« سینمای کارمندی»اصطلاح کنایهآمیزی بود- و هست- که خسرو دهقان برای سینمای کیارستمی به کار میبرد. او اکتفا کردن وی به کمترینها را سبکی شگفتانگیز یا ویژگی قابل تحسینی نمیدانست. به تعریض مانند زندگی کارمندی که همه چیز به خاطر کبود مالی با حدّاقلها برگزار میشود، سینمای او را هم محصول ِنبود امکانات و اوضاع فقیرانهی سینمای ایران در دههی شصت میدانست. خلاصه از دید او کیارستمی آب نمییابد و گرنه شناگر ماهری خواهد بود.
کیارستمی اعتقادی به بازیگران حرفهای نداشت و بازی ِآنها را تصنّعی میدید و مدام تکرار میکرد که بازیگران غیرحرفهای مرا تصحیح میکنند و چون خود را بازی میکنند، اگر در گفتوگو یا پیشنهاد کنشی، کار مرا نپسندند آنرا بیان میکنند و تن به همهی خواستهای من نمیدهند؛ خوب حالا کیارستمی دارد با ژولیت بینوش و بازیگر دیگری که ممکن است دونیرو باشد کار میکند؛ میتوان پرسید که آن شعارها دربارهی بازیگران حرفهای و تنفّر او از سینمای قصّهگو و خصوصاً سینمای آمریکا کجا رفت؟ نکند حرف دهقان دارد درست درمیآید؟
کیارستمی یکبار به صراحت گفت که دورهی سینمای قصّهگو تمام شده و ما نفهمیدیم این فیلمهایی که میلیونها دلار میفروشند، مگر قصهگو نیستند؟ یکبار گفت که اصلاً نمیتواند فیلمهای آمریکایی را تحمّل کند و وسط فیلمی از تارانتینو، جلو چشم او بلند شده و از سالن بیرون آمده که او هم متوجّه شده و مچش را گرفتهاست. حالا چطور شده که در مصاحبه با نشریّات خارجی از این انتخاب خوشحال است و میگوید که تازه دارد « حرفهای» میشود؟
دربارهی قضاوت دهقان هم به نظرم دهقان معیارهایی جز فیلم را در نقد خود دخالت میداد و وقتی فیلمسازی میگوید که به این نوع سینما معتقد است کار منتقد مچگیری نیست تا بگوید نخواستی یا نتوانستی؟ موضوع داوری بهتر است خود فیلم باشد تا حواشی ِآن. چه این حاشیه امکانات پشت صحنه باشد چه بدبودن نشان دادن فقر به جهانیان از دید کسانی مثل اکبرعالمی و یا نپسندیدن صحنهای از فیلم « زندگی و دیگر هیچ» با تعبیر « زندگی سگی» از سیّد مرتضی آوینی. البته قضاوت دربارهی موضوعات فوق آزاد است و یک مخاطب- چه رسد به منتقد- میتواند و باید به آن واکنش نشان دهد ولی این با ارزشگذاری برای فیلم متفاوت است. برای نمونه فیلمی میتواند خوب باشد ولی نحوهی ارائهی آن در خارج از کشور انتقاد برانگیز باشد.
در جواب دوستی چند روز پیش نوشتم که برخی از فیلمهای کیارستمی را خوب میدانم و برخی را متوسّط و این اواخر هم او را رو به نزول میدیدم و میترسیدم که کفگیرش ته دیگ خورده باشد و فیلمهایی پاپآرت گونه دربارهی ساحلی خاموش یا زنی خوابیده در بستر، پایان کارش باشد. پیشنهاد یک اپیزود از فیلم بلیط مثل اینکه دریچهی تازهای برای او بود و حالا هم فیلم « رونوشت برابر اصل است». همین که او امکان جدیدی برای خلاقیّت خود یافته بسیار خوب است. اگر زمانی پیروانش را به تقلید از سینمای نیمپزش- به قول خود او- متهم میکردند، حالا با افول سینمای ایران در جشنوارهها اگر پیروان ِفرضی او در آینده از نسخهی جدیدش تبعیّت کنند فکر نکنم جای گله باشد. سینمایی فرامرزی با بازیگران خارجی که اوّل مخملباف به صرافت آن افتاد ولی بعد کیارستمی با فراست همیشگیاش از او پیشی گرفت.
حاشیهها و حبّ و بغضها و سوءتفاهمها میگذرند و آنچه میماند فیلمی است که به پرده تابانده میشود. نسلهای آینده یا اطّلاعی از درگیریهای گذشته نخواهند داشت و یا این اطّلاع برایشان تنها مشتی گزاره خواهد بود که بر قضاوتشان تأثیری آنچنانی نخواهد داشت. مثل آنچه خود ما که در تاریخ از اختلاف بین دو هنرمند میخوانیم ولی درعین حال به هردو هم علاقه داریم. امیدوارم اکنون که سینمای ایران در داخل و خارج، دیگر آن اوج گذشته را ندارد، این فیلم راه تازهای بگشاید و مسیر تازهای را پیشنهاد کند؛ هم برای کیارستمی و هم برای فیلمسازان آیندهی این سرزمین.
کیارستمی اعتقادی به بازیگران حرفهای نداشت و بازی ِآنها را تصنّعی میدید و مدام تکرار میکرد که بازیگران غیرحرفهای مرا تصحیح میکنند و چون خود را بازی میکنند، اگر در گفتوگو یا پیشنهاد کنشی، کار مرا نپسندند آنرا بیان میکنند و تن به همهی خواستهای من نمیدهند؛ خوب حالا کیارستمی دارد با ژولیت بینوش و بازیگر دیگری که ممکن است دونیرو باشد کار میکند؛ میتوان پرسید که آن شعارها دربارهی بازیگران حرفهای و تنفّر او از سینمای قصّهگو و خصوصاً سینمای آمریکا کجا رفت؟ نکند حرف دهقان دارد درست درمیآید؟
کیارستمی یکبار به صراحت گفت که دورهی سینمای قصّهگو تمام شده و ما نفهمیدیم این فیلمهایی که میلیونها دلار میفروشند، مگر قصهگو نیستند؟ یکبار گفت که اصلاً نمیتواند فیلمهای آمریکایی را تحمّل کند و وسط فیلمی از تارانتینو، جلو چشم او بلند شده و از سالن بیرون آمده که او هم متوجّه شده و مچش را گرفتهاست. حالا چطور شده که در مصاحبه با نشریّات خارجی از این انتخاب خوشحال است و میگوید که تازه دارد « حرفهای» میشود؟
دربارهی قضاوت دهقان هم به نظرم دهقان معیارهایی جز فیلم را در نقد خود دخالت میداد و وقتی فیلمسازی میگوید که به این نوع سینما معتقد است کار منتقد مچگیری نیست تا بگوید نخواستی یا نتوانستی؟ موضوع داوری بهتر است خود فیلم باشد تا حواشی ِآن. چه این حاشیه امکانات پشت صحنه باشد چه بدبودن نشان دادن فقر به جهانیان از دید کسانی مثل اکبرعالمی و یا نپسندیدن صحنهای از فیلم « زندگی و دیگر هیچ» با تعبیر « زندگی سگی» از سیّد مرتضی آوینی. البته قضاوت دربارهی موضوعات فوق آزاد است و یک مخاطب- چه رسد به منتقد- میتواند و باید به آن واکنش نشان دهد ولی این با ارزشگذاری برای فیلم متفاوت است. برای نمونه فیلمی میتواند خوب باشد ولی نحوهی ارائهی آن در خارج از کشور انتقاد برانگیز باشد.
در جواب دوستی چند روز پیش نوشتم که برخی از فیلمهای کیارستمی را خوب میدانم و برخی را متوسّط و این اواخر هم او را رو به نزول میدیدم و میترسیدم که کفگیرش ته دیگ خورده باشد و فیلمهایی پاپآرت گونه دربارهی ساحلی خاموش یا زنی خوابیده در بستر، پایان کارش باشد. پیشنهاد یک اپیزود از فیلم بلیط مثل اینکه دریچهی تازهای برای او بود و حالا هم فیلم « رونوشت برابر اصل است». همین که او امکان جدیدی برای خلاقیّت خود یافته بسیار خوب است. اگر زمانی پیروانش را به تقلید از سینمای نیمپزش- به قول خود او- متهم میکردند، حالا با افول سینمای ایران در جشنوارهها اگر پیروان ِفرضی او در آینده از نسخهی جدیدش تبعیّت کنند فکر نکنم جای گله باشد. سینمایی فرامرزی با بازیگران خارجی که اوّل مخملباف به صرافت آن افتاد ولی بعد کیارستمی با فراست همیشگیاش از او پیشی گرفت.
حاشیهها و حبّ و بغضها و سوءتفاهمها میگذرند و آنچه میماند فیلمی است که به پرده تابانده میشود. نسلهای آینده یا اطّلاعی از درگیریهای گذشته نخواهند داشت و یا این اطّلاع برایشان تنها مشتی گزاره خواهد بود که بر قضاوتشان تأثیری آنچنانی نخواهد داشت. مثل آنچه خود ما که در تاریخ از اختلاف بین دو هنرمند میخوانیم ولی درعین حال به هردو هم علاقه داریم. امیدوارم اکنون که سینمای ایران در داخل و خارج، دیگر آن اوج گذشته را ندارد، این فیلم راه تازهای بگشاید و مسیر تازهای را پیشنهاد کند؛ هم برای کیارستمی و هم برای فیلمسازان آیندهی این سرزمین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.