1. پخش مجدّد ِشاید وقتی دیگر از شبکهی سه تجدید خاطره بود؛ هم با بیضایی، هم با فیلم،هم با زنی که مجبور به مهاجرت شد و هم با دههی شصت. مثل همیشه انسانی بدون گذشته یا با گذشتهای مبهم چه آقای حکمتی در رگبار باشد و چه غریبهی از دریا آمدهی غریبه و مه و باشو یا گذشتهی گم شدهی پیرزن کلاغ. زنی از کودکیاش بی خبراست و به جست و جوی آن می رود تا با پیدا کردن نیمهی گمشدهاش، خود را بیابد. کیان- نه از عربی به معنای هستی چون از عربها خوشش نمیآید بلکه از پارسی که جمع کیها، پادشاهان ایران قدیم باشد و از آن محتملتر از ریشهی سُریانی به معنای طبیعت- به ویدا-اشاره به فرهنگ هند- می رسد و به نوعی به ریشهی شرقی خود بر میگردد. بیضایی همشه به دنبال گذشتهای است که بی آنکه تصریح کند، تمدّن هزاروچهارصدسال اخیر را حجاب ِآن میبیند. او هویّت را در ریشه میجوید و ریشه را در فرهنگ شرق به معنای گستردهاش. یک حکایت کوتاه از زمان ِکودکیش این مسآله را روشنتر می کند. بهرام ِکوچک از اینکه چشمانش روشن بودهاند در رنج و عذاب بوده، چرا؟ چون او را شبیه غربیها میکرد.او از اینکه ایرانی ِخالص نباشد ناراحت بود تا اینکه به این مطلب رسید که رنگ چشمانش از مشخّصات« کاس» هاست که قومی بودهاند که در اطراف دریای خزر میزیستهاند و از دید او ایرانی ِخالص بودند و هم اکنون اسم شهرهایی مثل کاشان و قزوین و دریای خزر(کاسپین) از نام آنان گرفته شده است. تبار و نسل و دودمان در اندیشهی بیضایی حرف اوّل را در هویّتیابی میزند که با آن موافق نیستم.
2. سباستین سوریا پشت سر هم دارد برای تیم ملّی قطر در جام ملّتهای آسیا گل میزند. وقت خوشحالی چه احساسی دارد و اصلاً او دقیقاً کیست؟ پیراهن زرشکی تیم قطر برای او که عربی هم بلد نیست چه مفهومی دارد؟ اگر تیم دیگری مثلاً بحرین یا امارات پول بیشتری می داد الآن برای آنان گل می زد. قطریها اگر با یک تیم متشکّل از امثال سوریا قهرمان جهان هم شوند چه ارزشی دارد؟ از طرف دیگر نعیم سلیمانوف که هرکول جیبی ِبلغارها بود پس از سیاست اسلام زدایی ِبلغارستان یک سال با نام ِجعلی ِنائوم شالامانوف در مسابقات شرکت کرد و بعد به ترکیّه گریخت تا با نام نعیم سلیمان اوغلو برای آنان افتخار بیافریند. کارش ریسک بزرگی بود چون در همین ایران دیدیم که تعویض یک مربّی تا چه حد وزنهبرداران را از مدال دور کرد چه رسد به اینکه بخواهی بدون مربّی تمرین کنی. قضاوت ما دربارهی ایندو متفاوت است ولی فرق بین آنان چیست؟
3. ریچارد هریس که زندگی پرفرازو نشیبش از بازیگر سینما در نقشی چون زندگی ورزشی تا موسیقی که ترانههایش تا صدر محبوب ترین ترانهها هم رفت و پس از آن یک دوره اعتیاد به الکل و بستری شدن در آسایشگاه و دوباره رجوع به سینما از او شخصیّت متضادی ساخته بود، در اواخر عمرش نقش پیران خردمند زیادی که هیچ شباهتی به شخصیّتش نداشتند را بازی کرد. به زحمت کسی در نقش مارکوس اورلیوس حکیم- امپراتور رومی در گلادیاتور به جای او قابل تصوّر است. در دو قسمت اوّل هری پاتر او در نقش پروفسور دامبلدور بازی می کرد که آخرین جملهی ِاو در عالم سینما به اندازهی تمام نقشهای بخردانهاش میارزد. هری که در یکی از دو گروه شاگردان مدرسه قرار گرفته بود درمی یابد که با توجّه به جایگاه پدرو مادرش باید در گروه دیگر قرار می گرفت از پروفسور می پرسد که چرا در این گروه برگزیده شد و او جواب می دهد که شخصیّت انسان را اصل و نسبش نمی سازد بلکه انتخابهای اوست که هویّت او را شکل می دهد. تمام حرف همین است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.