اصولگرایی یا لجاجت



اینکه کسی برای خود اصولی داشته باشد و تحت هیچ شرایطی آنرا زیر پا نگذارد خوب است یا بد؟ اگر یکی دو دهه قبل چنین چیزی را می پرسیدید جواب معلوم بود چیست ولی معیارها تفاوت کرده و چیزی که آنرا آگاهانه اصولگرایی نامیدم گاهی تعبیر به لجاجت می شود. اوّل بگویم چرا آگاهانه؟ چون الفاظ تیول یک گروه یا مسلک سیاسی نیستند. آنانکه خود را اصولگرا نامیدند یا این تسمیه از خود تعریف کردند که این ماییم که به اصول پذیرفته شده‌ی مذهب پایبندیم و دیگران نیستند که اتّهامی سرپوشیده بود. از نظر من نه آنان اصولگرا هستند که به مقتضای شرایط، اعمال غیر اصولی از آنان زیاد دیده‌ایم و نه دیگران فارغ از این دغدغه. امروز از انعطاف گفته می شود و اینکه طبق زمان و مکان باید عمل کرد که حرف خوبی است ولی در این بلبشوی امروزی ترس آن دارم که توجیه‌ی برای حزب باد بودن شود.


بیضایی باز هم فیلم نساخت و این هم به آثار نساخته‌اش اضافه شد. بسیاری این را حمل بر وسواس او در ساخت فیلم می کنند و حتّی در جریان ساخت سگ کشی درباره‌ی پلانی که گربه‌ای باید از جایی رد می‌شد نوشتند که با هیجده بار برداشت گرفته شده که کیانیان بعدها گفت که بیش از دو بار نبوده است. اینرا باید دقّت نام نهیم یا وسواس؟ کسانی که اینگونه نیستند چه صفتی برازنده‌ی آنان است؟


اوج هیاهوی اصلاحات بود و« گزارش فیلم» بی پروا مطالبی را منتشر می کرد که بعدها منجر به تعطیلی آن شد. یکی از این مطالب شرح دیدار کیمیایی و بیضایی با سعید اسلامی بود که در مصاحبه‌ی امید روحانی با مسعود کیمیایی بیان شد. پیش از آن سینا مطلّبی در نوشته‌ای افشاگرانه خبر از دیدار کیمیایی با اسلامی داده بود که جنجال زیادی درست کرد و وجهه‌ی کیمیایی به عنوان روشنفکری معترض را خدشه دار کرد که پس از آن هم هیچ گاه ترمیم نشد.


روشنفکران زیادی به یاد دارند که چگونه و کجا احضار می شدند. بسیاری از آنان به هتل استقلال فعلی برای گفت وگو[!]می رفتند و ایندو نیز از این مسأله مستثنی نبودند. مردی عینکی آنجا بود که دیگران بسیار با احترام با او رفتار می کردند و بعدها – یعنی بعد از قتل یا خودکشی او- فهمیدند که اسلامی است. او آنانرا پس از تهدیدی سرپوشیده دعوت به ساختن فیلمهایی خاص- احتمالاً تبلیغاتی- می کند که بیضایی می گوید از ما بهتر برای این کار هستند و بحث‌های دیگر که کیمیایی اشاره به همه‌ی آن نکرد یا اگر هم کرد به چاپ نرسید ولی از شجاعت بیضایی تعجّب می کند که با جرأت جواب اسلامی را می داده و گفته که: از ما گذشت به فکر جوانان این نسل باشید که از دست نروند. بیضایی همچنان پس از آن، فیلم نساخت ولی کیمیایی درست پس از آن ملاقات- یا احتمالاً ملاقات دیگری به طور شخصی با اسلامی- فیلم سلطان را می‌سازد که آشکارا حمله‌ای به ساخت و ساز ِکرباسچی در تهران و دوران سازندگی رفسنجانی بود و حالا معنای متفاوتی می داد. شاید کیمیایی به عمد این کار را نکرده بود ولی گفتن حرفی که به نفع امثال اسلامی بود امروز گریبانش را گرفته که چرا آب به آسیاب آنان ریخته است.


شبیه این حکایت را از سیّد محمّد بهشتی شنیده‌ایم که در شرح اوایل به روی کار آمدنش که کارگردانان ِزیادی برای اینکه بتوانند فیلم بسازند به او مراجعه می کردند، گفت: همه وقتی به آنجا و در اتاق شخصی من می آمدند می شکستند. یعنی حاضر به هر کاری بودند تا به آنها اجازه‌ی فیلمسازی داده شود به جز یک استثنا: بهرام بیضایی؛ که نه کوتاه آمد و نه درخواستی عاجزانه از من داشت. دقّت کنید بهشتی می‌گوید:« همه» و کسی را جز او مستثنی نمی کند.


حالا این پایبندی به اصول خوب است یا نه؟ شاید این کار منجر به این شود که کسی مثل بیضایی فیلم و تآتر کمی در کارنامه ی خودش داشته باشد ولی حالا به پشت سر که نگاه می کند لااقل شرمنده‌ی وجدانش نیست که کاری که نباید را انجام داده است. یادتان هست درباره‌ی تقوای هنری چه نوشتم؟ از بیضایی درباره‌ی آن ملاقات تا به حال چندبار سؤال شده ولی او رغبتی به جواب دادن نداشته است. امیدوارم در گفت و گو با یکی از معتمدان از آن زمان و دیگر زمانها بگوید برای ثبت در تاریخ چون معتقدم زندگی ِبرخی هنرمندان مثل آثارشان باارزش و درس آموز است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics