دو روز پیش نوشتم در موقعیّتی تاریخی قرار داریم که بسیاری از جوانان و روشنفکران ما رو به خودزنی آوردهاند. انتقاد غیرمنصفانه از خود یا بهتر بگویم از گذشتهای که بیشتر از آنکه به خود ما برگردد به دیگران بهخصوص نسل یا نسلهای پیش برمیگردد. یکی از مثالهایی که زدم مخالفت با انقلاب است. جالب اینکه خود با لحنی « انقلابی» از انقلاب انتقاد میکنند! یوسفی اشکوری در این مقاله و در زیرنوشت چهارم به این نکته اشاره میکند.آش آنقدر شور شده که کسی مانند فرهادپور که خود منتقد وضع موجود است این رویکرد روشنفکران دینی به انقلاب را اینگونه مورد انتقاد قرار میدهد. یکی از این موارد هم جنگ تحمیلی هشتساله است.
خود من پیشتر در نوشتههایی از نظام سهمیّهبندی در ورود به دانشگاه انتقاد کردم ولی همانجا گفتم که از ورود کمتر باسوادان به دانشگاه رضایت ندارم و نه از ورود کسانی که عمر و جسم و جان خود را سپر آزاد ماندن این سرزمین کردند. همانجا گفتم که بهترین راه، گذاشتن کلاسهای تقویتی با پول بیتالمال برای آنان و بالا بردن سطح علمی آنها بود تا در رقابتی منصفانه بتوانند وارد دانشگاه شوند و به نظرم هیچ کس با این پیشنهاد مخالف نباشد.
امروز هم باید دانست که گرچه شبهاتی دربارهی ادامهی جنگ پس از فتح خرّمشهر یا اشغال ِفاو هست و حتّی خود من در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی از رفسنجانی شنیدم که میگفت ما اگر آن روز - یعنی سال۵۹- روشنبینی امروز را داشتیم شاید هیچگاه جنگی شروع نمیشد و این یعنی اینکه سردمداران جمهوری اسلامی دراین که جنگی آغاز شده خیلی بیتقصیر نبودهاند و ما شانس آوردیم که سازمان ملل و شخص دکوئیار در پایان دورهی ریاست خود عراق را متجاوز اعلام کرد ولی...
ولی در این میان آنچه نباید فراموش شود حفظ حرمت جوانانی است که برای دفاع از این کشور هرچه داشتند فدا کردند. اگر عراق، ایران یا بخشی از آن را میگرفت نه آمریکا به خلیجفارس لشکر میکشید و نه سازمان ملل قطعنامهای صادر میکرد- یا اگر میکرد ضمانت اجرایی نداشت- و خلاصه هیچکدام از اتّفاقهایی که پس از اشغال کویت افتاد نمیافتاد. انقلاب ایران اتّفاقی بود که مشابه سایر رخدادها و انقلابها نبود و هرچه بود بسیاری را نگران کرده بود. جهان به جای درک این واقعه، راه حل مسأله را در پاک کردن صورت مسأله دید و شد آنچه شد. حتی اگر روزی بپذیریم که واقعاً ممکن بود جنگ بسیاری زودتر از آنچه پایان یافت تمام شود، باز سهم مدافعان این مرزوبوم باید حفظ شود. اگر به فرض مقامات بالا اشتباه کردند، سربازان گناهی نداشتند و با کمترین قصور ِآنها همه چیز از دست میرفت. بدوبیراه گفتن به جنگ و ندیدن رویداد غریبی که پایداری یک کشور ِتنها مقابل دلارهای میلیاردی نفتی و حمایتهای شرق و غرب بود، کسی را روشنفکر نمیکند بلکه تلاشی کوچک برای آلامد بودن در جهان روشنفکری محدود ولی یکدست ماست.
همینجا در پرانتز بگویم که تنها کسی مثل هاشمی رفسنجانی میتوانست جملهای اعترافگونه را که از او نقل کردم بگوید و تنها کسی مثل او میتوانست جنگ را به خلاف میل رهبران سابق و فعلی انقلاب و فرماندهی نظامی جنگ- محسن رضایی- به پایان برساند.این را گفتم تا اشارهای باشد به انتقادهای اخیر از او که چیزی از قبیل همان خودزنیهاست که در اوّل نوشته آوردم. امروز به کمی آرامش نیاز داریم و اینکه« با خشم به گذشته ننگریم». به آتشبسی احتیاج داریم تا مقدّمهای بر انتقاد راهگشا از گذشتگان - و نه محاکمهی آنان- باشد.
خود من پیشتر در نوشتههایی از نظام سهمیّهبندی در ورود به دانشگاه انتقاد کردم ولی همانجا گفتم که از ورود کمتر باسوادان به دانشگاه رضایت ندارم و نه از ورود کسانی که عمر و جسم و جان خود را سپر آزاد ماندن این سرزمین کردند. همانجا گفتم که بهترین راه، گذاشتن کلاسهای تقویتی با پول بیتالمال برای آنان و بالا بردن سطح علمی آنها بود تا در رقابتی منصفانه بتوانند وارد دانشگاه شوند و به نظرم هیچ کس با این پیشنهاد مخالف نباشد.
امروز هم باید دانست که گرچه شبهاتی دربارهی ادامهی جنگ پس از فتح خرّمشهر یا اشغال ِفاو هست و حتّی خود من در یکی از مصاحبههای مطبوعاتی از رفسنجانی شنیدم که میگفت ما اگر آن روز - یعنی سال۵۹- روشنبینی امروز را داشتیم شاید هیچگاه جنگی شروع نمیشد و این یعنی اینکه سردمداران جمهوری اسلامی دراین که جنگی آغاز شده خیلی بیتقصیر نبودهاند و ما شانس آوردیم که سازمان ملل و شخص دکوئیار در پایان دورهی ریاست خود عراق را متجاوز اعلام کرد ولی...
ولی در این میان آنچه نباید فراموش شود حفظ حرمت جوانانی است که برای دفاع از این کشور هرچه داشتند فدا کردند. اگر عراق، ایران یا بخشی از آن را میگرفت نه آمریکا به خلیجفارس لشکر میکشید و نه سازمان ملل قطعنامهای صادر میکرد- یا اگر میکرد ضمانت اجرایی نداشت- و خلاصه هیچکدام از اتّفاقهایی که پس از اشغال کویت افتاد نمیافتاد. انقلاب ایران اتّفاقی بود که مشابه سایر رخدادها و انقلابها نبود و هرچه بود بسیاری را نگران کرده بود. جهان به جای درک این واقعه، راه حل مسأله را در پاک کردن صورت مسأله دید و شد آنچه شد. حتی اگر روزی بپذیریم که واقعاً ممکن بود جنگ بسیاری زودتر از آنچه پایان یافت تمام شود، باز سهم مدافعان این مرزوبوم باید حفظ شود. اگر به فرض مقامات بالا اشتباه کردند، سربازان گناهی نداشتند و با کمترین قصور ِآنها همه چیز از دست میرفت. بدوبیراه گفتن به جنگ و ندیدن رویداد غریبی که پایداری یک کشور ِتنها مقابل دلارهای میلیاردی نفتی و حمایتهای شرق و غرب بود، کسی را روشنفکر نمیکند بلکه تلاشی کوچک برای آلامد بودن در جهان روشنفکری محدود ولی یکدست ماست.
همینجا در پرانتز بگویم که تنها کسی مثل هاشمی رفسنجانی میتوانست جملهای اعترافگونه را که از او نقل کردم بگوید و تنها کسی مثل او میتوانست جنگ را به خلاف میل رهبران سابق و فعلی انقلاب و فرماندهی نظامی جنگ- محسن رضایی- به پایان برساند.این را گفتم تا اشارهای باشد به انتقادهای اخیر از او که چیزی از قبیل همان خودزنیهاست که در اوّل نوشته آوردم. امروز به کمی آرامش نیاز داریم و اینکه« با خشم به گذشته ننگریم». به آتشبسی احتیاج داریم تا مقدّمهای بر انتقاد راهگشا از گذشتگان - و نه محاکمهی آنان- باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.