مبارک باد.
سفرهایی که رؤیای مرا شط ّ پری کردند
٬
کنار چشمه هنگامی که اسبم را رها کردم
کمانم را به نوک شاخهای بستم
کتاب و خامهام را تکیه دادم بر درخت سرو...
کنار چشمه،هنگامی که جام داستانم را تهی کردم
که از نو آب بردارم
( از آن باریکهی روشن که نهر دوردستی بود)
گمان بردم که آنجا زندگان دیگری هستند غیر از ما
که در آئینه تصویرند- دور از انعکاس دیگران
اصلند، نه تکرار
سفرهایی که رؤیای مرا شط ّ پری کردند
٬
کنار چشمه هنگامی که اسبم را رها کردم
کمانم را به نوک شاخهای بستم
کتاب و خامهام را تکیه دادم بر درخت سرو...
کنار چشمه،هنگامی که جام داستانم را تهی کردم
که از نو آب بردارم
( از آن باریکهی روشن که نهر دوردستی بود)
گمان بردم که آنجا زندگان دیگری هستند غیر از ما
که در آئینه تصویرند- دور از انعکاس دیگران
اصلند، نه تکرار
پس از غوصی که در شط ّ پری کردم
پی بیگانگان آب، نظم عکسهایش را برآشفتم
همین که موجها آرام شد
دریافتم در چشمه چیزی نیست
جز رنگین کمان و سرو
و دیدم غنچهای در جام روئیدهست
٬
سیامستم
از انگشت پریهایی
که با شعر اشارت
داستانهای مرا انگشتری کردند
پی بیگانگان آب، نظم عکسهایش را برآشفتم
همین که موجها آرام شد
دریافتم در چشمه چیزی نیست
جز رنگین کمان و سرو
و دیدم غنچهای در جام روئیدهست
٬
سیامستم
از انگشت پریهایی
که با شعر اشارت
داستانهای مرا انگشتری کردند
محمّدعلی سپانلو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.