طرحی برای آدم‌ربایی



در جواب« آشنا» در بخش نظرات پست پیش، از دوقطبی شدن جامعه‌ی ایران نوشتم. پیوندهای وبچین حاشیه‌ی وبلاگ را که مرور می‌کردم، چشمم به مصاحبه‌ی رادیو زمانه با هوشنگ اسدی و نوشابه امیری افتاد که با لحنی توأم با احترام از دو رهبر جمهوری اسلامی یاد کرده‌اند. پاسخ خشمگین بعضی از خوانندگان ذیل مصاحبه را بخوانید که از اینکه آنها تصویری انسانی از این افراد- به خصوص بخش اوّل مصاحبه- ارائه داده‌اند، چقدر خشمگین‌اند. چه چیز باعث شده که این دو« با خشم به گذشته ننگرند» و مخالفان خود را احترام کنند؟ امیری از تأثیر جمع بر فرد گفته و عدم اعتراض آیت‌الله خمینی درباره‌ی بی‌حجاب بودن او و اسدی از ادب‌دانی و اخلاق خامنه‌ای و گریه‌ی او به هنگام تلاوت قرآن که بی‌اعتقادی مثل او را تحت‌تأثیر قرار می‌داد و شوخی‌هایی که در زندان با او می‌کرد و مثلاً ترانه‌های فارسی را برایش می‌خواند و ... .


پیشتر از خاموش شدن خشم و خروش لاریجانی و سروش نوشتم که به دنبال دلیلش می‌گشتم. نوشتم که از خود صادق لاریجانی شنیدم که در هتلی در ترکیه – به هنگام نخست وزیری اربکان- همدیگر را دیده‌اند و ساعتی را به گفت‌وگو گذرانده‌اند. پس از آن، هر دو همچنان بر مواضع خود پایبند بودند ولی آن خشم دو جانبه و هیاهو دیگر خوابیده بود. نام آن یادداشت را به نظرم« معجزه‌ی گفت‌وگو» گذاشته بودم.


چنین آرامشی را بین سروش و مصباح یزدی هم احساس می‌کردم ولی آنرا به پای گذشت زمان گذاشتم؛ خصوصاً که خوانده بودم که تلاش برای گذاشتن مناظره بین آن دو به جایی نرسیده و من هم پس از آن نشنیده بودم که با هم همکلام شده باشند. تا اینکه با واسطه از یکی از شاگردان مصباح شنیدم که گویا در مؤسّسه‌ی« در راه حق»، مناظره‌ای غیرعلنی - ولی همراه با ضبط ویوئویی- بین آندو برگزار شده است. نکته‌ی جالب، اعتراف او- که طبعاً از مخالفان سروش به شمار می‌آید- بود که: آقای سروش از مصباح چیزی کم نداشت و اگر نگویم غالب شد، مغلوب هم نشد! خوب اعتراف از این صریحتر نمی‌شود. امیدوارم متن آن گفت‌وگو در اختیار همه قرار بگیرد. از ادب و انصاف علمی به دور است که اگر در مناظره‌ای قافیه را باختیم، آنرا منتشر نکنیم. جالبتر اینکه تا به حال نشنیده‌ام که سروش جایی از مناظره‌ی پایاپای- یا احتمالاً پیروزی خود – در گفت‌وگو با آدم گردن‌کلفتی مثل مصباح بگوید و بلافد.


آنچه این مورد و موارد اخیر را برای من جذّاب می‌کند – صرف نظر از محتوای آنها- این است که یک گفت‌و‌گو- حتّی بدون رسیدن به تفاهم- تا چه حد می‌تواند در کاهش جوّ تنش و عصبیّت مهم باشد. محض شوخی و خنده، داستان فیلم « ک مثل کین‌خواهی» را یادآوری می‌کنم. در آن فیلم از آدم‌ربایی و زندان به عنوان وسیله‌ی تربیتی- اصلاحی استفاده شده بود. بد نیست آدم‌های خیرخواهی، بگردند و ببیند که در جامعه‌ی ما چه کسانی تاب دیدن هم را ندارند و از دور سایه‌ی هم را با تیر می‌زنند، آنها را بربایند و در اتاقکی به مدّت لااقل یک ماه، هم‌سلّول کنند، قول می‌دهم که در نزدیک‌شدن آنها بسیار مؤثّر باشد.

قصدم تأکید بر اهمّیّت به آب و آتش زدن در ایجاد فضای گفت‌وگو در جامعه بود که برای اغراق و مطایبه،  طرح فوق را ارائه کردم. عنوانش هم به تعبیر رندعلی، ژورنالیستی بود که در این وانفسای تلخی و جدیّت اگر همین بی‌خیالی‌ها و شیطنت‌ها هم نباشد، زندگی زهر می‌شود. به امید روزی که هر کسی در جامعه‌ی ما حق و آزادی بیان اندیشه‌اش را- بی هیچ عقوبتی- داشته باشد و از آن مهمتر گوشی برای شنیدن بیابد و دستی برای فشردن به سویش دراز شود.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics