۱. پس از مدّت کوتاهی از روی کار آمدن دولت خاتمی، درّی نجف آبادی در یک سخنرانی گفت که بعد از اینکه پیشنهاد وزارت به او شد، جواب داده که من همهکارهام و مثل آچار فرانسه به درد همه چیز میخورم. خلاصه قصد ما خدمت است؛ اگر میخواهید وزیر اطّلاعات شوم میشوم، اگر بخواهید وزیر اقتصاد شوم میشوم- چون نظرات اقتصادی بر اساس فقه اسلامی دارم- حتی اگر خواستید وزیر امورخارجه شوم حرفی نیست، هرجا جای خالی بود ما را خبر کنید. درست یک هفته پس از آن، افتضاح قتلهای زنجیرهای راه افتاد!
۲. محمّد علیآبادی در اقدامی عجیب نامزد ریاست فدراسیون فوتبال شده و دیگران را حذف کردهاست. خیر است انشاءالله. پس از چند پسته بودن چند نفر در دولت نهم، این جورش واقعاً نوبر بود. دربارهی بند دوّم نوشتهی امروز واقعاُ بیشتر از این نمیتوان نوشت؛ خود خبر کافیست، تفسیر نمیخواهد ولی توجّه داشته باشید که سکّان فوتبال مدّتهاست که در دست علیآبادی است. او ابتدا با برکناری دادکان، بحرانی را به فوتبال ایران تحمیل کرد که هنوز ادامه دارد. شکست تیمهای ملّی نوجوانان و جوانان و امید در دوحه و امید در مقدّماتی المپیک و ملّی در مالزی همه باید به نام کیومرث هاشمی و علیآبادی نوشته شود. علیآبادی بود که قلعهنوعی را انتخاب کرد، حالا با کدام رو میخواهد رئیس شود؟ کجای دنیا رئیس سازمان ورزش یک کشور رئیس فدراسیون فوتبال هم هست؟ درست مثل اینکه رئیس جمهوری مثلاً وزیر کشور هم باشد. بله البتّه چنین چیزی را در نظامهای دیکتاتوری دیدهایم.
۳. مصطفی آجورلو ردّصلاحیت شد. پس از اختراع ردّصلاحیتهای من درآوردی توسّط شورای نگهبان، این اصطلاح تا دورترین روستاها و حتّی انجمنهای اسلامی مدارس و هر کجا که قرارباشد یک خیمهشببازی به نام انتخابات صورت بگیرد، پیش رفتهاست. آجورلو مدیر لایق و کاردان باشگاه پاس بود که این« تیم» را به « باشگاه» تبدیل کرد و با آن قهرمان ایران شد. با انتخاب مجید جلالی به سرمربّیگری ریسک کرد و نتیجهاش را هم گرفت و به همراه آن فوتبال علمی را از اتّهام« به درد پای تابلو خوردن» و « کارا نبودن» رهاند و نشان داد که شعار ِ« تجربه بالاتر از علم است» حرف درستی نیست و بهانهای برای کمدانی و کمسوادی است( همینجا در پرانتز بگویم که تنها مربّی ایرانی را که برای سرمربّی گری تیم ملّی دارای صلاحیّت میدانم همین جلالی است) آجورلو باشگاه را به زمین اختصاصی مجهّز کرد و خبرگزاری مستقلّ ورزشی راه انداخت، روزنامهای آبرومند منتشر کرد و پای مربّیان بزرگ خارجی مانند دنیزلی را به باشگاههای ایران باز کرد، به همراه بسیاری فعالیّتهای جنبی دیگر که البتّه با آمدن مسؤولان جدید همه نابود شد تا شاهد حضور تیمی بیریشه به نام پاس همدان در لیگ باشیم. نمیدانم یک مدیر دیگر چه باید بکند تا واجد صلاحیّت باشد. متأسّفانه این اقدام دارودستهی علیآبادی- با فشاری که به مجمع آوردند- نامی غیر از خیرهسری و وقاحت میطلبد که من آنرا نمییابم.
۴. علیآبادی اشتباه بزرگی کرد نه تنها در مورد ورزش کشور بلکه آیندهی خودش ، چرا؟ عرض میکنم. فوتبال و مسؤولیّت داشتن در آن جز بازی با آبروی خود نیست. به مسؤولان گذشته نگاه کنید. صفائی فراهانی که تیم ملّی بزرگسالان و جوانان و نوجوانان را به جام جهانی برد و با نفوذ خاتمی به هاشمیطبا تحمیل شد، در زمان خاتمی با استعفایی شبیهِ برکناری کنار رفت. دادکان که تیم را پس از هشت سال باز به جام جهانی برد، به آن وضع تحقیرآمیز برکنار شد. از میان مربّیان هم اسطورهی فوتبال ایران- پروین- بلایی به سرش آمد که تا چند سال فوتبال را کنار گذاشت، مایلی کهن آنطور کنارگذاشته شد و طالبی- با بردی که مقابل آمریکا داشت- هم که میدانید. بهترین کس پورحیدری بود که قهرمان بازیهای آسیایی بود و شکست هم نداشت، عاقبتش چه شد؟ علیآبادی با این کار خود را به خطر انداخت چون هر ناکامی احتمالی به پای او نوشته خواهد شد. اگر کس دیگری رئیس میشد و پیروزی به دست میآورد او میتوانست مانند والیبال و بسکتبال پیام دهد و خود را در صف اوّل جا بزند و آنرا به نام خود تمام کند و اگر ناکامی بود آنرا به مسؤول مربوط ارجاع دهد و با انتقاد از او برای خود به دنبال محبوبیّت هم باشد. اما حالا دیگر این کار امکان ندارد. فوتبال بیرحم است و با علیآبادی مهربانتر از دیگران نخواهد بود. بعید میدانم سرانجامی بهتر از عاقبت درّینجفآبادی- که او هم خود را همهکاره میپنداشت- نصیب علیآبادی شود. او اشتباه کرد و چوب این اشتباه را خواهد خورد.
۲. محمّد علیآبادی در اقدامی عجیب نامزد ریاست فدراسیون فوتبال شده و دیگران را حذف کردهاست. خیر است انشاءالله. پس از چند پسته بودن چند نفر در دولت نهم، این جورش واقعاً نوبر بود. دربارهی بند دوّم نوشتهی امروز واقعاُ بیشتر از این نمیتوان نوشت؛ خود خبر کافیست، تفسیر نمیخواهد ولی توجّه داشته باشید که سکّان فوتبال مدّتهاست که در دست علیآبادی است. او ابتدا با برکناری دادکان، بحرانی را به فوتبال ایران تحمیل کرد که هنوز ادامه دارد. شکست تیمهای ملّی نوجوانان و جوانان و امید در دوحه و امید در مقدّماتی المپیک و ملّی در مالزی همه باید به نام کیومرث هاشمی و علیآبادی نوشته شود. علیآبادی بود که قلعهنوعی را انتخاب کرد، حالا با کدام رو میخواهد رئیس شود؟ کجای دنیا رئیس سازمان ورزش یک کشور رئیس فدراسیون فوتبال هم هست؟ درست مثل اینکه رئیس جمهوری مثلاً وزیر کشور هم باشد. بله البتّه چنین چیزی را در نظامهای دیکتاتوری دیدهایم.
۳. مصطفی آجورلو ردّصلاحیت شد. پس از اختراع ردّصلاحیتهای من درآوردی توسّط شورای نگهبان، این اصطلاح تا دورترین روستاها و حتّی انجمنهای اسلامی مدارس و هر کجا که قرارباشد یک خیمهشببازی به نام انتخابات صورت بگیرد، پیش رفتهاست. آجورلو مدیر لایق و کاردان باشگاه پاس بود که این« تیم» را به « باشگاه» تبدیل کرد و با آن قهرمان ایران شد. با انتخاب مجید جلالی به سرمربّیگری ریسک کرد و نتیجهاش را هم گرفت و به همراه آن فوتبال علمی را از اتّهام« به درد پای تابلو خوردن» و « کارا نبودن» رهاند و نشان داد که شعار ِ« تجربه بالاتر از علم است» حرف درستی نیست و بهانهای برای کمدانی و کمسوادی است( همینجا در پرانتز بگویم که تنها مربّی ایرانی را که برای سرمربّی گری تیم ملّی دارای صلاحیّت میدانم همین جلالی است) آجورلو باشگاه را به زمین اختصاصی مجهّز کرد و خبرگزاری مستقلّ ورزشی راه انداخت، روزنامهای آبرومند منتشر کرد و پای مربّیان بزرگ خارجی مانند دنیزلی را به باشگاههای ایران باز کرد، به همراه بسیاری فعالیّتهای جنبی دیگر که البتّه با آمدن مسؤولان جدید همه نابود شد تا شاهد حضور تیمی بیریشه به نام پاس همدان در لیگ باشیم. نمیدانم یک مدیر دیگر چه باید بکند تا واجد صلاحیّت باشد. متأسّفانه این اقدام دارودستهی علیآبادی- با فشاری که به مجمع آوردند- نامی غیر از خیرهسری و وقاحت میطلبد که من آنرا نمییابم.
۴. علیآبادی اشتباه بزرگی کرد نه تنها در مورد ورزش کشور بلکه آیندهی خودش ، چرا؟ عرض میکنم. فوتبال و مسؤولیّت داشتن در آن جز بازی با آبروی خود نیست. به مسؤولان گذشته نگاه کنید. صفائی فراهانی که تیم ملّی بزرگسالان و جوانان و نوجوانان را به جام جهانی برد و با نفوذ خاتمی به هاشمیطبا تحمیل شد، در زمان خاتمی با استعفایی شبیهِ برکناری کنار رفت. دادکان که تیم را پس از هشت سال باز به جام جهانی برد، به آن وضع تحقیرآمیز برکنار شد. از میان مربّیان هم اسطورهی فوتبال ایران- پروین- بلایی به سرش آمد که تا چند سال فوتبال را کنار گذاشت، مایلی کهن آنطور کنارگذاشته شد و طالبی- با بردی که مقابل آمریکا داشت- هم که میدانید. بهترین کس پورحیدری بود که قهرمان بازیهای آسیایی بود و شکست هم نداشت، عاقبتش چه شد؟ علیآبادی با این کار خود را به خطر انداخت چون هر ناکامی احتمالی به پای او نوشته خواهد شد. اگر کس دیگری رئیس میشد و پیروزی به دست میآورد او میتوانست مانند والیبال و بسکتبال پیام دهد و خود را در صف اوّل جا بزند و آنرا به نام خود تمام کند و اگر ناکامی بود آنرا به مسؤول مربوط ارجاع دهد و با انتقاد از او برای خود به دنبال محبوبیّت هم باشد. اما حالا دیگر این کار امکان ندارد. فوتبال بیرحم است و با علیآبادی مهربانتر از دیگران نخواهد بود. بعید میدانم سرانجامی بهتر از عاقبت درّینجفآبادی- که او هم خود را همهکاره میپنداشت- نصیب علیآبادی شود. او اشتباه کرد و چوب این اشتباه را خواهد خورد.
۱. پس از مدّت کوتاهی از روی کار آمدن دولت
خاتمی، درّی نجف آبادی در یک سخنرانی گفت که بعد از اینکه پیشنهاد وزارت به
او شد، جواب داده که من همهکارهام و مثل آچار فرانسه به درد همه چیز میخورم.
خلاصه قصد ما خدمت است؛ اگر میخواهید وزیر اطّلاعات شوم میشوم، اگر بخواهید وزیر
اقتصاد شوم میشوم- چون نظرات اقتصادی بر اساس فقه اسلامی دارم- حتی اگر خواستید
وزیر امورخارجه شوم حرفی نیست، هرجا جای خالی بود ما را خبر کنید. درست یک هفته پس
از آن، افتضاح قتلهای زنجیرهای راه افتاد!
۲. محمّد علیآبادی در اقدامی عجیب نامزد ریاست فدراسیون فوتبال
شده و دیگران را حذف
کردهاست. خیر است انشاءالله. پس از چند پسته بودن چند نفر در دولت نهم، این
جورش واقعاً نوبر بود. دربارهی بند دوّم نوشتهی امروز واقعاُ بیشتر از این نمیتوان
نوشت؛ خود خبر کافیست، تفسیر نمیخواهد ولی توجّه داشته باشید که سکّان فوتبال
مدّتهاست که در دست علیآبادی است. او ابتدا با برکناری دادکان، بحرانی را به
فوتبال ایران تحمیل کرد که هنوز ادامه دارد. شکست تیمهای ملّی نوجوانان و جوانان و
امید در دوحه و امید در مقدّماتی المپیک و ملّی در مالزی همه باید به نام کیومرث
هاشمی و علیآبادی نوشته شود. علیآبادی بود که قلعهنوعی را انتخاب کرد، حالا با
کدام رو میخواهد رئیس شود؟ کجای دنیا رئیس سازمان ورزش یک کشور رئیس فدراسیون
فوتبال هم هست؟ درست مثل اینکه رئیس جمهوری مثلاً وزیر کشور هم باشد. بله البتّه
چنین چیزی را در نظامهای دیکتاتوری دیدهایم.
۳. مصطفی آجورلو
ردّصلاحیت شد. پس از اختراع ردّصلاحیتهای من درآوردی توسّط شورای نگهبان، این
اصطلاح تا دورترین روستاها و حتّی انجمنهای اسلامی مدارس و هر کجا که قرارباشد یک
خیمهشببازی به نام انتخابات صورت بگیرد، پیش رفتهاست. آجورلو مدیر لایق و
کاردان باشگاه پاس بود که این« تیم» را به « باشگاه» تبدیل کرد و با آن قهرمان
ایران شد. با انتخاب مجید جلالی به سرمربّیگری ریسک کرد و نتیجهاش را هم گرفت و
به همراه آن فوتبال علمی را از اتّهام« به درد پای تابلو خوردن» و « کارا نبودن»
رهاند و نشان داد که شعار ِ« تجربه بالاتر از علم است» حرف درستی نیست و بهانهای
برای کمدانی و کمسوادی است( همینجا در پرانتز بگویم که تنها مربّی ایرانی را که
برای سرمربّی گری تیم ملّی دارای صلاحیّت میدانم همین جلالی است) آجورلو باشگاه
را به زمین اختصاصی مجهّز کرد و خبرگزاری مستقلّ ورزشی راه انداخت، روزنامهای
آبرومند منتشر کرد و پای مربّیان بزرگ خارجی مانند دنیزلی را به باشگاههای ایران
باز کرد، به همراه بسیاری فعالیّتهای جنبی دیگر که البتّه با آمدن مسؤولان جدید
همه نابود شد تا شاهد حضور تیمی بیریشه به نام پاس همدان در لیگ باشیم. نمیدانم
یک مدیر دیگر چه باید بکند تا واجد صلاحیّت باشد. متأسّفانه این اقدام دارودستهی
علیآبادی- با فشاری
که به مجمع آوردند- نامی غیر از خیرهسری و وقاحت میطلبد که من آنرا نمییابم.
۴. علیآبادی اشتباه بزرگی کرد نه تنها در مورد ورزش کشور بلکه
آیندهی خودش ، چرا؟ عرض میکنم. فوتبال و مسؤولیّت داشتن در آن جز بازی با
آبروی خود نیست. به مسؤولان گذشته نگاه کنید. صفائی فراهانی که تیم ملّی بزرگسالان
و جوانان و نوجوانان را به جام جهانی برد و با نفوذ خاتمی به هاشمیطبا تحمیل شد،
در زمان خاتمی با استعفایی شبیهِ برکناری کنار رفت. دادکان که تیم را پس از هشت
سال باز به جام جهانی برد، به آن وضع تحقیرآمیز برکنار شد. از میان مربّیان هم
اسطورهی فوتبال ایران- پروین- بلایی به سرش آمد که تا چند سال فوتبال را کنار
گذاشت، مایلی کهن آنطور کنارگذاشته شد و طالبی- با بردی که مقابل آمریکا داشت- هم
که میدانید. بهترین کس پورحیدری بود که قهرمان بازیهای آسیایی بود و شکست هم
نداشت، عاقبتش چه شد؟ علیآبادی با این کار خود را به خطر انداخت چون هر ناکامی
احتمالی به پای او نوشته خواهد شد. اگر کس دیگری رئیس میشد و پیروزی به دست میآورد
او میتوانست مانند والیبال و بسکتبال پیام دهد و خود را در صف اوّل جا بزند و
آنرا به نام خود تمام کند و اگر ناکامی بود آنرا به مسؤول مربوط ارجاع دهد و با
انتقاد از او برای خود به دنبال محبوبیّت هم باشد. اما حالا دیگر این کار امکان
ندارد. فوتبال بیرحم است و با علیآبادی مهربانتر از دیگران نخواهد بود. بعید میدانم
سرانجامی بهتر از عاقبت درّینجفآبادی- که او هم خود را همهکاره میپنداشت- نصیب
علیآبادی شود. او اشتباه کرد و چوب این اشتباه را خواهد خورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.