روایتی است که نوجوان زمزمهگر ایلیاتی عاشق دختری آساره(ستاره) نام بود که از بخت بدش چشم پسر گردنکلفت خان ایل هم به دنبال او بود. روزی سر وعدهی دیداری به جای دختر، پسرک آمد و سر و دل جوان نازکدل ما را شکست تا از آساره دست بکشد. جوان بزرگ شد و نامی به هم زد ولی هیچ گاه کسی را به زنی نگرفت تا بگوید که قصّهی مهر، داستانی فراموش شده نیست.
نام آساره بعدها، بارها و بارها در آثار بهمن علاءالدّین که با نام مسعود بختیاری شناخته میشد تکرار شد.
او در ۲۰ مهر سال۱۳۱۹ در منطقهی عشایری لالی از توابع مسجد سلیمان به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسهی فردوسی و دوران دبیرستان را در دبیرستان امیرکبیر مسجدسلیمان گذراند. علاءالدّین پس از سالها خدمت در آموزش و پرورش و تدریس در مدرسههای باغملک و مدرسه راهنمایی ِماندانای اهواز در مهرماه سال 73 بازنشسته شد و سال 79 از خوزستان به کرج- منزل خواهرش- نقل مکان کرد. حنجرهی او به تنهایی اتّفاقی در موسیقی بختیاری بود. اتّفاقی که بسیار نادر است که یک نفر بتواند موسیقی یک قوم را به تنهایی، تداعی بلکه زنده کند. ولی برجستگی او به صدایش نبود، بلکه به آن ترانهگویی و آهنگسازی را نیز باید افزود. ترانههای او حتی برای کسانی که ایلیاتی نیستند به طرز عجیبی آن سامان و فرهنگش را تصویر میکند چه رسد به بختیاریها. آهنگسازی او هم به گونهای بود که ساختههایش به سختی از ترانههای فولکلور که قدمتی طولانی دارند قابل تفکیک است. چیزی که دربارهی دیگر قومیّتها به دلیل تحت تأثیر موسیقی ردیف قرار گرفتن، کمتر یافت میشود. طبق شنیدههای من شجریان از میان تمام خوانندههای موسیقی نواحی برای او امتیاز خاصّی قائل بود.
او از اواسط دههی پنجاه به میدان موسیقی ایران آمد با تصانیفی محلّی و چند ترانهی عامّهپسند. امّا بزرگترین گام را با آلبوم« مالکنون» به همراهی عطا جنگوک برداشت که با استقبالی بینظیر روبه رو شد. مالکنون به معنای برداشتن اساس و اسباب و زندگی ایل است به هنگام کوچ. گرچه این معنای لغوی آن است ولی با کمرنگ شدن زندگی سنّتی و پیروزی جلوههای مدرن، گویی معنایی وسیعتر دارد؛ یک جور جاکنشدن یا ریشهکن شدن. همهی آثار علاءالدّین حکایت افسوس بر گذشتهی زیبای ایل و آرزوی بازیابی آن است. در این میان، کاشکی آرمان سرودهای است که همهی ایکاشهای ساکنان کوهپایههای زاگرس را در خود نهفته دارد. پس از مالکنون، آلبومهای « هیجار» و« برافتو» و « تاراز» و « آستاره» را عرضه کرد. آخرین کار او(بهیگ) در حقیقت کاری خانگی بود که با ضبطهای معمولی صدابرداری شد و قرار بوده که ضبطی آزمایشی باشد که اجل مهلت نداد و علی حافظی نینواز چیره دست بختیاری آنرا بازسازی و صداگذاری کردهاست. بهیگ(عروس) کاری فاخر و زیباست به خصوص ترانهی آخرش به همین نام. آنچه در وب یافتم آنی نیست که در کاست است و حکایت عروس کشانی بسیارزیباست با خوانندهای که دعوت به شادی و استقبال از عروس میکند و چشم بد دور میگوید. در دنگوفنگ عروسکشان، جوان تنهایی است که با خود زمزمه میکند: مو که از پاکى دلم چى آسمونه ندونم سى چه چنو بام سرگرونه(من که از پاکى و صفا دلم چون آسمان است، نمى دانم چرا روزگار این قدر با من سرسنگین و نامهربان است) بشنوید.
اگر گفتید آن بهیگی که سوار بر مرکب میآورند تا به تعبیر شاملو به بازوی آز بسپارند کیست؟اگر گفتید نامش چیست؟ اگر گفتید؟
نام آساره بعدها، بارها و بارها در آثار بهمن علاءالدّین که با نام مسعود بختیاری شناخته میشد تکرار شد.
او در ۲۰ مهر سال۱۳۱۹ در منطقهی عشایری لالی از توابع مسجد سلیمان به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسهی فردوسی و دوران دبیرستان را در دبیرستان امیرکبیر مسجدسلیمان گذراند. علاءالدّین پس از سالها خدمت در آموزش و پرورش و تدریس در مدرسههای باغملک و مدرسه راهنمایی ِماندانای اهواز در مهرماه سال 73 بازنشسته شد و سال 79 از خوزستان به کرج- منزل خواهرش- نقل مکان کرد. حنجرهی او به تنهایی اتّفاقی در موسیقی بختیاری بود. اتّفاقی که بسیار نادر است که یک نفر بتواند موسیقی یک قوم را به تنهایی، تداعی بلکه زنده کند. ولی برجستگی او به صدایش نبود، بلکه به آن ترانهگویی و آهنگسازی را نیز باید افزود. ترانههای او حتی برای کسانی که ایلیاتی نیستند به طرز عجیبی آن سامان و فرهنگش را تصویر میکند چه رسد به بختیاریها. آهنگسازی او هم به گونهای بود که ساختههایش به سختی از ترانههای فولکلور که قدمتی طولانی دارند قابل تفکیک است. چیزی که دربارهی دیگر قومیّتها به دلیل تحت تأثیر موسیقی ردیف قرار گرفتن، کمتر یافت میشود. طبق شنیدههای من شجریان از میان تمام خوانندههای موسیقی نواحی برای او امتیاز خاصّی قائل بود.
او از اواسط دههی پنجاه به میدان موسیقی ایران آمد با تصانیفی محلّی و چند ترانهی عامّهپسند. امّا بزرگترین گام را با آلبوم« مالکنون» به همراهی عطا جنگوک برداشت که با استقبالی بینظیر روبه رو شد. مالکنون به معنای برداشتن اساس و اسباب و زندگی ایل است به هنگام کوچ. گرچه این معنای لغوی آن است ولی با کمرنگ شدن زندگی سنّتی و پیروزی جلوههای مدرن، گویی معنایی وسیعتر دارد؛ یک جور جاکنشدن یا ریشهکن شدن. همهی آثار علاءالدّین حکایت افسوس بر گذشتهی زیبای ایل و آرزوی بازیابی آن است. در این میان، کاشکی آرمان سرودهای است که همهی ایکاشهای ساکنان کوهپایههای زاگرس را در خود نهفته دارد. پس از مالکنون، آلبومهای « هیجار» و« برافتو» و « تاراز» و « آستاره» را عرضه کرد. آخرین کار او(بهیگ) در حقیقت کاری خانگی بود که با ضبطهای معمولی صدابرداری شد و قرار بوده که ضبطی آزمایشی باشد که اجل مهلت نداد و علی حافظی نینواز چیره دست بختیاری آنرا بازسازی و صداگذاری کردهاست. بهیگ(عروس) کاری فاخر و زیباست به خصوص ترانهی آخرش به همین نام. آنچه در وب یافتم آنی نیست که در کاست است و حکایت عروس کشانی بسیارزیباست با خوانندهای که دعوت به شادی و استقبال از عروس میکند و چشم بد دور میگوید. در دنگوفنگ عروسکشان، جوان تنهایی است که با خود زمزمه میکند: مو که از پاکى دلم چى آسمونه ندونم سى چه چنو بام سرگرونه(من که از پاکى و صفا دلم چون آسمان است، نمى دانم چرا روزگار این قدر با من سرسنگین و نامهربان است) بشنوید.
اگر گفتید آن بهیگی که سوار بر مرکب میآورند تا به تعبیر شاملو به بازوی آز بسپارند کیست؟اگر گفتید نامش چیست؟ اگر گفتید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.