با ارزیابی ِسطح تحصیلی به اضافهی دفاع از یک پایان نامه- در همان حوزه- مدرک لیسانس یا فوق لیسانس داده می شود و شخص می تواند در کنکور مقطع بعدی شرکت کند. من به دلایلی این مطلب را هم از بین برندهی نظام دانشگاهی و هم بی ارزش کردن معنای علم در حوزه می دانم.
چرا طلبهها اصرار دارند دکتر صدایشان کنند؟ این پرسشی از سر طعنه نیست، بلکه عین واقعیّت است چون چنین راه میانبری برای مدرک گرفتن تنها برای خود مدرک است نه معلومات ِآن. اگر برای معلومات بود باید شخص از ابتدای دورهی لیسانس وارد دانشگاه می شد و ترم به ترم بالا می آمد حال آنکه امروز با اتمام کفایتین و مقداری درس خارج و دفاع از یک پایان نامه - نه چندان به سخت گیری نظام دانشگاهی- با راهنمایی ِاستادان ِحوزه در هر رشتهای طلبه ی مزبور می تواند در امتحان دکتری شرکت کند و احتمال قبولیش را هم که دیروز توضیح دادم. این مسأله حرمت علم را در حوزه از بین میبرد چون با این کارش نشان می دهد که درسی که آنجا خوانده بی توسّل به فلان لقب ارزشی ندارد و از طرفی نظام دانشگاهی هم با این تبصرهها و استثناها زیر سؤال می رود. وقتی می توان به این راحتی مدرک گرفت چرا آدم خودش را سالها به زحمت بیندازد. در رشتههای علوم انسانی باید سالها را صرف ِخواندن ِدو مقطع ِتحصیلی کنی که الزاماً پیاپی هم نیست به علاوهی رفتن به سربازی؛ به جای ِآن از پنجم ابتدایی به حوزه می روی و - با فرض داشتن استعدادی متوسّط- در عرض ِکمتر از ده سال به سطح ِفوقلیسانس می رسی اگر پیش از آن با امتحانات متفرّقه دیپلم بگیری می توانی با دفاعی ساده از یک پایاننامه در سنّ بیست سالگی سر کلاس دکتری بنشینی و از سربازی هم معاف باشی.این برای کسانی که از قانون مزبور بی اطّلاع باشند جای تعجّب دارد ولی خود من کسی را می شناسم که بدون پاس کردن حتّی یک واحد الآن سر کلاس دکترای فلسفه نشسته است، فقط برای گرفتن مدرک.
تنها راه حل این مسأله وجود دانشگاههایی است که دروس حوزه و برخی رشتههای علوم انسانی را داشته باشند تا کسانی که بخواهند هر دو را داشته باشند با شرکت در کنکور به آن وارد شوند و مدرک کارشناسی و ارشد خود را طبق ِاین روال دریافت کنند و یا اگر اصرار به آموزش سنّتی حوزه دارند با دو برابر زحمت ِبیشتر جداگانه در دانشگاه هم شرکت کنند ولی اینکه تنها با تحصیل حوزوی به دانشگاه وارد شوند آنچنان که نوشتم نوعی میانبر زدن است که هر دو نظام را زیر سؤال می برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.