دربارهی دانستن ِیک چیز از همه چیز و همه چیز از یک چیز پیشتر نوشته بودم. تخصّص در یک رشته ضروری است تا دریایی به عمق یک بندانگشت نباشیم؛ همینطور، دانستن از هرچیز- از برخی رشتههای هنری و ادبیات و دانش- برای جلوگیری از قالب خوردن با روزمرّگی و بیجهتی در دنیایی که لازم است حتماً در آن سمتوسو داشته باشی و گرنه تو را میبرند.
برنامهی دو قدم مانده به صبح کمی شبیه به آن چیزی است که در قیاس رسانهای میپسندم. نوعی برنامهی روشنفکرانه؛ آنهم وقتی که برخی هیاهوخواهان ساز پایان روشنفکری میزنند. از میان تعابیر مختلف روشنفکری فعلاً به حسّاس بودن به زمینههای مختلف فرهنگی نظر دارم. در یک بحث سادهی دینی مثل بررسی موضوع شیطان در رسانهها به من که ثابت شد قشر فرهنگی جوان ما چقدر دستشان خالی است و با میراث فکری خود تا چه حد بیگانه هستند. هنرمند از دین نمی داند، دیندار از هنر، اهل دانش از هردو. گاهگاهی افرادی دیده میشوند که در دو یا چند رشته صاحبنظرند که این قاعده نمیشود. برنامهی دو قدم مانده به صبح از دو قسمت گفتوگویی تشکیل شده که معمولاَ یک قسمت تحلیلی- دانشی و قسمت دیگر هنری است. آنچه آزاردهنده است، بعضی درسهای روانشناسی و تربیتی است که آقایان ما را یاد برنامههای صبحگاهی میاندازند و جای آن اینجا نیست. بحثهای فلسفی محافظهکارانه و محدوداست. ورزش - به عنوان مبحثی فرهنگی- تقریباً غایب است. گفتوگوها کمتر شکل نقد به خود میگیرند و همه در حال تکمیل فرمایشات هم هستند. موسیقی زنده امکان پخش ندارد امّا همین هم غنیمت است.
مهمانهایی که پیشتر در صداوسیما دیدهنشده بودند، داستانکهایی که توسط رایگان و نظریّه روایت میشوند، برخی تکّههای نیمهممنوع مثل صدای اخوان و ساز و نقل استاد آلمهجوقی باعث طراوت و شادابی برنامه میشوند. اگر من بودم هفتهای دستکم سه فیلم کوتاه ده تا پانزده دقیقهای- از خیل فیلمهای دیدهنشدهی جوانان- و سه نمایش زنده را هم اضافه میکردم که صالح علاء تجربهی این آخری را در برنامهی نقد خنده دارد.
پرداختن به موضوعهای روز و به رسمیّت شناختن اختلاف نظر از دیگر عوامل بالابردن سطح چنین برنامهایست. به هرحال باید دوقدم مانده به صبح را به فال نیک گرفت و امیدوار بود که سیمای لَخت و کمتحرّک ما خود را بیش از این با جوّ جامعه هماهنگ کند. صداوسیمایی که گاه شبیه حسینیّهای مجازی و گاه مانند بولتن تصویری یک حزب است، گویا روزی قرار بود دانشگاه باشد.
برنامهی دو قدم مانده به صبح کمی شبیه به آن چیزی است که در قیاس رسانهای میپسندم. نوعی برنامهی روشنفکرانه؛ آنهم وقتی که برخی هیاهوخواهان ساز پایان روشنفکری میزنند. از میان تعابیر مختلف روشنفکری فعلاً به حسّاس بودن به زمینههای مختلف فرهنگی نظر دارم. در یک بحث سادهی دینی مثل بررسی موضوع شیطان در رسانهها به من که ثابت شد قشر فرهنگی جوان ما چقدر دستشان خالی است و با میراث فکری خود تا چه حد بیگانه هستند. هنرمند از دین نمی داند، دیندار از هنر، اهل دانش از هردو. گاهگاهی افرادی دیده میشوند که در دو یا چند رشته صاحبنظرند که این قاعده نمیشود. برنامهی دو قدم مانده به صبح از دو قسمت گفتوگویی تشکیل شده که معمولاَ یک قسمت تحلیلی- دانشی و قسمت دیگر هنری است. آنچه آزاردهنده است، بعضی درسهای روانشناسی و تربیتی است که آقایان ما را یاد برنامههای صبحگاهی میاندازند و جای آن اینجا نیست. بحثهای فلسفی محافظهکارانه و محدوداست. ورزش - به عنوان مبحثی فرهنگی- تقریباً غایب است. گفتوگوها کمتر شکل نقد به خود میگیرند و همه در حال تکمیل فرمایشات هم هستند. موسیقی زنده امکان پخش ندارد امّا همین هم غنیمت است.
مهمانهایی که پیشتر در صداوسیما دیدهنشده بودند، داستانکهایی که توسط رایگان و نظریّه روایت میشوند، برخی تکّههای نیمهممنوع مثل صدای اخوان و ساز و نقل استاد آلمهجوقی باعث طراوت و شادابی برنامه میشوند. اگر من بودم هفتهای دستکم سه فیلم کوتاه ده تا پانزده دقیقهای- از خیل فیلمهای دیدهنشدهی جوانان- و سه نمایش زنده را هم اضافه میکردم که صالح علاء تجربهی این آخری را در برنامهی نقد خنده دارد.
پرداختن به موضوعهای روز و به رسمیّت شناختن اختلاف نظر از دیگر عوامل بالابردن سطح چنین برنامهایست. به هرحال باید دوقدم مانده به صبح را به فال نیک گرفت و امیدوار بود که سیمای لَخت و کمتحرّک ما خود را بیش از این با جوّ جامعه هماهنگ کند. صداوسیمایی که گاه شبیه حسینیّهای مجازی و گاه مانند بولتن تصویری یک حزب است، گویا روزی قرار بود دانشگاه باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.