وقتی استادان و متفکّران یک مملکت ژورنالیست- به معنای سطحی آن- میشوند، تکلیف چیست؟ در ایران و سایر کشورهای توسعهنیافته گونهای دوگانگی و سرگشتگی بین دنیای جدید و نو وجود دارد؛ به همراه عذاب ناشی از کهتری و اینکه احساس میکنند در مسیر پیشرفت از دیگران عقب ماندهاند و هر کار میکنند نمیتوانند به آنها برسند. پس شروع به خودزنی میکنند یعنی انتقاد بیرحمانه از خود و هرآنچه از گذشته باقی ماندهاست. دین، سنّت، فرهنگ و میراث آباء و اجداد همگی به صلّابهی اتّهام کشیده میشوند. روشنفکران دینی امروز مدام از انقلاب انتقاد میکنند و مسبّب اوضاع جاری را انقلاب میدانند- در حالیکه انقلاب ایران در مقایسه با سایر انقلابها واقعاً یک دگرگونی آرام و با کمترین مقدار خونریزی بود- یا از متفکّران گذشتهی خود انتقادهای بیرحمانه میکنند ؛ گویی نارواگویی به کسی که نیست تا بتواند از خود دفاع کند فخری دارد و مانند اینها که بعداً بیشتر دربارهی آن خواهم نوشت.
آقای رضا منصوری از نویسندگانیاست که نوشتههای خوبش را در گذشته و در نشریّهای مانند پیام امروز به خاطر داریم. ایشان مقالهای نوشته و تقصیر عقبماندگی ما در علوم جدید را به گردن دین - و نه برداشت سنّتی از دین- انداخته است و بدون رعایت منطق هرآنچه به نفع خود میدیده به عنوان دلیل ردیف کردهاست که تنها به گوشهای از آن اشاره میکنم.
شعر ِآمده در ابتدا، دعوت به خواندن علم دین در مجموعهای عرفانی است و نه نفی علم دنیوی. رجوع به تاریخ و اینکه مسلمانان در هند با تأسیس مدارس مخالفت کردهاند هم دلیلی به نفع نویسنده نیست. شاید به اهداف انگلیسیها برای گسترش فرهنگ خود و ادامهی استعمار بدبین بودهاند یا دلیل دیگری و این به معنی مخالفت با علم جدید نیست و اگر هم باشد یک طومار از مسلمانان فلان جا را نمیتوان به همهی مسلمانان تعمیم داد. آن هندوهایی که مخالفت نکردند حالا به کجا رسیدهاند؟
در تعریف علم مورد چهارم را اگر معیار بگیریم به گفتهی ایشان علم ِجدید پس از جنگ وارد ایران شدهاست، پس بهترین دلیل این عقب ماندگی را نوپا بودن آن میتوان گرفت. ما دیر با علم روز دنیا آشنا شدیم و هنوز فرصت نهادینه کردن آن را نیافتهایم. اگر آشنایی ما بسیار زودتر بود الآن جلوتر بودیم. وقتی به گفتهی منصوری ما دو دهه است که با مفهوم جدید علم آشنا شدهایم در این مدت چه شقّالقمری باید میکردیم که نکردهایم؟
مورد۱-۴مقاله، وجود ِتقدّس در علوم سنّتی- بخوانید علوم دینی- است و نبودن آن در دنیای جدید. صرف نظر از مطلوب بودن یا نبودن قداستزدایی ِدنیای جدید، طبیعی است علمی که به مفاهیم مقدّس مانند خدا و نبوّت میپردازد، واجد اهمّیتی بیش از علوم عادی شود ولی ایشان یا هرکس دیگر کجا دیده که این علوم به دلیل مقدّس بودن مصون از نقد شمرده شوند. در فروع و اصول دین اختلاف ِنظرهای زیادی وجود دارد و هیچ نظری به جرم نو بودن طرد نمیشود.
باقی تقابلهای ایشان هم سلیقهای است. مفهوم حقّ درست فهمیده نشده، حقّ یعنی مطابق با واقع از نظر من ِگوینده. اگر بفهمم اشتباه کردهام، نظر دیگری را که حقّ است به جای آن مینشانم. تقابل نصّ و شک هم از آن حرفهاست. نصّ یعنی کلامی که از طرف خداست و شکّی در آن نیست چون با تواتر ثابت شده و حتی به احادیث به دلیل اینکه دارای راویانی چند است، نصّ نمیگویند. تواتر یعنی اینکه افراد زیادی یک متن یا واقعه را روایت کنند که شکّی در درست بودن آن نماند. خود ایشان بسیاری از مکانها یا وقایع تاریخی را ندیده ولی آنقدر از آنها شنیده که به وجود آنها شک نمیکند و قطع دارد. متن ِقرآن هم به همین دلیل نصّ است و البته تفسیر کردن آن آزاد. این مساله چه ربطی به علوم جدید دارد؟ اگر مسلمانی متنی وحیانی را به عنوان نصّ پذیرفت، دیگر نمیتواند به علوم جدید بپردازد؟
باقی موارد را خود با اندک تأمّلی درمییابید که ایشان برای درست نمایاندن فرضیّهی خود متاسّفانه چه موارد سستی را بیان کردهاست. گناه در مقابل اشتباه نیست، اشتباهگر از دید دینی گناهکار نیست و کسی که به عمد کاری مخالف آموزههای دین انجام دهد گناهکار است و ایشان لااقل اگر میخواست تقسمبندیاش درستتر به نظر بیاید گناه را باید در مقابل جرم میگذاشت، نه اشتباه.
از میزان تقیّد ایشان به دین اطلاعی ندارم ولی از نوشتهی ایشان برمیآید که پیشرفت در علوم جدید تنها با کنار گذاشتن مفاهیمی چون آخرت، رستگاری، گناه، صراط مستقیم، اعتقاد، نصّ و تقدّس به دست میآید که مایهی تأسّف است. بارها گفتهام که در کشوری مانند ایران دو راه برای دادوستد با فرهنگ هست؛ یکی اینکه فردی معتقد به دین ، به ویرایش و بازسازی عقاید دینی و هماهنگ کردن آن با دنیای جدید بپردازد( روشنفکری دینی) و دوّم اینکه اگر معتقد نیست، لااقل دین را به عنوان جزئی از فرهنگ این مرزو بوم بپذیرد و در پی نفی کامل آن نباشد بلکه سعی کند آنرا- بدون اعتقاد به آن- مخالف تمدّن جدید جلوه ندهد و از تلاش برای همگام کردن آن با فرهنگ جهانی حمایت کند چون به نفع خود او هم هست. دکتر رضا منصوری چنین همدلی و بینشی را در نوشتهاش از خود نشان نمیدهد.
آقای رضا منصوری از نویسندگانیاست که نوشتههای خوبش را در گذشته و در نشریّهای مانند پیام امروز به خاطر داریم. ایشان مقالهای نوشته و تقصیر عقبماندگی ما در علوم جدید را به گردن دین - و نه برداشت سنّتی از دین- انداخته است و بدون رعایت منطق هرآنچه به نفع خود میدیده به عنوان دلیل ردیف کردهاست که تنها به گوشهای از آن اشاره میکنم.
شعر ِآمده در ابتدا، دعوت به خواندن علم دین در مجموعهای عرفانی است و نه نفی علم دنیوی. رجوع به تاریخ و اینکه مسلمانان در هند با تأسیس مدارس مخالفت کردهاند هم دلیلی به نفع نویسنده نیست. شاید به اهداف انگلیسیها برای گسترش فرهنگ خود و ادامهی استعمار بدبین بودهاند یا دلیل دیگری و این به معنی مخالفت با علم جدید نیست و اگر هم باشد یک طومار از مسلمانان فلان جا را نمیتوان به همهی مسلمانان تعمیم داد. آن هندوهایی که مخالفت نکردند حالا به کجا رسیدهاند؟
در تعریف علم مورد چهارم را اگر معیار بگیریم به گفتهی ایشان علم ِجدید پس از جنگ وارد ایران شدهاست، پس بهترین دلیل این عقب ماندگی را نوپا بودن آن میتوان گرفت. ما دیر با علم روز دنیا آشنا شدیم و هنوز فرصت نهادینه کردن آن را نیافتهایم. اگر آشنایی ما بسیار زودتر بود الآن جلوتر بودیم. وقتی به گفتهی منصوری ما دو دهه است که با مفهوم جدید علم آشنا شدهایم در این مدت چه شقّالقمری باید میکردیم که نکردهایم؟
مورد۱-۴مقاله، وجود ِتقدّس در علوم سنّتی- بخوانید علوم دینی- است و نبودن آن در دنیای جدید. صرف نظر از مطلوب بودن یا نبودن قداستزدایی ِدنیای جدید، طبیعی است علمی که به مفاهیم مقدّس مانند خدا و نبوّت میپردازد، واجد اهمّیتی بیش از علوم عادی شود ولی ایشان یا هرکس دیگر کجا دیده که این علوم به دلیل مقدّس بودن مصون از نقد شمرده شوند. در فروع و اصول دین اختلاف ِنظرهای زیادی وجود دارد و هیچ نظری به جرم نو بودن طرد نمیشود.
باقی تقابلهای ایشان هم سلیقهای است. مفهوم حقّ درست فهمیده نشده، حقّ یعنی مطابق با واقع از نظر من ِگوینده. اگر بفهمم اشتباه کردهام، نظر دیگری را که حقّ است به جای آن مینشانم. تقابل نصّ و شک هم از آن حرفهاست. نصّ یعنی کلامی که از طرف خداست و شکّی در آن نیست چون با تواتر ثابت شده و حتی به احادیث به دلیل اینکه دارای راویانی چند است، نصّ نمیگویند. تواتر یعنی اینکه افراد زیادی یک متن یا واقعه را روایت کنند که شکّی در درست بودن آن نماند. خود ایشان بسیاری از مکانها یا وقایع تاریخی را ندیده ولی آنقدر از آنها شنیده که به وجود آنها شک نمیکند و قطع دارد. متن ِقرآن هم به همین دلیل نصّ است و البته تفسیر کردن آن آزاد. این مساله چه ربطی به علوم جدید دارد؟ اگر مسلمانی متنی وحیانی را به عنوان نصّ پذیرفت، دیگر نمیتواند به علوم جدید بپردازد؟
باقی موارد را خود با اندک تأمّلی درمییابید که ایشان برای درست نمایاندن فرضیّهی خود متاسّفانه چه موارد سستی را بیان کردهاست. گناه در مقابل اشتباه نیست، اشتباهگر از دید دینی گناهکار نیست و کسی که به عمد کاری مخالف آموزههای دین انجام دهد گناهکار است و ایشان لااقل اگر میخواست تقسمبندیاش درستتر به نظر بیاید گناه را باید در مقابل جرم میگذاشت، نه اشتباه.
از میزان تقیّد ایشان به دین اطلاعی ندارم ولی از نوشتهی ایشان برمیآید که پیشرفت در علوم جدید تنها با کنار گذاشتن مفاهیمی چون آخرت، رستگاری، گناه، صراط مستقیم، اعتقاد، نصّ و تقدّس به دست میآید که مایهی تأسّف است. بارها گفتهام که در کشوری مانند ایران دو راه برای دادوستد با فرهنگ هست؛ یکی اینکه فردی معتقد به دین ، به ویرایش و بازسازی عقاید دینی و هماهنگ کردن آن با دنیای جدید بپردازد( روشنفکری دینی) و دوّم اینکه اگر معتقد نیست، لااقل دین را به عنوان جزئی از فرهنگ این مرزو بوم بپذیرد و در پی نفی کامل آن نباشد بلکه سعی کند آنرا- بدون اعتقاد به آن- مخالف تمدّن جدید جلوه ندهد و از تلاش برای همگام کردن آن با فرهنگ جهانی حمایت کند چون به نفع خود او هم هست. دکتر رضا منصوری چنین همدلی و بینشی را در نوشتهاش از خود نشان نمیدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.