يا: بدنامي بهتر از گمنامي است
قرار بود چیز دیگری بنویسم ولی فضای این روزها اجازه نمی دهد. در این دو سال در ایران اتّفاقاتی افتاد که – شاید- حتّی بدبین ترین آدمها آنرا پیش بینی نمی کردند. حدیثی هست از پیشوایان دین که مردم به حاکمان ِخود شبیه ترند تا به به پدران ومادران ِخود، مصداق عینی ِاین حرف را در این دو سال من یکی که می بینم. انتقاد من از نوشتهی نبوی دربارهی بنزین را که خواندید ولی همو اصطلاحی وضع کرده به نام ِاحمدی نژادی شدن که آنرا مرادف حسینقلی خانیشدن گرفته ولی من آنرا با کمی تفاوت استعمال میکنم. آنرا نه به معنای هرکیبههرکی یا شیرتوشیر بلکه به معنای ِمدام خبرساز بودن و از هر کاهی کوهی ساختن و به تعبیر فرنگی ها ترجیح ِبدنامی بر گمنامی می گیرم.
قرار بود چیز دیگری بنویسم ولی فضای این روزها اجازه نمی دهد. در این دو سال در ایران اتّفاقاتی افتاد که – شاید- حتّی بدبین ترین آدمها آنرا پیش بینی نمی کردند. حدیثی هست از پیشوایان دین که مردم به حاکمان ِخود شبیه ترند تا به به پدران ومادران ِخود، مصداق عینی ِاین حرف را در این دو سال من یکی که می بینم. انتقاد من از نوشتهی نبوی دربارهی بنزین را که خواندید ولی همو اصطلاحی وضع کرده به نام ِاحمدی نژادی شدن که آنرا مرادف حسینقلی خانیشدن گرفته ولی من آنرا با کمی تفاوت استعمال میکنم. آنرا نه به معنای هرکیبههرکی یا شیرتوشیر بلکه به معنای ِمدام خبرساز بودن و از هر کاهی کوهی ساختن و به تعبیر فرنگی ها ترجیح ِبدنامی بر گمنامی می گیرم.
اینکه هشت سال پس از پیروزی ِدوّم خرداد، در اردوگاه ِاصلاح طلبان تفرقه به وجود آمد و برای ادامهی راه هزار مدّعی پیدا شد و باعث به قدرت رسیدن ِاحمدی نژاد شد ناشی از ناپختگی بازیهای سیاسی در ایران است ولی در عین حال دعوا سر ِتقسیم غنایم پس از پیروزی امری است که بارها در تاریخ تکرار شده است. با در نظر داشتِ مطلب پیشین، تفرقه و هرج و مرج ِفعلی را نمی پسندم و نمی فهمم. مگر شکست بازندگان را به هم نزدیک نمی کند؟اینکه هر کسی راه ِخودش رابرود و کسی در فکر علاج ِآنچه رفته نباشد به خودی ِخود قابل انتقاد است ولی در این میان برخی به تخریب هم پرداختهاند و کسانی را که زیر چکمهی قدرت له می شوند به تمسخر گرفتهاند. پیرزنی تنها کنج زندان چه جای دست انداختن دارد یا کسی که در همین زندانها تا مرز مرگ رفت یا بانویی فرهیخته و نامدار در سطح جهان که با همهی نظراتشان موافق نیستم و پیشتر هم در نقد برخی عقاید و اعمالشان در این وبلاگ نوشتهام.
وضعیّت زنان ِما وضعیّت مناسبی نیست و قوانین مناسب ِروزگار ما بر آنان حاکم نیست؛ بله من هم جاروجنجال برای تغییر را نمی پسندم ولی کسانی که راه درستی را برای تغییر انتخاب نکرده اند نباید به تمسخر گرفت آنهم در حالیکه می دانیم با این کار ِظاهراً غیرسیاسی، دارند با آزادی و امکان اشتغال و معیشت ِخود قمار می کنند. با کسی که برای اصلاح مبارزه می کند اگر مخالفیم باید با همان زبان گفت و گو کنیم و تازه با همان مقدار معلومات و دانش. اگر جنبش دوّم خرداد تیغ طنز را به کار برد- که به آن نوشتهها هم انتقاد دارم- ولی جبههی فکری ِنیرومندی داشت که کتاب چاپ میکرد و مجلّه در میآورد و طنز مثل خامهی روی کیک بود نه همهی آن. امّا وقتی حرفی برای گفتن نداریم و با طنز به جنگ مخالف ِخود میرویم یعنی جز تمسخر و دلقک بازی هنر دیگری نداریم.
اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم این طرز رفتار ریشه در شاهپرستی و قدرتستایی دیرینهی ما ایرانیان دارد. شاه در حافظهی جمعی ِما ایرانیان ظلالله است و از تودهی عوام تا روحانیان برای آن تقدّسی ویژه قائل بودهاند. فرهنگ ما پوست انداخته است ولی گوهرهی بسیاری از عقاید در ناخودآگاه ِما رسوب کرده است. اگر من با شکایت بردن ِشیرین ِعبادی پیش فرنگیان مخالفت می کنم به این خاطر است که به تعبیر بانو دانشور نمی پسندم رخت چرکهایمان را در حیاط همسایه بشوییم، اگر روزآنلاین را نمی پسندم به خاطر یکجانبه نویسی ِآن است که در حاکمان ِایران امروز جز تیرگی نمی بینند و برای مثال نوشتهی بهنود در دفاع از سهمیّه بندی باید در هم میهن چاپ شود نه آنجا. اگر به اکبر گنجی انتقاد می کنم به خاطر برخی تفاوت سلیقههای ِ فکری است و مطالب بالا را هم با لحنی که شایستهی آنان است واز آدمهای معقول و منطقی ِاهل مدارا انتظار می رود، بیان می کنم. البتّه اقدام ِحکومت در بازداشت امثال ِعظیما و اسفندیاری هیچ جای مسامحه ندارد و باید محکوم شود، با هر زبانی. همهی موارد بالا را به یک چوب راندن کمال بی انصافی است و دلیلی که در کار آقایان هست تنها یک چیز است: آنان را توانا نمی بینند. از دید آنها قدرت مهابتی دارد که چشمهشان را خیره میکند و کسانی که در برابر ِآن توانی ندارند را ضعیف و ناچیز می بینند و به تمسخر ِآنان می پردازند. امّا اینجا سرزمینی است که اسطورهی مذهبی ِآن با هفتاد نفر مقابل ِسپاهی ایستاد؛ اینجا کمی و زیادی معیار نیست بلکه حق و باطل معیار است. اگر با احمدی نژاد مخالف باشم ولی ببینم به هر دلیل میان تودهی مردم کشورم یا ملل شرقی و اسلامی محبوبیّت به دست آورده است، قلقلک نمی شوم که نظرم را تعدیل کنم و گرنه بن لادن هم هوادار زیادی دارد متأسفانه این تصویر نادرست تا اروپا و آمریکا رفته و استون را به فکر ساختن فیلمی دربارهی او انداخته است، فکر مقایسهی او با امثال کاسترو خندهدار است و یکی باید او را از اشتباه در بیاورد.
دربارهی احمدی نژادی شدن گفتم؛ او از روز اوّل با هیاهو درباره ی موضوعهای مردهای مانند هولوکاست یا تمنّای محالی مثل محو اسرائیل جز دردسر برای ما نیافرید و اصلاحات ّاقتصادی او چیزی ورای سخنرانیهایی که وعدهی افشاگری به مردم در تجمّعات سفرهای استانی میداد نبود. حالا برخی درست به همین روش یعنی پرخاش به این و آن و انتقاد که نه، اتّهام و گزافه گویی روی آورده اند. کسانی که از آنان انتقاد می شود انسانهایی اهل فکرند نه مُشتی اوباش که نتوان با آنها دادوستد کرد. اگر کسی حرفی دارد می تواند با زبان منطقی بیان کند وگرنه هم خودش را ضایع میکند و نه امکان انتقاد سالم به امثال ِمن – مثل آنچه در بالا نوشتم را- می دهد. نمی توانم به کسانی که تصمیم گرفتهاند با اقدام آنان مقابله کنند بگویم چه کنند، فقط می گویم که مراقب باشند آنها هم احمدی نژادی نشوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.