گریههـا در چشـم ِتر دارم تماشـا کردنی در صدف چندینگهر دارم تماشاکردنی
باغ اگر بر من شد ازجوش ِتماشایی قفس باغـها در زیرِ پر دارم تماشـا کـردنی
نیست مُهر خامُشـی از بی زبانـی بر لبم تیغـها زیـر سپـر دارم تماشـا کـردنی
گرچه سودایی و مجنونم ولی با کودکان صحبتی در هر گذر دارم تماشا کردنی
بستهامگرچشمچونیعقوبعذرمروشناست ماه مصری در سفر دارم تماشا کردنی
چونز زلفش چشم بردارم کهازهر حلقهای هر نفـس دام ِدگـر دارم تماشا کـردنی
سردیدورانبهمندستودلی نگذاشتهاست ورنه دستی در هنر دارم تماشـا کردنی
چرخ اگر کم فرصتی و عمـْرکوتاهی نکرد ســرونازی در نظـر دارم تماشـا کردنی
همچوشبنم صائب ازفیض سحرخیزی مدام گـلعـذاری در نظـر دارم تماشـا کـردنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.