رابطه‌ی ادبیات و سینما


     

یکی دیگر از دلایل پویایی و نشاط جامعه‌ی فکری ِآمریکا ارتباط همه جانبه‌ی نهادهای تولید دانش و هنر در این کشور است. ادبیات اعم از نمایشنامه و رمان تولید می‌شود و آنچه باارزش است در اندک مدّتی به فیلم تبدیل می شود.از رمانهای عامّه‌پسند تا داستانهای پلیسی پرفروش تا کامیک بوکها و آثار کلاسیک این کشور و دیگر ملل به سینما می‌آیند و باعث تداوم رونق ِآن می‌شوند.
در کشور ما امّا این رابطه مفقود است. هرچند که آثاری چون« گاو» و« آرامش در حضور دیگران» براساس آثار ادبی ساخته می‌شوند ولی این روند جز در میان موج ِنویی‌های اوایل دهه‌ی پنجاه پی گرفته نمی‌شود. تقوایی« نفرین» و« ناخداخورشید» را می‌سازد، فرمان‌آرا « شازده احتجاب» و « سایه‌های بلند باد» و مهرجویی پس از انقلاب« لیلا» و «درخت گلابی» و کیمیایی هم در« غزل» به بورخس رو می‌آورد و در« داش آکل» به هدایت. تمامی آن آثار در زمره‌ی آثار ارزشمند ما هستند و این نشان می‌دهد که ادبیات چه زمین حاصلخیزی برای رویش نهال سینماست. این زمینه‌ی پربار گاه همانطور که جمعه‌ی گذشته نوشتم می‌تواند فیلم را بالاتر از توانایی کارگردان بنمایاند مانند « شوهر آهو خانم» که فراتر از توانایی‌های داوودملاپور بود که نه قبل و نه بعد از آن فیلمی درخور نساخت.
در زمینه‌ی سینمای کودک، تجربه‌هایی مانند قصه‌های مجید دیگر تکرار نشد تا ما امروز شاهد فیلم هایی مثل« نصف مال من نصف مال تو» باشیم که تنها بتواند به پرفروش بودن خود ببالد.
                               
مطمئن باشیم که هر جای دنیا اگر رمانی عامّه‌پسند مثل« بامداد خمار» به چنین فروش بالایی دست پیدا می‌کرد حتماً راهی به سینما می‌یافت. تا جایی که یادم می آید حق ساخت فیلم از روی آنرا همان زمان یک تهیه‌کننده به مبلغ بالایی خرید ولی دریغ از تحقّق یافتن این امر. من البته جزو طرفداران این رمان نیستم ولی آنرا مبتذل و جلف هم نمی دانم و به نظرم ادبیات هر کشوری به آثار سالم ولی نازل احتیاج دارد تا گروه بیشتری از افراد را به ادبیات و هنر متمایل کند. اگر این رمان به وقتش به سینما راه می‌یافت می‌توانست موجب رونق سینمای سوت و کور ما شود. امروز هم داستانهای خوشخوانی مثل« عادت می‌کنیم» می‌تواند گیشه‌ی سینماها را شلوغ کند.
هرجای دیگر رمانی مانند« جای خالی سلوچ» در اندک مدّتی به سینما راه می‌یافت و « کلیدر» هم به نظرم گنجایش تبدیل به یک سه‌گانه‌ی سینمایی را دارد که البته سرمایه‌گذاری چند میلیاردی می‌طلبد. قابل باور نیست که از روی اثری مانند « بوف کور» که به اجماع اهل ادبیات برترین رمان تاریخ معاصر است، فیلم ماندگاری ساخته نشده‌ باشد؛ هرچند یکی دو تلاش مانند فیلم کیومرث درمبخش در سال۱۳۵۴انجام شد که موفّق نبود. از همین دست است« سووشون» و بسیاری از داستانهای خوب معاصر
آثار کسانی چون هدایت، بهرام صادقی یا گلشیری بهتر از هر عامل دیگر می‌تواند الهام‌بخش ِفیلمسازان متفاوت‌ساز ما باشد، البته اگر چنین کسانی هنوز وجود داشته باشند. گلشیری در یک کرکری با- به گمانم- فرمان آرا بود که در جواب او که ادّعا می کرد هر داستانی را می‌توان به فیلم تبدیل کرد، «خانه روشنان» را نوشت و گفت اگر مردی این را فیلم کن. به نظرم چالشهایی ازین دست می‌تواند راههای زیادی را برای کسانی که به دنبال سینمایی بومی و در عین حال خلاف ِعادت هستند بگشاید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics