سین سوّم- سنتوری


سلسله نکات بی‌اهمّیّت
                       
واقعاً بعد از آن همه بگیر و ببند و دعوا و مرافعه و شایعه و ردّ و تکذیب و نقد و شبه‌نقد، واقعاً اهمیّت ندارد که درباره‌ی سنتوری باید چه نوشت یا لااقل من انگیزه‌ی چندانی ندارم. برای همین است که نباید خیلی فکر کنم که چرا فیلم را منتقدان آنقدر بزرگ کردند که البتّه فیلم بدی نیست ولی نه چیزی فراتر از آنچه از مهرجویی انتظار می‌رود یا متفاوت با چند فیلم متوسّط اخیرش. فیلم را با هامون مقایسه کرده‌اند که مقایسه‌ی خنده‌داری است. آن سرگشتگی غایت‌اندیشانه‌ی آدمی کجا و حکایت سقوط ساده‌ی نوازنده‌ای به منجلاب اعتیاد کجا؟ با شعارهایی مانند وحشی خواندن شهر تهران و همه‌ی تقصیرها را به گردن اجتماع انداختن یا تصویر پدر و مادر آنچنانی نمی توان به راحتی صرفاً « معلول» بودن اعتیاد علی و نقش‌نداشتن اختیارش را نتیجه گرفت.


از مهرجویی بسیاری لغزشها بعید بود. از وضوح ساختگی بودن عکس روزنامه‌ای که به دست آقای بلورچی می‌دهد تا استفاده از بازیگرانی که فیلم را دچار افت می‌کنند. جای نادر سلیمانی با آن بازی ناهماهنگ و لهجه‌ی آشکار جنوبی- به عنوان برادر علی- در فیلم نبود. علی سنتوری میان معتادان هرجا با معتادان واقعی است فیلم بسیار تیره و واقعی به نظر می‌آید و هرجا سروکلّه‌ی حجازی و پورشیرازی – به عنوان دو بازیگر حرفه‌ای- پیدا می‌شود، صحنه‌ها مضحک می‌شود. بازیگران هرقدر« قدر» باشند نمی‌توانند ادای معتادان را در حضور نمونه‌های واقعی دربیاورند که آندو قدر هم نیستند.


برف آید و زن زاید و مهمان ز در آید؛ این خلاصه‌ی داستان سنتوری است. راه حل مهرجویی در پایان فیلم واقعاً مأیوسم کرد. اعتیاد، چیزی جز پناه بردن از دنیای وحشی بیرون به رخوت درون نیست. من تفاوت اعتیاد با سلامت را می‌دانم ولی وقتی علی از دکتر خواهش می‌کند که بگذارد در آسایشگاه بماند تا از دست تهران وحشی در امان باشد، از او می‌خواهد نسخه‌ای بی‌خطرتر از اعتیاد را برای او بپیچد. این یعنی معتاد جماعت راهی ندارد جز ایزوله شدن؛ یا به عنوان معتاد یا به هر عنوان دیگر و مگر مشکلات ما تنها اعتیاد است؟ راهکار مهرجویی بسیار محافظه‌کارانه و نادرست است. از هیاهوی نقدنویسان سر در نیاوردم که بعضی از آنان حتّی صحنه‌ای را که علی در پایان فیلم هانیه را در تصوّر خودش در اجرای درون آسایشگاه می‌بیند، واقعاً حضور او در میان جمع و بعد ترک محل پنداشته بودند!


علی فیلم هامون کجاست که نقطه‌ی اتّکایی بود میان سرگشتگی حمید؟ نکند این علی همان علی است که امروز به این فلاکت افتاده؟ اگر پای مقایسه به میان بیاید صحنه‌ی ولو شدن حمید و خون‌گیری از خود را با صحنه‌ی مشابه علی به هنگام تزریق در حضور پدرش را با هم بسنجید تا ببینید که تفاوت از کجاست تا کجا. اجتماع وحشی همیشه بوده و همیشه خواهد بود و« تنهایی» راهی آگاهانه برای جریده‌روانی است که به این توصیه‌ی طلایی عمل می‌کنند که:« در میان مردم باش و با آنان مباش» نه فراری از سر ناچاری. مهرجویی جایی شکایت کرده بود که هر کدام از فیلمهای مهمّش را پس از تحوّلی روحی ساخته است و نمی‌داند چرا الآن درونش اتّفاقی نمی‌افتد. امیدوارم آن اتّفاق هرچه زودتر برایش بیفتد تا از این دایره‌ی تکرار چند ساله رهایی یابد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics