فرشته و شیطان



امروزه مشخّصات تقویم و مراسم ِغربی بر جهان حکم‌فرماست از کریسمس و هالووین تا روزهای بزرگداشت که معمولاَ راجع به اتّفاق یا شخصیّتی آنجایی است. در این میان برنامه‌ریزی و فرهنگ‌سازی بر اساس ویژگی‌های هر فرهنگی، گونه‌ای ایستادگی مقابل این موج همه‌گیر می‌تواند باشد. برای ما مشخصّات ملّی مانند نوروز و مذهبی مثل رمضان از جمله‌ی این بسترهای کارنشده‌ ‌است.
سریالهای ماه رمضان از مهم‌ترین ویژگی‌ برنامه‌های سیما در این ماه هستند و مانند هر روالی پس از آزمون و خطاهایی مثل اینکه دارند شکل واقعی خود را پیدا می‌کنند. طنزها حساب‌شده‌تر و واقعی‌تر شده و برنامه‌های تقابل خیر و شر هم کم‌تر شعاری است. از جمله این آزمایش‌ها تجسّد یا شکل‌بخشی به مفاهیم معنوی است. هر سال لااقل یکی از سریالهای چهارگانه به این امر می‌پردازد که امسال انگار به عهده‌ی شبکه‌ی یک است و بررسی ِآن می‌ماند پس از دیدن همه‌ی آن.
یکی از موفّق‌ترین ِاین مجموعه‌ها« او یک فرشته بود» اوّلین تجربه‌ی کارگردانی علیرضا افخمی برادر کوچکتر بهروز افخمی بود. گذشته از عنوان‌بندی ِ قابل تأمّل و موسیقی مناسب، مضمون ِآن یک غافلگیری تمام عیار بود؛ یعنی تجسّم و مادّی شدن ِآنچه سازندگان ِسریال « شیطان» می‌خواندند.
شیطان در دو قالب مردی مرموز و دختری معصوم، مردی درستکار را از راه به در می‌کند تا به زن خود خیانت کند و آرام آرام عقیده‌ی خود را با بهره‌مندی‌هایی که او در اختیارش می‌گذارد معامله ‌نماید و البتّه در پایان نادم و پشیمان می‌شود و پیام اخلاقی و غیره . برای پرهیز از تکرار اشتباه‌ها آوردن سه نکته بی‌ضرر نیست.
اوّل اینکه سریال به رغم داشتن مشاور مذهبی - به گمانم علیرضا برازش- لغزشهای زیادی داشت. شیطان در عربی به معنی مایه‌ی دوری است . شَیطنَ به معنای « دور شد» است و درست مقابل« قربان» به حساب می آید. این معنا نماد یا سمبل خاصی ندارد و هر آنچه - از عمل یا گفته یا شخص- باعث دوری از حقیقت شود شیطانی است و این با ابلیس که به گفته‌ی قرآن از جنّیان است و موجودی واقعی است تفاوت دارد. بله، ابلیس از مصادیق شیطان است نه خود ِآن. روحانی این مجموعه در قسمتهای آخر می‌خواهد این موضوع را توضیح دهد که اشتباه می‌کند و توضیحات نامربوطی می‌دهد.هم از آن لحاظ که گفتم و هم نحوه‌ی بیان و هم اینکه می‌خواهد شکلی از تصویرسازی هنری را معقول جلو دهد.
نکته‌ی دوّم ادامه‌ی همین موضوع است که هنر چیزی است و دانش چیز دیگر. اینکه اوایل فیلم ِمهر هفتم، برگمان « مرگ» را تصویر می‌کند تنها با زبان هنر قابل بیان است و توضیح عقلانی ندارد و هرگونه تلاشی برای توضیح، آن را خراب می‌کند. در سینمای ما هم فرمان‌آرا مرگ را به شکل بانویی زیبا تصویر کرده و در فیلم خانه‌ی روی آب هم کیانیان واقعاَ با یک فرشته تصادف می‌کند. تنها ملاکی که می‌توان برای این موارد بیان کرد این است که باید مواظب بود این تلاشها مخالف تعالیم دینی نباشند نه اینکه لزوماَ جزءبه‌جزء  موافق آن باشند، چون فرشته‌ی مرگ لااقل برای اطرافیان ِفرد رو به موت قابل دیدن نیست.
نکته‌ی سوّم و مهم این است که این یکی‌شدن ِدو عامل ِ« فهم دینی» و « بیان هنری» تنها از کسانی برمی‌آید که هردو وجه را در خود داشته باشند، نه اینکه دارای یک جنبه باشند و با گذاشتن مشاور سعی در پوشاندن ضعف آنها کرد. شاید تنها کسی که با این دو توشه در سیما سابقه‌ی برنامه‌سازی دارد- صرف نظر از اختلاف سلیقه‌هایی که با او دارم- داوود میرباقری باشد.
سریال مذکور ایرادهای دیگری هم داشت. مثلاَ  دختر خانواده هویّت شیطانی دختر تازه‌وارد را رفته‌رفته کشف می‌کند ولی برادر کوچکترش از او خوشش می‌آید. این که کودکی که معصومتر است و به مبدأ نزدیکتر، از شیطان خوشش بیاید آزاردهنده است و پیام مناسبی ندارد. از این دست ایرادها بازهم می‌توان به این مجموعه گرفت که من ندیدم در نقدهای مجلّات به آن اشاره شود ولی آنچه مهم است این است که بالأخره باید از جایی شروع کرد. این نقل قول از ایندیرا گاندی را پیشتر هم آورده‌ام که برای رسیدن به جاهایی که تاکنون ندیده‌ایم باید از راههایی رفت که تاکنون نرفته‌ایم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics