چشمه‌های شخصی


          
نیما شعری دارد به نام ِ« نام بعضی نفرات» که نام این چند نفربه من دلگرمی می دهد و ...همین. این شعر را در نوجوانی در منتخب اشعار او دیدم و گفتم حالا به فرض که چنین شعری را گفته ولی دیگر جزو اشعار خوبش که نیست چرا انتخاب کرده، آنهم طاهباز؟


معمولاً برای نوشتن مطلب کم نمی آورم ولی گاه سخت گیری باعث می شود که بعضی روزها مردّد بمانم که چه بنویسم. تا اینکه دیدم ناخودآگاه راهی پیدا کرده‌ام و آن هم این است که سراغ افراد خاصّی می‌روم و تا به یاد آنان می افتم سیل مطلب و خاطره و خوانده و خودیافته است که هجوم می آورد، گویا چشمه‌ای هستند زاینده که حتّی یادآوری آنان ذهن را پربار و برنا می کند و تازه آرام آرام دارم می فهمم که نیما چرا آنرا سروده و طاهباز چرا آنرا انتخاب کرده است. امروز هم از سیاسی نویسی ِناگزیر این یکی دو هفته به تنگ آمده بودم و می خواستم راهم را سوی کوی آشنای خود بگردانم و راهی نبود که به یاد بیضایی افتادم و ذهن جان گرفت؛ خواستم مطلب را بنویسم دیدم همین یادآوری که بهار ِاندیشه است خودش یک مطلب تواند بود. حالا دارم به فهرست کوچکم از افرادی که در سه زمینه‌ی هنر و دانش و دین، چشمه‌های شخصی من‌اند می‌اندیشم که خود نیما حتماً یکی از آنان است. شود آیا که نامم روزی اجاق سرد کسی را گرم کند؟

نام بعضی نفرات

یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیّه.

قوّتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرایم
گرم می آید از عالی دمشان.

نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم می بخشد
روشنم می دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics