استقبال از نوشتهی « مالنا بانوی بیچرا» برایم غیرمنتظره بود. بیش ازدو برابر پستهای پربییندهی این وبلاگ بازدیدکننده داشت. چه نوشتههای کوتاهتری مانند وضوی خان دایی ، چای مقدّس و انگشت نگاری به خاطر یک لقمه نان و چه مطالب طولانی تری مانند اختلاط مدارس ، فرزندان روح الله و خرافه هایی پیرامون شریعتی.
1.آنچه مرا بر آن داشت که نوشتن دربارهی مالنا را ادامه دهم نقدی بود که بر این فیلم خواندم و از دید من از مهمترین آفت نقد میان ما رنج می برد. این آفت- چنانچه پیش از این نیز نوشته ام- دخالت دادن نابجای گزارههای دانشی در فهم اثری هنری است. هنر با دانش تفاوت می کند که صریح و بیپرده است و به راحتی تفسیر می پذیرد. بماند که نظریّات مختلف هرمنوتیکی فهم یک متن علمی را هم با امّا و اگر مواجه کردهاند. در اینجا با درستی یا نادرستی تئوری مرگ مؤلّف کاری ندارم ولی اینکه اثر هنری پس از خلق به خالق خود وابسته نیست و خواننده بر اساس بینش خود می تواند آنرا تفسیر کند امری پذیرفتنی است. برای اینکه بحث را ملموستر کنم ابتدا مثالی میزنم: فرض کنید شخصی در یک ماجرای عاطفی شکست خورده و در تنهایی خود دارد به برخی ترانههای غمگین فرهاد گوش می دهد. حال کسی از راه برسد و به او بگوید که این ترانهها در فضای استبداد زده و سیاسی دههی پنجاه سروده و خوانده شدهاند و آثاری اجتماعی هستند نه فردی و تو به اشتباه به آنها گوش می کنی. با این شخص چقدر موافق هستید؟
1-2. ایشان نوشته که بسیاری تنها از دید زیبایی شناختی مینگرند و من بر اساس گرایشهای روانشناسانه و جامعه شناسانه فیلم را ارزیابی میکنم. هر دو از دید من اشتباه است زیرا نگرشی تک بعدی است. تمام دستاوردهای فکری بشری می توانند و باید در تفسیر یک اثر دخیل باشند. به فرض اگر من بخواهم کتابی دربارهی فیلم مالنا بنویسم، هر فصل کتاب را به یک نوع نگرش به فیلم اختصاص میدهم. برداشت نویسنده از نوع نگرش زیبایی شناختی نیز محل اشکال است. آنچه او برداشتی سهلانگارانه دربارهی عشق و بلوغ می خواند چیزی بیش از نگرشی زیباییشناختی است. اینها برخی از مهمترین مسائل درونی بشر هستند گرچه شاید جذابیّت نوشتن دربارهی سیاست را نداشته باشند.
2-2. نقل قولها حجّت الهی نیستند گرچه ممکن است کسانی را بترسانند که با متنی مستند روبهرو هستند. چرا باید بپذیریم که« طرفداران امروز میکی ماوس هواداران فردای طرح جدید روزولت خواهند بود و...» گزارهی درستی است؟ این استنتاج مرا به یاد تئوریپردازهای مذهبی اینجایی میاندازد که تام و جری را صهیونیستی میدانند. اینگونه نتیجهگیریهای مبتنی بر تعمیم یک یا دو صحنه از یک فیلم یا داستان، چطور اگر توسّط وطنیها صورت بگیرد، باید به آنها خندید ولی اگر ازمابهتران آنرا بگویند، نه؟
3-2. برای ایشان مهم است که فیلم توسّط چه کسی و در چه تاریخ و جامعهای ساخته میشود. این برای همه مهم است امّا فرق است بین اینکه با دانستن شرایط اجتماعی تولّد فیلم وجهی از وجوه آنرا بهتر بفهمیم با اینکه جهان فیلم را تنها به آن یک بعد فرو کاهیم.
4-2. « مالنا سیاسی ترین فیلم سال 2000 است» چرا؟ این نمونهای از نتیجه گیریهای این نوشته است که به جای آنکه با مقدّمه چینی به آن برسد اوّل نتیجه را فتوامانند بر سر مخاطب میکوبد و بعد از مشابهت این فیلم با چند فیلم دیگر سخن میراند و با ردیف کردن پاورقیها و نامها فرصت تأمّل را از خواننده میگیرند.
5-2. برخی از نتیجه گیریهای این نوشته به راحتی حتّی توسّط خوانندهی عادی نیز رد میشود. مثلاً «رناتو خود یک موسولینی کوچک است» چرا؟ پس صحنهای که رناتو از کلاس بیرون میزند و در راه مجسّمهی موسولینی را به زمین میکوبد و میشکند، نشانگر چه چیز است؟ نقد باید تابع فیلم باشد یا فیلم تابع نقد؟
6-2. « مالنا از این دیدگاه [ کدام دیدگاه؟] بیان این اعتقاد است که مردم می توانند قلباً عوض شوند و ما را به اینکه در نهایت، خوبی میتواند از بدی برخیزد امیدوارمی کند.» ابداً این پایان فیلم نیست. ایشان در خلاصهای که در ابتدای نوشتهاش آورده اینطور میگوید: زنان در پایان به پذیرش مجدّد او رضایت میدهند. واقعاً؟ پس همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده؟ این نتیجهی توجّه به پیش فرضهای خود به جای « دیدن» فیلم است. زنان مثلاً اگر رضایت نمیدادند چطور میشد؟ اگر به زعم نویسنده، خوبی از بدی برمی خواست زنان باید پشیمان می شدند و از او پوزش می خواستند. آنان تنها با این کار سرپوشی بر پلشتی اعمال خود گذاشتند که گذشتهها گذشته و حالا هم که ما داریم با هم احوال پرسی می کنیم پس اصلاً اتّفاقی نیفتاده است. همین زنان اگر دوباره مالنا شوهرش را از دست دهد همان کار را با او خواهند کرد. پایان فیلم بسیار تلخ است چون نشان می دهد که اکثر قریب به اتّفاق مردم حاضر به عوض کردن خود نیستند و همان طور که به دنیا آمدند و از فرهنگ خود رنگ گرفتند، میزیند و میمیرند. زنان وقیح با دیدن او با علم به اینکه اینبار شوهری هم دارد که مانع تعرّض دیگران به او می شود، باز مشغول تحلیل و بررسی چاقی و لاغری و خطوط چهرهاش می شوند. آماده برای به فحشا کشیدن مالنا؛ این نشد، یکی دیگر.
3. پیشترها در نقد سخنان شمس لنگرودی که اخوان را تاریخ مصرف گذشته می پنداشت نوشتم که شعر از شاعر خود جلو می زند و« زمستان» شرح حال هر ناامیدی در هرکجای عالم است، نه لزوماً بیانیّهای سیاسی پس از شکست 28 مرداد. ترانههای فرهاد هم حکایت حال هر تلخکام به بنبست رسیدهای میتواند باشد. باز هم نوشتم که شعر« کویری» شاملو برای زیور رمان کلیدر دولتآبادی سروده شده تا غم بی فرزندیش را نشان دهد. امّا شاملو در مقابل خوانندهای که به او در تفسیر شعرش ایراد گرفت، دستهایش را به علامت تسلیم بالا می برد. این خواننده به او نوشت که چرا شعرت را خودت تفسیر کردهای و تو نباید حق مرا در فهم شعر نادیده میگرفتی. از دید وی شعر دربارهی زنی بیفرزند نیست، بلکه راجع به زنی بیشوهر است که جفت میخواهد امّا چون حجب و حیای شرقی دارد نمی تواند به صراحت اینرا بگوید، پس به جای شکوه از بیهمسری ، به کنایه ناله از بیفرزندی میکند. هردو برداشت- و برداشهای روشمند فرضی دیگر- درست هستند و هنر یعنی همین لایههای متعدّد معنایی. بهتر است جهان پیرامون خود را ابتدا« ببینیم» سپس تحلیل کنیم نه اینکه پیش فرضهای خود را بر نگاه خود تحمیل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.