تقي‌زاده‌ها


           
به این چند جمله‌ی بسیار مشهور که الآن به عباراتی کلاسیک برای بیان یک ایده در تاریخ ما بدل شده‌اند دقّت کنید:« ... چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همه‌ی وطن پرستان ایران با تمام قوا باید در آن راه بکوشند و آن را بر همه چیز مقدّم دارند، سه چیز است که هر چه درباره‌ی ی شدّت لزوم آن مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده . نخست قبول و ترویج تمدّن اروپا بلاشرط و قید. و تسلیم مطلق شدن به اروپا. واخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا(جز از زبان) و کنار گذاشتن هرگونه خودپسندی و ایرادات بی معنی که از معنای غلط وطن پرستی ناشی می شود و آنرا وطن پرستی کاذب می توان خواند...»


نوشته‌ی سیّد حسن تقی زاده در شماره‌ اوّل مجلّه‌ کاوه، دوره دوّم در تاریخ جمادی الاوّل 1338هـ. ق اکنون جزئی از تاریخ اندیشگی ما شده ست. در ذمّ این گفته‌ها در کتاب تاریخ مدرسه و تریبونها و منابر همه چیز  شنیده‌ایم ولی امروز چرا کسی در برابر ِاین همه تقی زاده که پیرامون ما را گرفته اند چیزی نمی گوید؟ فرزندان تقی زاده از او نیز پیشی گرفته‌اند. او ما را ایرانی یا سنّتی می پنداشت و می گفت باید فرنگی شد ولی امروزیان جهان را فرنگی می بینند و خود هستند و به دیگرانی که از دید آنها آنگونه نیستند ، کمترین اعتنایی نمی کنند گویی وجود خارجی ندارند. به صفحه‌ی نقد ادبی یا اندیشه‌ی روزنامه‌ها یا مجلّات نگاه کنید، فوجی از تقی زاده‌های در جست‌وجوی ِنام می بینید که زیر سایه‌ی نامهای دهان‌پرکنی چون پُست مدرنیسم از فرهنگ و درد و درمانی می گویند که مال ما نیست. به درستی بر نمایش اخیر هما روستا نقد نوشتند که آنتیگون در آمریکا چیزی از امروز ایران را بازتاب نمی دهد. با مخلوطی از سواد نیم بند و هویّت باختگی و اسنوبسیم چه می توان کرد؟ دولت آبادی می گفت که با ناشرش در آلمان صحبت می کرده که آثار نوبلیست‌ها را انتشار می دهد- یعنی کسانی که برنده یا نامزد نوبل بوده‌اند- و او از فروش ِکم کتابهای فلان نویسنده‌ی مصری در مقابل آثار دولت آبادی می گفت و دلیلش را این می‌دانست که از فضا و تکنیکهای غیر بومی و غربی استفاده کرده است که خواننده‌ی غربی بهترش را در آثار نویسنده‌های هم زبان خود می یابد. چه به برگزیدگان ِادبی و چه سینمایی و چه عرصه‌ی اندیشه‌ی ما در جهان امروز و خارج از مرزهایمان که بنگرید همه در پی بازسازی و احیای سرمایه‌های خودی هستند نه گرته برداران ِبریده از سنّت.


می توانید به من ایراد بگیرید که خودت مثالهایت را هم که ازتأیید و پسند ِآنها می گیری؛ می گویم بله، ولی اوّلاً من گفتم غربزده نباشیم نگفتم غرب ستیز باشیم و ثانیاً برای احتجاج با کسانی که ملاکهایت را قبول ندارند، با همان زبان و معیاری که می پسندند باید سخن گفت. الآن پرسش تنها این نیست که چه کنیم؟ بلکه این است که با کسانی که به داشته‌های فرهنگ خود ایمان ندارند و فضای فکری و هنری ما را تحت تأثیر قرار میدهند چه کنیم؟ راه درمانی هست؟ تقی زاده کلام خود را این گونه به پایان می برد: «...ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics