ایجاز خوب است ودر نوشتهی انتقادی ِمنفی، خوبتر. میوهی ممنوعه نام سریال شبکهی دو به مناسبت ماه رمضان است. اگر میگویم منفی بهخاطر انتظاری است که از فتحی دارم که وامدار شریعتی و دارای دغدغه است. سریال قرار بوده ترکیبی از داستان شیخ صنعان و یکی از داستانهای شکسپیر باشد که حاصل، مایهی درهمجوشی شده که نه این است و نه آن.
فتحی و علیرضا نادری گفتوگونویس سریال به سراغ داستانی رفتهاند که آنرا پیشتر در فیلم دنیا دیدهبودیم- و این یکی ازمضارّ سینمای نازل است: دستمالی و تکراری کردن موضوعهای بکر- و حالا اینان چیزی اضافه بر آن نکردهاند. آنجا هدیه تهرانی واقعاً یک دختر ترسای تمام عیار بود که اگر شیخش را طویلهنشین نکرد لااقل ریشش را تراشید و آبرویش را به باد داد. هانیه توسلی بازیگر متوسّطی است که تا اینجای داستان زیادی مثبت بوده و چیزی از دخترهای حسابگر این دوره و زمانه که برای پول حتی با یک حاجی بازاری قدیمی هم وصلت میکنند از خود نشان نداده است.
گفتم حاجی بازاری، یاد نصیریان افتادم. آقایان گریم خوبی برایش در نظر نگرفتهاند. پرسونای نصیریان، بازیگری دوست داشتنی و قدر است که با این تزلزل اراده نمیخواند. بهتر بود گریم دیگری میداشت؛ مثلاً ته ریش با کلاه پوستی، کاری که در « دیوانه از قفس پرید» با او کردند. همینطور امیر جعفری که یک تنه سریال را طنز کرده است. از همان یکی دو جملهی اوّل نشان داد که آدم شارلاتانی است، با گفتارهایی کاملاً شعاری: « ما برای این مملکت خون دادیم و اسلحه به دست گرفتیم حالا باید سهم خودمون رو ورداریم»! آدم اگر حرفی دارد بدون فریاد زدن هم میتواند بیان کند.
یکی از مهمترین اشکالات این است که نویسندگان، آنچه میخواستند در دهان بازیگران خصوصاً سیّدرضای پیشنماز گذاشتهاند. او صحبت از گناه میکند کدام گناه؟ مردی پا به سن گذاشته عاشق دختری جوان شده، عشق که گناه نیست و ازدواج دوّم هم همینطور. او به عنوان یک روحانی باید حداکثر توصیهای اخلاقی در مورد نشکستن دل همسرش بکند و گرنه هملباسان او ید طولایی در دوزنه بودن- یا بیشتر- دارند. کسی مثل آقای صانعی هم که این اواخر گرفتن زن دیگر را بدون اجازهی زن اوّل حرام اعلام کرده در حوزه منزوی است و طرفداران کمی دارد. حاج یونس چرا عذاب وجدان گرفته، حاجیهای حجرهای مثل آب خوردن زن میگیرند. پیش از جواب ردّ دختر یا شرط و شروط گذاشتن او، ناراحتی و گرفتگی چرا؟
پس این میوه خیلی هم ممنوع نیست. ممنوع یعنی عشق به دختری بهایی یا یکی از محارم. بعد هم اهل ادب بیست سال جنگیدند تا کسی نگوید دههی مبارکهی فجر. صفت مؤنّث را برای کلمهی فارسی نمیآورند میوه هم فارسی است و نباید صفت مؤنّث عربی برای آن آورد؛ فارسی اصلاً مؤنّث ندارد نه اسم و نه فعل. این حسّاسیّت به زبان هم قصهای طولانی دارد که پیشتر دربارهی آن نوشتهام و پس از این نیز شاید.
فتحی و علیرضا نادری گفتوگونویس سریال به سراغ داستانی رفتهاند که آنرا پیشتر در فیلم دنیا دیدهبودیم- و این یکی ازمضارّ سینمای نازل است: دستمالی و تکراری کردن موضوعهای بکر- و حالا اینان چیزی اضافه بر آن نکردهاند. آنجا هدیه تهرانی واقعاً یک دختر ترسای تمام عیار بود که اگر شیخش را طویلهنشین نکرد لااقل ریشش را تراشید و آبرویش را به باد داد. هانیه توسلی بازیگر متوسّطی است که تا اینجای داستان زیادی مثبت بوده و چیزی از دخترهای حسابگر این دوره و زمانه که برای پول حتی با یک حاجی بازاری قدیمی هم وصلت میکنند از خود نشان نداده است.
گفتم حاجی بازاری، یاد نصیریان افتادم. آقایان گریم خوبی برایش در نظر نگرفتهاند. پرسونای نصیریان، بازیگری دوست داشتنی و قدر است که با این تزلزل اراده نمیخواند. بهتر بود گریم دیگری میداشت؛ مثلاً ته ریش با کلاه پوستی، کاری که در « دیوانه از قفس پرید» با او کردند. همینطور امیر جعفری که یک تنه سریال را طنز کرده است. از همان یکی دو جملهی اوّل نشان داد که آدم شارلاتانی است، با گفتارهایی کاملاً شعاری: « ما برای این مملکت خون دادیم و اسلحه به دست گرفتیم حالا باید سهم خودمون رو ورداریم»! آدم اگر حرفی دارد بدون فریاد زدن هم میتواند بیان کند.
یکی از مهمترین اشکالات این است که نویسندگان، آنچه میخواستند در دهان بازیگران خصوصاً سیّدرضای پیشنماز گذاشتهاند. او صحبت از گناه میکند کدام گناه؟ مردی پا به سن گذاشته عاشق دختری جوان شده، عشق که گناه نیست و ازدواج دوّم هم همینطور. او به عنوان یک روحانی باید حداکثر توصیهای اخلاقی در مورد نشکستن دل همسرش بکند و گرنه هملباسان او ید طولایی در دوزنه بودن- یا بیشتر- دارند. کسی مثل آقای صانعی هم که این اواخر گرفتن زن دیگر را بدون اجازهی زن اوّل حرام اعلام کرده در حوزه منزوی است و طرفداران کمی دارد. حاج یونس چرا عذاب وجدان گرفته، حاجیهای حجرهای مثل آب خوردن زن میگیرند. پیش از جواب ردّ دختر یا شرط و شروط گذاشتن او، ناراحتی و گرفتگی چرا؟
پس این میوه خیلی هم ممنوع نیست. ممنوع یعنی عشق به دختری بهایی یا یکی از محارم. بعد هم اهل ادب بیست سال جنگیدند تا کسی نگوید دههی مبارکهی فجر. صفت مؤنّث را برای کلمهی فارسی نمیآورند میوه هم فارسی است و نباید صفت مؤنّث عربی برای آن آورد؛ فارسی اصلاً مؤنّث ندارد نه اسم و نه فعل. این حسّاسیّت به زبان هم قصهای طولانی دارد که پیشتر دربارهی آن نوشتهام و پس از این نیز شاید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.