سؤالهایی در باب سیاست
سالی گذشت و سال دیگری پیش روست که در آن باز در فضای فرهنگی ایران، سیاست حضور خواهد داشت، چه بخواهیم و چه نخواهیم. پس ناگزیریم که تکلیف خود را با آن مشخّص و دلایل ناکامی یا کامروایی خود را بازبینی کنیم.
ابتدا بگویم که منظور من از سیاست فرهنگی، سیاست از دریچهی فرهنگ یا سیاستی که رنگ و بوی فرهنگ دارد است و نه آنچنان که این روزها به کار میرود: طرح و برنامهی فرهنگی. میخواهم از خود چند سؤال بپرسم و در حدّ توان جوابکهایی هم به آن بدهم. فرض کن دارم با صدای بلند فکر میکنم، نه بیانیّه است و نه چیزی شبیه به آن؛ درست مانند آنچه دربارهی انتخابات نوشتم.
پرسش 1. چرا اصلاحطلبان شکست خوردند؟
پرسش 2. چه کنند که دیگر شکست نخورند؟
پرسش 3. اصلاحطلبی قرار است به چه معنا باشد؟
پرسش 4. سیاست فرهنگی یعنی چه؟
پاسخ 1. چون به هنگام پیروزی کم لیاقت بودند و قدرت تحلیل درستی از شکست و پیروزی خود نداشتند. دلایل غلامحسین کرباسچی را در این باره ببینید. او با لحنی آمرانه به اصلاحطلبان فرمان میدهد که شکست را بپذیرند( و مگر راه دیگری هم دارند؟) و به بهانههایی مانند تقلّب متوسّل نشوند( حتّی اگر واقعی باشد؟) و دلیل شکست را این برمیشمرد که اصولگرایان همان آرای همیشگی کسانی که برای انجام تکلیف رأی می دهند را دارند و این اصلاحطلبان بودند که نتوانستند حامیان خود را به پای صندوقهای رأی بیاورند.
او دلیل رأی نیاوردن را- علیرغم توصیه به دیگران در مورد عدم بهانهجویی- به گردن مسؤولان، صداوسیما و یکدست نبودن اصلاحطلبان و تبلیغات تحریمیها میاندازد. همهی اینها را ما میدانیم ولی اوّلاً نگاه از بالای کرباسچی به مردم به مثابهی تودهای که شکلپذیرند و با تمهیداتی می توان آنها را در جهت خواستهی خود به حرکت درآورد، یادآور تئوری نصربالّرعبی است که معتقد است همواره عدّهی کمی جامعه را هدایت میکنند و اگر آنها دارای قدرت و همراستا با یک اندیشه باشند میتوانند کلّ جامعه را به آن سو راهبری کنند. این نگاه، دیدگاهی است که به فرد احترام نمیگذارد و نقش انتخاب و تشخیص او را به هیچ می گیرد.
ثانیاً: تحریمیها بُردی در جامعه نداشتند که بتوانند اثری محسوس بر انتخابات بگذارند و صداوسیما و دیگران هم به هنگام پیروزی اصلاحطلبان همینطور بلکه بدتر از این بودند ولی باز هم در آن زمان اصلاحطلبان پیروز شدند. مسأله اینجاست که مجلس اصلاحطلب نتوانست در مقابل قدرت قاهر شورای نگهبان از خود چیزی نشان دهد و به تحصّن و استعفا ختم شد؛ این یعنی انفعال محض. حالا اوضاع که عوض نشده است، مردم از خود میپرسند که همان طرز فکری که دستهجمعی استعفا داد، دوباره آمده که چه کار کند؟ و چون نه مردم و نه اصلاحطلبان برای آن جوابی نداشتند، کسی هم به آنها رأی نداد. شما برای این پرسش پاسخی دارید؟
پاسخ 2. تحلیل درست از دلایل شکست خود داشته باشند و با اتّخاذ راهکارهای نو بتوانند مردم را قانع کنند که میتوانند کاری انجام دهند. باید ابتدا بتوانند به آخرین پرسش بند بالا جواب بدهند. توضیح اینکه این جواب دربارهی مجلس با انتخابات ریاست جمهوری تفاوت میکند. مجلس بدون تأیید شورای نگهبان نمیتواند کمترین کاری کند ولی دولت دستش بازتر است و خاتمی علیرغم تمام محدودیّتها، در عرصهی فرهنگ و اجتماع کارهای زیادی کرد. درست که مثلاً روزنامهها را میبستند ولی اینها هم از این طرف مدام امتیاز نشریّهی جدید میدادند و خلاصه راه تا حدّی باز بود. راهکار نو را هم قبلاً گفتم. طرفداران احمدینژاد به اصطلاح خودشان با چراغ خاموش آمدند؛ با به کارگیری نیروهای جوان و ناشناخته. اصلاحطلبان به جای تمسّک به افراد کماثری که سالها در ساختار قدرت بالا و پایین رفتهاند، باید نیروهای تحصیلکرده و جوان را شناسایی و اردوگاه خود را مجدّداً بازسازی کنند. نگاهی به لیست نامزدهای اصلاحطلب تهران بیاندازید؛ چند چهرهی جوان یا جدید میبینید؟
پاسخ 3. اینجا نظرم از اصلاحطلبی اشاره به یک گروه سیاسی نیست بلکه بهبود اوضاع در معنای کلّی است. برای پرهیز از اطناب به این بسنده میکنم که بگویم مهمترین دغدغهی فیلسوفان قدیم در علم سیاست این بود که« چه کسی باید حکومت کند؟» و در دنیای امروز این است که« چگونه بدون توسّل به خشونت، حاکمی را که نمیخواهیم از قدرت عزل کنیم؟». هر دو سؤال شخصمحور است گرچه سؤال دوّم به طور ضمنی به دارا بودن قانونی که بتوان با آن حاکم را برکنار کرد اشاره دارد.
آنچه من پیشنهاد میکنم این است که« چگونه- صرف نظر از شخص حاکم و سیستم حکومتی- جامعهای آگاهتر، آزادتر و در رفاه داشته باشیم؟» به یاد بیاوریم که چقدر از نیروی اصلاحطلبان مصروف نفی این شخص و آن شخص در روزنامههای خود شد. چقدر به قانون اساسی و ناکارایی آن پرداختند و تا زیر سؤال بردن قانونی بودن رهبری ِرهبر فعلی بر اساس قانون اساسی پیش رفتند. اینها در جای خود درست، امّا این همه نیرو باید صرف کار مهمتری می شد. بیبرنامگی اقتصادی، بیعدالتی در دستگاه قضایی و محدودیّتهای نالازم اجتماعی، مشکلات امروز جامعه هستند که با ارائهی برنامهای متفاوت با گذشته، قابل حلّاند نه تخطئهی این و آن. برای اینکه منظورم را واضحتر بگویم مثالی میزنم. بدترین و بهترین سیستم حکومتی را نزد روشنفکران در نظر بگیرید: حکومتی مطلقه؛ حالا یا از نوع شاهی یا ولائی، و برعکس آن مثلاً دموکراسی. اگر سیستم اوّل جوری باشد که رفاه و آزادی و آگاهی بیشتری بیاورد من آنرا به حکومتی مدرن ولی فاقد این سه مؤلّفه ترجیح میدهم. واضح است که قصد کوچک شمردن اهمیّت نوع حکومت را ندارم ولی نباید از فایدهی عملی این همه تلاش غافل شد.
پاسخ 4. کرباسچی میگوید که یک سوّم از جامعه، طرفدار همیشگی اصولگرایان هستند. اوّلاً که بقیّه را نمیتوان طرفدار اصلاحطلبان دانست چون رأیدهندگان موسمی و مقطعی را طرفدار نمینامند. ثانیاً راهکار فرهنگ، اصلاح و تربیت است پس نگاه فرهنگی میگوید که باید برای کاستن آن یک سوّم و آوردن آنها به این سوی، با حفظ و دائمی کردن مشارکت ِافراد همسو تلاش کرد؛ و این تنها با کار فرهنگی، روزنامه، مجلّه و در صورت لزوم زدن شبکهی ماهوارهی رادیویی و تلویزیونی امکانپذیر است. بسیاری از افراد اردوگاه مقابل، اصلاً امکان انتخاب ندارند و حتّی یک رادیوی خارجی هم گوش نمیکنند تا فرصت فکر و گزینش داشته باشند. باید این فرصت را برای همه به وجود آورد.
دوست آشنای این وبگاه در تمثیلی از خالی کردن حوض به وسیلهی قاشق گفت؛ بهترین راه اصلاح فرهنگی در ایران- و همه جا –همین است، آگاهیدهی آرام و پیوسته که بهترین طریقهی رهروی است حتّی از نوع سیاسی آن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.