آنگاه هدايت شدي



آقای محمّد تیجانی مهمان برنامه‌ی ماه عسل بود امروز و چه خوب که او را دیدم. او از دانشمندان به نام اهل سنّت بود که در کودکی حافظ قرآن شد و در جوانی نیز از عالمان دیار خود به شمار می‌رفت و گرایش او به تشیّع خیلی سروصدا به پا کرد. او پس از شیعه شدن دست به تألیف چند کتاب زد که نقش بسیار مهمّی در شیعه‌شدن گروه انبوهی از مردم- چه اهل سنّت و چه ادیان دیگر- داشت به گونه‌ای که بسیاری از کسان تنها با خوانده یک کتاب از او تغییر عقیده دادند. از میان کتابهای او« ثمّ‌اهتدیت» یا « آنگاه هدایت شدم» که زندگینامه‌ی فکری اوست، از بقیّه معروفتر است.
در این کتاب ابتدا از کودکی خود و یادگیری تعالیم دینی می‌نویسد تا جایی که اسم و رسمی به هم می‌زند و به حج مشرّف می‌شود که تمام و کمال تحت تاثیر تبلیغ وهابیّت قرار می‌گیرد سپس به مصر می‌رود تا اینکه به سربزنگاه می‌رسد. در سفری دریایی در کشتی همسفری می‌یابد که معلّمی عراقی بود و او برای اوّلین بار با یک شیعی هم کلام می‌شود. وقتی می‌فهمد که شیعه است به او می‌گوید که من با تو حرف نمی‌زنم چون شما علی‌ بن‌ابیطالب را می‌پرستید و میانه‌روهای شما هم گرچه خدا را می‌پرستند ولی عقیده‌ای به نبوّت پیامبر اسلام ندارند. چون شما معتقدید که جبرئیل باید پیام رسالت را به علی می‌داد ولی خیانت کرد و به محمّد داد و به همین دلیل او را لعن و نفرین می‌کنید!
                                  

طبیعی است که شخص نامبرده از این حرفها تعجّب کند و به او بگوید که اگر حال و روز تو که عالم اهل سنّت هستی این باشد، پس وای به حال عوام. گفت‌وگوی آنها او را کنجکاو می‌کند و در یک فرایند طولانی که شامل سفرهای متعدّد به عراق و حجاز و مقایسه‌ی کتابها و عالمان هر دو طرف است، شیعه می‌شود. این کتاب را مانند هر کتاب زندگینامه‌ی دیگری دوست دارم. کتابهای زندگینامه‌ی افراد را از هر رمان و داستانی بیشتر می‌پسندم. انسان موجود غریبی است و خواندن سرگذشت افراد، ‌گوشه‌های ناشناخته‌ای از وجودش را به ما می‌آموزد. خصوصاً که کتابهایی از این دست یک دوره‌ی آموزشی در حیطه‌ی تخصّص و علاقه‌های آن فرد هم هست. برای همین من در جواب یکی از خوانندگان وبلاگ که از من پرسیده بود اصلاً شیعه یعنی چی؟ به جای کتابی تعلیمی، همین کتاب داستان‌مانند را توصیه کردم.
آنچه میان گفته‌های امروز او- که در کتابهایش هم به کرّات مشاهده می‌شود- جالب بود، ترس عالمان اهل سنّت از همکلام شدن با شیعیان و جهل آنها به کتابهای ماست. امروز می‌گفت که در کتابخانه‌ی شیعیان پر از کتابهای اهل سنّت است ولی در کتابخانه‌های آنان جز چند کتاب معروف از شیعه چیزی نیست. به کوشش سیّد جمال‌الدین اسدآبادی، نهج البلاغه وارد مصر و کشورهای شمال آفریقا شد و تیجانی در کودکی این کتاب را می‌خوانده و مدام برایش سوال ایجاد می‌شده که اگر خلفای چهارگانه همه در یک راستا و عقیده بوده‌اند چرا علی در خطبه‌ی شقشقیّه می‌گوید که خلافت لباسی بود که میراث من بود ولی آندو از من دزدیدند؟ جواب معلّم او این بود که تاریخ سیاه است و چیزی برای آموزش به ما ندارد و بهتر است که خیلی کنجکاوی نکنی. همین جا می‌تواند آغاز یک بحث باشد و آن بررسی قدرت و ضعف فرهنگ‌ها با سنجیدن میزان توانایی آنها در رویارویی یا احیاناً به لاک دفاعی فرورفتنشان با ایجاد منع و مجازات است. این را تنها درباره‌ی ادیان و مذاهب نمی‌گویم بلکه میان فرهنگهای شرقی و غربی نیز امروز این مهاجم و مدافع بودن دیده می‌شود. امیدوارم بتوانم این موضوع را پی بگیرم و کاملتر کنم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics