وعده داده بودم که دربارهی این کتاب چیزی بنویسم امّا پس از آن سروصداها، کتاب کمیاب شد و نسخهی کپی آن هم جایی بود که من مدّتها به آنجا نرفته بودم. یکی از اقوام که خیلی هم در این وادیها نیست، کتابی کادوپیچ به عنوان هدیّه آورد و من با تشکّری کنار گذاشتم. وقتی شروع به توصیف کتاب کرد و همان حرفهای آشنا را زد که:« من که کتاب را کامل نخواندهام ولی میگویند وجود امام زمان را زیر سؤال میبرد و ...» برخاستم و دیدم که ای بابا همان کتاب است. آب نطلبیده مراد است، کتاب نطلبیده چیست؟
سیّد حسین مدرّسی طباطبایی مقدّمهای کوتاه بر ترجمهی فارسی کتاب نوشته به نام« حکایت این کتاب» که آگاه از بلواهایی که به پا خواهد کرد، تلاش کرده که از هرگونه آشوب غیرعلمی جلوگیری کند که نتوانست. نکات اصلی دیباچه را ایماوار میگویم تا در روزهای آینده ببینم از دل کتاب چه درمیآید.
1.ایشان کتاب را با وصف انقلاب ایران میآغازد و اینکه دشمنان درپی به بیراهه کشاندن این انقلاب دسیسههایی چیدند که یکی از آنها اختلافزایی بین شیعه و سنّی بود که نتیجههایی نیز به بار آورده است. به نظرم با اینکه در اصل مسألهی توطئهی بدخواهان شکّی نیست و در این وبگاه من خود نیز به این موضوع، اشارات فراوانی داشتهام ولی طرح دسیسهای سیاسی در یک کتاب علمی- کلامی جایی ندارد. گرچه او در آغاز ترجمهی فارسی این دیباچه را آورده ولی باید احتمال بدهد که خوانندهی انگلیسی زبان نیز ممکن است از آن آگاه شود و اساساً طرح این مسأله کمکی نه به شیعه کمکی در کنارگذاشتن اختلافها خواهد کرد و نه اهل سنّت؛ با اینکه میدانم با اشاره به انقلاب- به درستی-خواسته بر«خودی» بودن خود تصریح کند.
2. ایشان یکی از نحلههای اهل سنّت را بدون آوردن نام با صفات« شجرهی خبیثه» و« دشمنان کینهتوز» توصیف میکند که منظورش وهّابیها هستند. وقتی ایشان برای نزدیکی فرقههای اسلامی کتاب مینویسد نباید با صفاتی بعضی از آنان را توصیف کند که ایجاد دافعه کند. یکی از صفات شیعههای غالی- که ایشان منتقد آنان است- توهین و تکفیر اهل سنّت خاصّه وهّابیهاست. من همچنان امید دارم که بتوان با گفتوگو این کدورت بین شیعه و وهّابیّت را زدود یا کمرنگ کرد. جای تعجّب است که مدارای ایشان شامل آنان نمی شود، آنهم در شرایطی که عالمان سعودی به کنفرانسهای قضایی و مذهبی در ایران امروز دعوت میشوند. حساب امثال بن لادن را باید از برخی عالمان جوان و آگاهتر عربستان جدا کرد یا لاقل در این جهت تلاش نمود.
3. مدرّسی تیغهی دوّم قیچی علیه تشیّع واقعی را علاوه بر وهّابیّت، شیعیان غالی میداند. به زعم ایشان، دیگران شیعه را به شکل نهضتی باطنی که با عقاید و رسوم هندیان و ایرانیان باستان آمیخته معرّفی میکردند و این تصویر، آرامآرام جایگزین تصویری عقلگرا از شیعه در مجامع علمی غرب شد. آنچه اینجا شایان ذکر است دغدغهی وی دربارهی تصحیح تصویر تشیّع نزد غربیان است که بسیار خوب است ولی نباید اساس و معیار باشد. یعنی نباید ببینیم اگر چطور باشیم دیگران ما را میپسندند. در عقلگرایی شیعه شک نیست. آنان همراه و همگام معتزله مقابل خشکمغزی اشاعره ایستادند امّا نمیتوان منکر جنبهی باطنی شیعه نیز شد. تهمت دیگران در مورد اینکه ما رسوم هندوان و فرّهایزدی ایرانیان باستان را با اسلام آمیختهایم نباید دلیل شود که به جای رفع این تهمت جنبههای باطنی شیعه را از اساس انکار کنیم.
او در پایان به بعضی نظرات شاذ خلاف مشهور عالمان شیعه اشاره میکند که موجب انزوای برخی از عالمان به دلیل صدور آن فتواها شد که فتوای حرمت قمهزنی سیّد محسن حکیم و ناسزاهایی که بابت آن شنید، شاید با این روزهای ما مناسبت بیشتری داشته باشد. از همیندست است عالمی که دود سیگار را موجب بطلان روزه نمیدانست و خود در ماه رمضان سیگار میکشید یا پاک بودن اهل کتاب- که امروزه تقریباً دارد همهگیر می شود- و حلیّت گوشت خرگوش و مانند آن. از آنجا که کتاب اعتقادی است، بهتر بود مثالها به جای اینکه از فقه انتخاب شوند از علم کلام باشند یا هردو با هم آورده شود. به هرحال مقدّمه را نوشتم تا خود را مقیّد کنم که در روزهای آینده- نه لزوماً پیدرپی- به این کتاب بپردازم.
عجب از کسانی که کتاب ایشان را نافی وجود امام زمان میدانستند؛ مدرّسی دیباچهی کتاب را با نام امام غائب و یادآوری مهر و عطوفت و یاری ایشان به پایان میبرد و مینویسد:«... خود را کمترین بندهی درگاه و خاک راه و خدمتگزاری ناچیز در آستان رفیع آن مولای بزرگوار میدانم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.