گفتوگوی مجدّد سروش دربارهی آن مصاحبه و سخنان اخیر مجید مجیدی و عطاءالله مهاجرانی و واکنش دیگران نشان میدهد که چقدر به تفاهم- یعنی درک متقابل نه همفکری- محتاجیم.
1. سروش در گفتوگویی با روزنامهی کارگزاران تلاش کرده که سخنان خود را وضوح بخشد. اوّلاً متن موجود در سایتش که همان ترجمهی رادیو زمانه است و نشان میدهد که گفتن اینکه اصل سخنان به انگلیسی بوده و شاید در ترجمه دچار تحریف شده باشد، درست نیست. ثانیاً سخنان سروش اینجا همان سخنان مصاحبه است که به آن اشارهای میکنم.
سروش میگوید:« اولیا خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانیاند که کلامشان عین کلام خدا و امر و نهیشان و حب و بغضشان عین امر و نهی و حب و بغض الهی است. پیامبر عزیز اسلام، بشر بود و خود به بشریّت خود مقرّ و معترف بود (قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؟)، اما در عین حال این بشر چنان رنگ و وصف الهی گرفته بود، و واسطهها (حتی جبرئیل) چنان از میان او و خدا برخاسته بودند که هر چه میگفت هم کلام انسانی او بود هم کلام وحیانی خدا. و این دو از هم جدا نبود.»
بله این مطلب درست است و مختص پیامبر و امام نیست بلکه چنانکه خودش گفته شامل عرفا هم میشود. ولی کدامیک از اولیایی که به فنا رسیدهاند، گفتهاند که کلام من از جانب خداست؟ پیامبر اسلام حتّی در گفتار عادی نیز به دلیل آیهی « إن هو الّا وحیٌ یوحی» گفتارش عین حق بود ولی بین حدیث خود و حدیث قدسی و قرآن تفاوت نهاد. چرا؟ چون همه بشریاند؟
جای دیگر می گوید:« هر چه در عالم رخ میدهد به علم و اذن و ارادهی باری است. یک موحّد در این شکی ندارد. با این حال همه میگوئیم آلبالو، میوهی درخت آلبالو است، آیا باید بگوئیم خدا میوه آلبالو میدهد تا موحّد باشیم؟»
نه الزامی ندارد که چنین بگوییم. گرچه کسی که حتّی میوه دادن درخت آلبالو را بنا بر توحید افعالی، فعل خداوند میداند موحّدتراست ولی میوهی آلبالو ادّعای ِمیوهی خدا بودن ندارد. یعنی یک وقت است که پیامبر حرفی میزند که مثلاً اگر برای جنگ با کفّار- مثلاً جریان احد- در شهر بمانید بهتر است. ما میگوییم به دلیل همان فنای ایشان در ذات الهی این نظر، نظر خداوند و عین حق است ولی ایشان آن را از طرف خود بیان میکرد و به دیگران اجازه میداد که او را نفی کنند. ولی یکبار است که او حرفی میزند و تأکید میکند که از جانب من نیست و پیامی از طرف خداست. اینجا گفتن اینکه علیرغم گفتهی تو، این سخنان بشری است، سخنی خلاف خواستهی پیامبر و خداست.
متأسّفانه سخنان ایشان روزبهروز از دقّت و ریزبینی فاصله میگیرد و علیرغم ارجاع به علم شریف عرفان، گفتههایش هیچ سنخیّتی با نظر عارفان ندارد و تنها برداشت سطحی خود را از آنها بیان میکند. همین جا میگوید که پیامبر در خدا فانی شد و از جبرییل هم بالاتر بود. این به معنای ارتقا و عروج پیامبر است و رها شدن از صفات بشری مانند خطا و اشتباه است در حالیکه در آن سخنان کذایی، وحی خداوند پس از نزول رنگ بشری میگرفت و دارای « اشتباه» میشد و اینها دو چیزند.
2. مجید مجیدی سخنانی گفته که هم خوب است و هم نه. خوب نیست به دلیل بعضی عبارات تندی که نسبت به سروش آورده و خوب است به دلیل حسّاسیّت هنرمندان ما به مباحث تئوریک. یک نکته از سخنان مجیدی و دیگران مانند خرّمشاهی میتوان دریافت و آن هم این است که زمانی روشنفکری دینی، مقبولیّت عامی بین قشر تحصیلکردهی مذهبی داشت از هنرمند گرفته تا اهل علم. امّا امروز حتّی امثال مجیدی و خرّمشاهی که ربطی به حکومت ایران ندارند از او رنجیدهاند و به عکس کسانی که دلبستگی به دیانت ندارند از او نقل قول میکنند و به او صفت مارتین لوتری میدهند. دقّت در این نکته شاید ما را به جایی برساند.
3. مهاجرانی هم از قافله عقب نمانده و به میدان آمده است. قصد نقل و نقد ندارم امّا شما را به دو جا متوجّه میکنم. یکی مکانهایی است که نوشتهی او را دفاع از سروش خواندهاند که با خواندن عنوان و ادامهی مطلب مهاجرانی معلوم میشود که او قرآن را کلام خداوند میداند و تنها به خرّمشاهی که به سروش لقب قرآنستیز داده ایراد گرفته که سخنان نادرستی گفته است. و دیگری جایی مانند خبرگزاری فارس که از آن متن تنها جایی را دیده که او اشاره به مطامع سیاسی بی بی سی میکند و باقی نوشتهی او را نقل نمیکند.
مولوی میگفت هرکسی از ظنّ خود شد یار من. ما نه تنها با او بلکه با هرکسی از ظنّ خود همراه میشویم بیآنکه تلاش کنیم بدون خودبینی« او» را هم ببینیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.