هر فیلمی نوعی بازسازی است، از یک رمان یا داستان کوتاه یا یک واقعیّت و حتّی همان فیلمنامهای که از روی آن ساخته میشود. امّا اینجا منظور من بازسازی مجدّد یک فیلم از روی فیلمی دیگر است. بازسازیها در سینمای جهان به چند دلیل صورت میگیرد. یا فیلم اصلی ایدهی خوبی بوده که حرام شده یا فنّاوری لازم را نداشته مثلاً صامت بوده یا سیاه و سفید و یا نمونهی اصلی،قسمتی از یک سریال تلویزیونی بوده است. بیشتر فیلمهای بازسازی شده، در مقایسه با فیلم اصلی نمونهی موفّقی به شمار نمیروند- مانند« سولاریس» به کارگردانی استیون سودربرگ- به جز گونهای از آن که این اواخر به شدّت رایج شدهاست.
سینمای آمریکا مانند خود این ملّت که عملاً ترکیبی از سایر ملل است تا اتوپیای همیشگی بشر را روی زمین تحقّق بخشند، تنها سینمای«جهانی» به حساب میآید. درست مثل عرصههای دانش و فنّاوری و سایر هنرها، سینمای آمریکا هم نیروهای زبدهی سایر ملل را جذب و در خود حل میکند. یکی از نمونههای این کار بازسازی فیلمهای دیگر ملل با کیفیّتی به مراتب بالاتر در آمریکاست. این نوع بازسازی چون نمونهی اصلی کیفیّت نازل یا متوسّطی دارد، موفّق بوده است. کافی است یک تهیّه کنندهی موفّق فیلمی شرقی یا اروپایی ببیند تا به هوس بازسازی آن بیفتد آنهم به فاصلهی چند سال.« آسمان وانیلی»،« خانهی روی دریاچه» و« بیخوابی» از نمونههای کامیاب این گونه بازسازی هستند.
در ایران بازسازی رواج چندانی ندارد شاید تنها نمونهی قابل ذکر ساخت فیلم شوکران با نگاهی به فیلم پنجرهی جلال مقدّم بود که آن هم به نوبهی خود از روی فیلمی آمریکایی ساخته شد. فیلم تنگنا هم توسّط حسین فرحبخش بازساخته شد که چون نمونهی اصلی فیلمی قویتر بود طبعاً مورد استقبال واقع نشد. شک نکنیم که هر جای دنیا سریالی به یادماندنی مثل دایی جان ناپلئون ساخته میشد محال بود که سه دهه از آن بگذرد و به فیلم تبدیل نشود. تلویزیون در هرحال تلویزیون است و ضرورت بازسازی ِاین سریال که امروز برخی اشارات جنسی آن به شدت توی ذوق میزند لازم است.
نوعی دیگر از بازسازی هست که از دید من برای سینمای ما بسیار لازم و ضروری است. این نوع بازسازی که در هند رواج دارد، بازسازی فیلمهای موفّق آمریکایی توسّط سینمای تجاری هند به منظور فروش و درآمد است. این کار به وسیلهی سینماگران ما میتواند برای کارآموزی ساخته شود. اعتراف به این امر- یعنی ناوارد و غیرمجرّب بودن- برای سینماگران موسوم به سینمای« بدنه» یا همان سینمای تجاری بسیار ناگوار است، چون آنان مدّعی مؤلف بودن هم دارند. شاید به همین دلیل بود که وقتی فیلم کافه ستاره از روی یک فیلم مکزیکی بازساخته شد در تیتراژ به آن اشارهای نشد تا بعد که فیلمبینان حرفهای به آن پی بردند. امّا بازسازی فیلمهای ساده و کم خرجی مثل« خانهی روی دریاچه» یا« بیخوابی» یا «نشانهها»- از کارگردان هندی شیامالان- می تواند مشق سینما باشد. همانطور که کارآموز خطّاطی یا نقّاشی یا موسیقی ابتدا از تکرار الگوها شروع میکند سینماگران ما هم نیاز به این یادگیری دارند، گرچه این توصیه برای خوش باورانی که سینمای ایران را یکصدساله میدانند و دم از سینمای بومی و حتّی جهانی ایران میزنند بسیار گران خواهد آمد. مبتدی بودن جرم نیست ولی اصرار بر باقی ماندن بر وضع موجود به جزاینکه سرمایهی این مملکت را به باد میدهد، خسارتهایی فرهنگی نیز به حافظهی بصری ما وارد میکند که شاید جبران ناپذیر باشد
سینمای آمریکا مانند خود این ملّت که عملاً ترکیبی از سایر ملل است تا اتوپیای همیشگی بشر را روی زمین تحقّق بخشند، تنها سینمای«جهانی» به حساب میآید. درست مثل عرصههای دانش و فنّاوری و سایر هنرها، سینمای آمریکا هم نیروهای زبدهی سایر ملل را جذب و در خود حل میکند. یکی از نمونههای این کار بازسازی فیلمهای دیگر ملل با کیفیّتی به مراتب بالاتر در آمریکاست. این نوع بازسازی چون نمونهی اصلی کیفیّت نازل یا متوسّطی دارد، موفّق بوده است. کافی است یک تهیّه کنندهی موفّق فیلمی شرقی یا اروپایی ببیند تا به هوس بازسازی آن بیفتد آنهم به فاصلهی چند سال.« آسمان وانیلی»،« خانهی روی دریاچه» و« بیخوابی» از نمونههای کامیاب این گونه بازسازی هستند.
در ایران بازسازی رواج چندانی ندارد شاید تنها نمونهی قابل ذکر ساخت فیلم شوکران با نگاهی به فیلم پنجرهی جلال مقدّم بود که آن هم به نوبهی خود از روی فیلمی آمریکایی ساخته شد. فیلم تنگنا هم توسّط حسین فرحبخش بازساخته شد که چون نمونهی اصلی فیلمی قویتر بود طبعاً مورد استقبال واقع نشد. شک نکنیم که هر جای دنیا سریالی به یادماندنی مثل دایی جان ناپلئون ساخته میشد محال بود که سه دهه از آن بگذرد و به فیلم تبدیل نشود. تلویزیون در هرحال تلویزیون است و ضرورت بازسازی ِاین سریال که امروز برخی اشارات جنسی آن به شدت توی ذوق میزند لازم است.
نوعی دیگر از بازسازی هست که از دید من برای سینمای ما بسیار لازم و ضروری است. این نوع بازسازی که در هند رواج دارد، بازسازی فیلمهای موفّق آمریکایی توسّط سینمای تجاری هند به منظور فروش و درآمد است. این کار به وسیلهی سینماگران ما میتواند برای کارآموزی ساخته شود. اعتراف به این امر- یعنی ناوارد و غیرمجرّب بودن- برای سینماگران موسوم به سینمای« بدنه» یا همان سینمای تجاری بسیار ناگوار است، چون آنان مدّعی مؤلف بودن هم دارند. شاید به همین دلیل بود که وقتی فیلم کافه ستاره از روی یک فیلم مکزیکی بازساخته شد در تیتراژ به آن اشارهای نشد تا بعد که فیلمبینان حرفهای به آن پی بردند. امّا بازسازی فیلمهای ساده و کم خرجی مثل« خانهی روی دریاچه» یا« بیخوابی» یا «نشانهها»- از کارگردان هندی شیامالان- می تواند مشق سینما باشد. همانطور که کارآموز خطّاطی یا نقّاشی یا موسیقی ابتدا از تکرار الگوها شروع میکند سینماگران ما هم نیاز به این یادگیری دارند، گرچه این توصیه برای خوش باورانی که سینمای ایران را یکصدساله میدانند و دم از سینمای بومی و حتّی جهانی ایران میزنند بسیار گران خواهد آمد. مبتدی بودن جرم نیست ولی اصرار بر باقی ماندن بر وضع موجود به جزاینکه سرمایهی این مملکت را به باد میدهد، خسارتهایی فرهنگی نیز به حافظهی بصری ما وارد میکند که شاید جبران ناپذیر باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.