جلال رفیع مهمان برنامهی کوله پشتی بود آرام و متین و دوست داشتنی. پیشتر کتاب سفر به بهشت شدّاد را از او خوانده بودم که از سفرنامههای خوب ماست که با اعتدال و انصاف نوشته شدهاست. چیزی که توجّهم را جلب کرد آرامشی بود که قبلاً در چهرههای دیگری هم دیده بودم. کسانی مانند دعایی و یا از سنخی دیگر مرحوم ابوترابی. ابوترابی را آزادگان تا سرحدّ پرستش می ستودند و او را کسی همطراز بزرگان انقلاب و از شایستگان جانشینی رهبر فقید می دانستند و داستانها از او نقل میکردند. غریب آمد و غریبتر رفت. اگر بخواهم نکتهی مشترکی بین اینان بیابم، یک گذشتهی تلخ و دشوار را می بینم. چه کسانیکه گذشتهشان مانند ابوترابی در عراق و شکنجههای آنچنانی بود و چه کسانی که سروکارشان با ساواک و زندانهای مخوفش افتاده بود. قانون نیست و استثنا هم دارد ولی آرامش آنان را حاصل مقایسهی بین گذشتهی تلخ و اکنونی که هر چه باشد از آن بهتر است میدانم؛ چیزی شبیه داستان سعدی و غلامی که به دریا افکندند تا قدر ِامان ِکشتی را بداند.
از سوی دیگر کسانی هستند که تازه پس از انقلاب به فکر مبارزه افتادند! یا کسانی که آنقدر جوانند که روزگار پیشین را درک نکردهاند. اینان برای مقایسه حال را با آیندهای خیالی که همه مؤمن و معتقد سر به ولایت نایب امام زمان سپردهاند، می سنجند و چون اکنون همیشه نسبت به آن اتوپیای خیالی چیزی کم دارد ناراضی و پرخاشگرند و در فکر حذف ِاین و آن هستند.
فرق ایندو، عینی و واقعی بودن دوطرف مقایسه در مورد اوّل و ناقص و رؤیایی بودن یکی از دو سو در مورد دوّم است. یادم نمی آید ابوترابی در هیچ یک از دعواهای بین گروهها وارد شده و یا کسی را تخطئه کرده باشد. سخنان مهرآمیز و دعوتگر به صلح و دوستی دعایی در مجلس را هم که همه به یاد داریم. از این سو جوانان ِسنگ و چماق به دست و شیوخی که تفاوت بین ِایدهآل بودن متون فقهی و عینیّت جامعه را در نمییابند و در منابر به تهدید و تکفیر این و آن مشغولند، هستند. روا نیست که نسخهای که سعدی برای آن غلام پیچید را برای آنان بخواهم ولی گاهی یک تجربهی واقعی از صد درس و وعظ کاراتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.