آلبوم قلندروار خوب فروخته، تا به حال حدود پانصدهزارتا که به معنای صدها میلیون تومان سود برای حوزهی هنری است. این فروش را باید به حساب پرکاری و شناختهشده بودن افتخاری، حضور منظّم او در صداوسیما، استفاده از سازهای کوبهای به طور گسترده، نیم نگاهی به موسیقی تلفیقی با استفاده از داشتههای دیگر ملل گذاشت.آن چه مهم است کیفیّت اثر است که جای بحث دارد. خود افتخاری در گفتوگویی مدعی شده که اساتیدی مثل مشکاتیان، لطفی، درویشی و علیزاده آنرا شنیده و پسندیدهاند. اگر ایشان اینجور میگوید لابد چیزی شنیده ولی تأیید یک تجربه با تأیید کیفیّت یک اثر متفاوت است. علیزاده خود نوجویی تمام عیار است و از هر گونه نوجویی حمایت میکند. لطفی هم خود در آلبومهایی که خوانده قلندری خوانده و افتخاری طبیعی است که به عنوان یک خواننده چنین سبکی را بهتر عرضه کند و البته جناب لطفی شاید خواسته گوشهای هم به « دیگران» بزند که بماند. در این میان مشکاتیان اهل تعارف نیست و اینکه چنین چیزی گفته باشد... ؛ به هرحال در نقدهایی که دیدهام به ضعف اشعار و سردرگمی میان موسیقی ردیف و دیگر ملل و تبعیّت بیچون و چرای خواننده از آهنگساز- به معنای عدم استفادهی افتخاری از تمام توان و تجربهی خود- اشاره شده و در مقابل از تنظیم بابک شهرکی و نوازندگی عماد توحیدی و تحریرهای متفاوت افتخاری تعریف شدهاست.
به هرحال نفس این تجربه قابل تقدیر است. خودم احساس برخورد با اثری هیجان انگیز نداشتم و ضعف اشعار هم آزار دهنده بود. آنچه نباید فراموش شود سرگردانی ما میان دو جهان شرقی-سنّتی و غربی-مدرن است. نه اینکه بخواهم همه چیز را به زبان اندیشه ترجمه کنم- که اگر هم بکنم جا دارد-، ولی ما گاهی به نظر میرسد که از آنچه داریم فرار میکنیم. وقتی از یک تحصیلکرده ی موسیقی دستگاهی میشنوی که: تا کی یارا یار..؟ به شگفتی میآیی. حرکت به جلو مستلزم نفی آنچه داریم نیست. امروز جا دارد که برای منسوخ شدن آواز در آلبومها نگران باشیم و عادت دادن شنوندگان به تصنیف شنوی حذف بخش مهمّی از موسیقی ما یعنی بداههخوانی و بداههنوازی است. به نظر میآید که معیار فروش در موسیقی خود را تحمیل کرده و در همین گفتوگو افتخاری از خوانندهای میپرسد که وقتی آلبومهایش نمیفروشند چرا میخواند؟ موسیقی ایرانی با شبه پاپ شدن میتواند متفاوت شود؟ البتّه شاگردان عام و خاص شجریان و کسان دیگر مثل ناظری هستند و چراغ را روشن نگه میدارند، تازه از خواننده نباید انتظار همه کار داشت و بار عمده به دوش آهنگساز است و این مطلبی است که ذوالفنون در پاسخ کنایهآمیزش به شجریان هم گفت. میخواستم از دیگر هنرها هم بگویم که نوشته طولانی شد؛ عجالتاَ به قلندروار خوش آمد میگوییم تا ببینیم آینده چه خواهد گفت. افتخاری گفته که آیندگان این آلبوم را شکوهمندانه جشن میگیرند و امیدوارم آن زمان برای ما فاتحهای هم بخوانند. جشن را کمی شک دارم ولی فاتحه را خواهند خواند.
به هرحال نفس این تجربه قابل تقدیر است. خودم احساس برخورد با اثری هیجان انگیز نداشتم و ضعف اشعار هم آزار دهنده بود. آنچه نباید فراموش شود سرگردانی ما میان دو جهان شرقی-سنّتی و غربی-مدرن است. نه اینکه بخواهم همه چیز را به زبان اندیشه ترجمه کنم- که اگر هم بکنم جا دارد-، ولی ما گاهی به نظر میرسد که از آنچه داریم فرار میکنیم. وقتی از یک تحصیلکرده ی موسیقی دستگاهی میشنوی که: تا کی یارا یار..؟ به شگفتی میآیی. حرکت به جلو مستلزم نفی آنچه داریم نیست. امروز جا دارد که برای منسوخ شدن آواز در آلبومها نگران باشیم و عادت دادن شنوندگان به تصنیف شنوی حذف بخش مهمّی از موسیقی ما یعنی بداههخوانی و بداههنوازی است. به نظر میآید که معیار فروش در موسیقی خود را تحمیل کرده و در همین گفتوگو افتخاری از خوانندهای میپرسد که وقتی آلبومهایش نمیفروشند چرا میخواند؟ موسیقی ایرانی با شبه پاپ شدن میتواند متفاوت شود؟ البتّه شاگردان عام و خاص شجریان و کسان دیگر مثل ناظری هستند و چراغ را روشن نگه میدارند، تازه از خواننده نباید انتظار همه کار داشت و بار عمده به دوش آهنگساز است و این مطلبی است که ذوالفنون در پاسخ کنایهآمیزش به شجریان هم گفت. میخواستم از دیگر هنرها هم بگویم که نوشته طولانی شد؛ عجالتاَ به قلندروار خوش آمد میگوییم تا ببینیم آینده چه خواهد گفت. افتخاری گفته که آیندگان این آلبوم را شکوهمندانه جشن میگیرند و امیدوارم آن زمان برای ما فاتحهای هم بخوانند. جشن را کمی شک دارم ولی فاتحه را خواهند خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.