یکی از راههای خودفریبی توجیه اشتباههای خود است، مثل کسی که مثلاً در دیکته ده بگیرد ولی دستش را روی ده تا غلطش بگذارد و بگوید به بقیّه نمره بدهید و صدالبتّه این طور اگر بخواهیم حساب کنیم همه همیشه بیست می شوند.
در فوتبال مثل همیشه حذف شدیم مثل مسابقات مقدماتی نوجوانان، جوانان، المپیک و تیم امید در دوحه. قصدم نوشتن دربارهی فوتبال نیست، به شیوهی استدلال کار دارم. تا به حال هر وقت در پنالتی بردهایم- مثلاً در پوسان یا آسیایی پکن- همه از برد گفته و نوشتهاند ولی هر وقت باختهایم همه گفته اند که بازی در حقیقت مساوی شده ولی با پنالتی که شانس و اقبال است باختهایم. یک پنالتی را در نظر بگیرید: یک توپ، یک دروازه و دوبازیکن. همهی آن چیزهایی که در گل شدن یا نشدن ِتوپ دخیل است همان است که در صد و بیست دقیقهی بازی بوده است. اگر همین پنالتی در بازی باشد باز هم شانس است؟ توپ را کمی عقب تر ببرید و چند تا بازیکن جلو آن بکارید ظاهراً تفاوت زیادی نکردهاست، آیا باز هم شانس است؟ پنالتی ِآخر بازی جزئی از بازی است که تیمی که از لحاظ روحی و روانی بالاتر است و بازیکنان ِتواناتری دارد برنده می شود. امیدوارم این لقب پر افتخارترین را با برنده شدن کره یا عربستان از ما بگیرند، هرچند پس از آن احتمالاً گفته خواهد شد که ما « یکی از» پر افتخارترینها هستیم!
دغدغهی من این است که چرا ما به غلطهای املایی و انشایی ِفکری خود توجّه نمی کنیم. آنرا پاک میکنیم و دوباره آنرا تکرار میکنیم، درست مثل زخمی که به جای شکافتن و درمان، آنرا بپوشانیم تا عفونت کند. همین حالا ده نمکی در برنامهی یک شب مهتاب دارد حرف میزند و از شیشهی اتوبوس های پس از بازی ِسرخابی می گوید که هر بار شکسته می شوند و دوباره نو می شوند و دوباره و چندباره...و هر بار از تماشاگران عزیز می شنویم که« در سرما و گرما» تیم خود را تشویق می کنند و آنها هم که ناسزا می دهند و صندلی می شکنند« تماشاگرنما» هستند. این یعنی پاک کردن همان غلطها که گفتم.
ده نمکی نونوار کرده و کُت غیررسمی ِکرم رنگی به تن کرده و پیراهنی آبی که برای اوّلین بار است میبینم دکمهی بالای ِآن را نبسته است. مصاحبه با مجلّهی فیلم و راه یافتن ِاو به سینما و همین حضور تلویزیونی به او- که یکی از غلطهای ناخواستهی جامعهی ماست- این فرصت را داده که بهتر شود. حالا لااقل عربده نمی کشد و آرام و با استدلال و مؤدّبانه- حالا هر چند خلاف میل من ِنوعی- حرف می زند. آنچه شرط لازم و کافی ِگفت و گوست همین پایبندی به ادب و استدلال است و گرنه با هم نظری که اصطکاک فکری بوجود نمی آید.
اخراجیها غلطهای جامعه خودند که اکنون به رسمیّت شناخته می شوند، همانطور که حالا واقعیّت، یعنی همه گونه کسی را در جبهه- که نمادی از زمان و مکانی مقدّس است- می پذیرند، در سطحی بالاتر باید در جامعهی ایران- که نامی مقدّس برای همهی ماست- همه گونه سلیقه و اندیشه را اعم از مذهبی و غیر آن و هرگونه سلیقهی سیاسی بپذیریم که آنچه از دید ما غلط هم به حساب می آید جزو آن است وانگهی چه بسا من هم از دید کسی غلط باشم.
نه تیم ما پرافتخارترین تیم آسیاست نه تفاخرهایی از قبیل هنر نزد ایرانیان است و بس درست است. ما آدمهایی عادی با پیشینهای هستیم که قسمتی از آن باعث غرور است- و دیگر ملل هم از این گونه پیشینهها کم ندارند- ولی قسمتی از آن هم مایهی شرمساری است. نگاه ِتنزیهی به خود نوعی تقلّب است چه آنگاه که با شانسی خواندن ِپنالتی باخت را نمی پذیریم و چه آنگاه که اخراجی ها را از جبهه حذف میکنیم و چه زمانی که می گوییم ده نمکی همان ده نمکی است چه زمانی که چماق بردارد و چه زمانی که دوربین به دست بگیرد. چه زمانی که با ممیّزی کتاب و نشریّه را سانسور میکنیم و چه زمانی که به بهانهی نظارت، افرادی را که از دید شورای نگهبان « غلط» اند از حضور در چرخهی سیاسی حذف میکنیم.
حدیثی قدسی هست که خدا می گوید که اگر قومی گناه نکنند، قوم ِدیگری برمی انگیزم تا گناه کنند و من آنها را ببخشم. ابن عربی از این حدیث با ربط دادن ِآن به اسم غفّار خداوند برداشتهای خود را دارد ولی آنچه نظر مرا جلب می کند به رسمیّت شناختن خطا کردن انسان است. انسان شبه فرشتهای بهشت نشین بود که با یک اشتباه انسان شد، پس این جزئی از ماهیّت اوست. این متن نوشتهای در به رسمیّت شناختن ِخطا و اشتباه بود که منافاتی با در پی تصحیح بودن ِآنها ندارد که این هم عملی جمعی و همگانی است نه فردی و تک نفره و جز با دادوستد تک تک افراد میسّر نمی شود.
پ. ن: نوشته را تمام کردهام و پس از چند دقیقه حرف ده نمکی تازه به اینجا می رسد که میگوید:اصلاً آدم ابوالبشر خودش اوّلین اخراجی- از بهشت- بود، با خود می گویم: عجب!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.