نخبگان و سفارش ِجامعه


 نخبگان و طبقه‌ی فرهیخته و روشنفکر دو گونه می توانند از اجتماع ِخود سفارش بگیرند که یکی از دید من ممدوح و دیگری مذموم است.


اوّلی که اصلاً روشنفکر بودن ِیک کس به آن بستگی دارد و باعث ِتفاوت عالمی عادی با روشنفکر است، همانا به روز بودن و دریافت نیازهای فکری ِجامعه و پرداختن به آن است. گاه در کشاکش مهیّج‌ترین جدل‌های فکری می بینیم که استادی مقاله‌ای مطوّل درباره‌ی تفاوت ِجزئی فلان نسخه از بهمان کتاب با نسخه‌ی دیگری نوشته است. صد البتّه آن کار هم کاری است لازم ولی نشان از عدم حساسیّت آن استاد محترم دارد. مدرّسان بسیاری را می توان نشان داد که انباشته از معلوماتند ولی در طول زندگی خود حتّی یکبار وارد کشمکش‌های مفید علمی نمی شوند و آرام از کنار آن می گذرند، چنین کسانی نمی توانند روشنفکر، جهت یاب و جهت ده باشند؛ تنها حافظه‌ای مملوّ از معلومات هستند که آنرا از نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند. روشنفکر شامّه تیزی دارد و –آن چنان که قبلاً گفتم – از یک چیز، همه چیز و از همه چیز، یک چیز می داند؛ یعنی علاوه بر تخصّص در حیطه‌ی شخصی خود، دستی هم بر مسائل کلّی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و اگر جایی اتّفاق نویی رخ دهد، بررسی می کند که آیا این رخداد در حوزه‌ی تخصّصی او اثری می نهد یا نه و اگر جواب مثبت است- که به دلیل ترابط علوم معمولاً این چنین است- واکنش نشان می دهد.


دوّمی که دامی در راه نخبگان هر فرهنگ است، این است که مردم خواست و سلیقه‌ی آنان را تعیین کنند و آنان از ترس بایکوت شدن و کم شدن اقبال دیگران به خواست عوام بنویسند. در این صورت اینان نه تنها جهت ده نیستند که بازیچه‌ی زنده باد و مرده باد دیگرانند و متأسفانه دچار مرگ زودرس ِفکری می‌شوند. نقل می کنند که در زمان ِآقای بروجردی تصمیم به اعزام مبلّغ به خارج- گویا ژاپن- گرفتند و برای این کار نیاز به آموزش زبان بود. ایشان دستور داد که کلاسهایی برای آموزش زبان به طلّاب تأسیس شود. جمعی از بازاریان که این مسأله را شنیدند پیش ایشان آمدند که عمده‌ی پول ِخمس ِحوزه را ما می‌پردازیم و به عبارتی حوزه روی کاکل سرمایه‌ی ما می چرخد و ما راضی نیستیم که این مبلغ به جای آموزش ِدین صرف آموزش زبان اجنبی‌ها شود و اگر این امر ادامه یابد ما دیگر پولی به شما نخواهیم پرداخت. آن کلاسها تعطیل شد و به جای ما مبلّغان سنّی به آنجا رفتند و گروه زیادی را به مذهب ِخود درآوردند. این جریان به عنوان یکی از ضعف‌های مزمن ِحوزه و وابسته بودن ِآن به سرمایه‌ی مردم مُدام ذکر می شود ولی آنچه در کمین روشنفکران ِماست از این هم خطرناک تر است. در داستان بالا امتیازی که مردم می دادند مالی بود و آنچه تعطیل شد کاری مفید بود که آن چنان ضربه‌ای به اسلام به حساب نمی آمد ولی در عوام گرایی ِروشنفکران، آنچه امتیاز است توجّه و اقبال و منزلت ِاجتماعی است و آنچه بهای آن است، تولید اندیشه‌هایی در جهت خواست ِعامّه است که به نظر من بسیار خطرناکتر است چون پیامدش گِرادهی اشتباه به مردم و از دست دادن ِفرصت‌های طلایی اجتماعی است که به این آسانی جبران نمی شود. درضمن، افت اقبال و توجّه دیگران نقص معیشتی را هم در پی دارد مانند روزنامه‌ای که بین رادیکال نویسی و تیراژ بالا از یک طرف و اعتدال و تیراژ پایین از طرف دیگر مخیّر باشد؛ مسلّماً مورد دوّم به معنای بازی با آینده‌ی روزنامه و درآمد کارکنان آن خواهد بود. روزنامه مثال بود؛ این موارد می تواند شامل وبلاگ، کتاب، مجلّه یا هر قالب دیگری باشد. من و شما به هنگام انتخاب یکی از دو طرف کدام را برمی گزینیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics