۱. هیچ آدابی و ترتیبی مجو. این قاعدهی زیارت است به شرط اینکه آن آدابندانی، از روی بیریایی و عملی شخصی باشد و گرنه خود تبدیل به آداب و ترتیبی نو میشود با این تفاوت که اگر آداب رسمی زیارت مشتمل بر معانی بلند و نظمی است که از معصومان به ما رسیده این نظم جدید چیزی مندرآوردی و دلبخواهی خواهد شد که اصل زیارت را زیر سؤال خواهد برد. در ایّام زیارتی اخیر در مشهد چیزهای کمسابقه زیاد دیدم که یکی از آن، هیاهوی پرسروصدای نوجوانانی بود که توسّط جوانان کم سنّ و سالی هدایت میشدند. از بدو ورود به حرم با صدای بسیار بلند نعره میزدند( یعنی مثلاً گریه میکردند) و با ورود به یکی از صحنها به شعرخوانی و جیغ و داد مشغول میشدند. شک دارم که این کولیبازیها به زیارتی هم ختم شده باشد. آقا من کفتر گنبدتم، جای اشهد انّک تسمع کلامی شده است و چه بد! شب جمعهای در صحن گوهرشاد با دادوبیداد خود مانع گوش کردن مردم به دعای کمیل شده بودند و کسی هم اعتراض نمیکرد. ما که بخیل نیستیم ولی تردید دارم که نوباوهای یازده دوازده ساله آنقدر از عشق حضرت بیتاب شده باشد که آنطور ضجّه بزند و اصلاً برای چه؟ ایّام فرح و عزا هم فرقی نمیکند، در میلاد همانطور رفتار میکنند که در سوگواری. پس آن حدیث که میگوید شیعهی ما در حزن ما غمگیناند و در شادی ما شادمان، چه میشود؟ عاطفه بیشتر اوقات از جایی شروع میشود که عقل خاموش میشود؛ اینطور دمیدن بر تنور احساس نوجوانانی در این سنّ وسال را درست نمی دانم و حلّ مشکل هم به دست بزرگترهاست و گرنه در امربهمعروف ما که احتمال تأثیر نیست.
2. یکی از اولیای خدا در جوانی به سوی کربلا میرفت با پای برهنه و سرووضعی پریشان و ناله و زاری. کشاورزی او را دید و نصیحت کرد که آقا اگر حالی داری بگذار درونت باشد و لازم نیست همهی عالم را باخبر کنی. طلبهی جوان وقعی ننهاد و احتمالاً کلامی تند هم حوالهی او کرد. کشاورز گفت درست که ما بیسوادیم و شما باسوادی، ولی میخواهی امتحان کنیم ببینیم اگر به امام حسین سلام کنیم، به کداممان جواب میدهد؟ طلبه پذیرفت و طیّ مراحلی بازی زیارت را به این مرد عامی باخت و سرافکنده شد. آن مرد پندش داد که آراسته باشد و احوال درون خود را چه در این مورد و چه سایر موارد در خود نگه دارد. امسال پای برهنه در حرم مد بود و اگر گذشته گاهگاهی میدیدی، حالا زن و مرد از بدو ورود به صحن کفشها را دست میگیرند و راه میافتند. گاهی هم مشغول شوخی و خندهاند با پای برهنه. به جایگزینی ظاهر به جای باطن داریم میرسیم و رایج کردن چیزی که جزو آداب زیارت نیست.
3. یکی از ترجیحات اسلام بر ادیانی مثل مسیحیّت، نامقیّد بودن خلوت با خدا به زمان و مکان و واسطه، در مقابل روزهای یکشنبه، کلیسا و کشیشان بود. از رواج موبایل چیزی نگذشته بود که سلام ِموبایلی به حضرت راه افتاد اوّل زیاد نبود ولی حالا از هر چند نفر یکی را میبینی که شمارهای را میگیرد و با کلامی به تکراری ِاحوالپرسیهای بیمعنای این روزهای ما میگوید: که داشتم حضرت را زیارت میکردم، دلم یاد شما را کرد و اگر حرفی داری به ایشان بزن. حالا بماند که طرف گاهی یکی دوثانیه گوشی را رو به ضریح میگیرد و بقیّهاش را خودش گوش میکند! مگر گوش امام رضا سنگین است که باید با موبایل با او حرف زد؟ و اگر قرار به این باشد که از فاصلهی بیست متری ضریح هم نمیشنود، پس لابد باید گوشی را داخل ضریح انداخت. به کسی اینها را میگفتم که گفت چه نشستی که آستان قدس یک خطّ تلفن هم برای این کار گذاشته و مردم به آنجا تلفن میزنند و درد دل میکنند، مگر فیلم مجید مجیدی را ندیدی؟ گفتم دیدم ولی فکر کردم فیلم است؛ کودکی زنگ می زند و میگوید آقا گوشی رو بدید به امام رضا، جلّ الخالق! اگر این رسم شود که برای صحبت با امامی باید تلفن کرد، اگر کسی دسترسی به تلفن نداشت یا مشغول بود چه کند؟ سر سجّاده یا جای دیگر چه؟ برای خدا هم خطّ تلفن میخواهند بگذارند؟ وقتی بلاهت تا آستانه و مسؤولان بیلیاقت و لقمهزن آن نفوذ کرده، باید به که شکایت برد؟
4. معرفت اساس دین است. من خود اینجا توسّط برخی دوستان متّهم به غلو شدهام ولی همینجا میگویم که اگر خواندن« جامعه» با آن معانی غریب به شرط وسیله دیدن ِامامان، بیاشکال بلکه مطلوب است، بوسیدن در و دیوار بیمعرفت، عین شرک است. کودکان خود را میآموزیم که در را ببوسند، برای چه؟ پدر و مادری داشتند راه میرفتند و بچّهی سه سالهای هم با آنها بود. جایی برای تعمیرات داربست زده بودند. کودک بدوبدو خودش را رساند که داربست را ببوسد؛ مادر و پدرش به او خندیدند که این نه، این یکی را نه. وقتی اعمال، طوطیواری شد نتیجهاش میشود همین. فرض کنید- و حقیقت این است- که امام زنده و حیّ و حاضر باشد، آداب زیارت، گفتوگو با اوست یا جیغ و داد و مشغول شدن به در و دیوار خانهاش؟ پس ادب و نزاکت در محضر او چه میشود؟
ما به اشتباه خود را « منتظر» میدانیم و هزار ادّعا داریم؛ امام، زنده و مرده ندارد، وقتی در محضر هشتمی چنین بیشناخت و بیادب باشیم با دوازدهمی هم غیر این نیستیم ونخواهیم بود. ما اکثر الضّجیج و اقلّ الحجیج.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.