این موضوع، گنجایش تحقیق مفصّلی را دارد ولی در حدّ ایمای کوتاهی که سین هفتم سفرهی نوروزی عیّار باشد، چند نکته را برمیشمرم.
1. معروفترین برخورد بین دو جنس در قرآن، داستان یوسف و زلیخا و صحنهی اغوای یوسف است. این داستان را قرآن « بهترین داستان» خوانده است. از ابتدا یوسف چوب زیبایی و محبوبیّت خود را خورد که کار به افتادن در چاه و فروختهشدن کشید. در صحنهی خلوت او با زلیخا جملهای هست که معمولاً موجب بروز اختلافنظرهایی بین مفسّران شده است. جایی که قرآن میگوید که زلیخا به سوی یوسف متمایل شد و او هم اگر« برهان» پروردگارش نبود به سوی زلیخا کشیده میشد( یوسف-۲۴). کار به داستانهایی مانند ظاهرشدن جبرییل و نهی او از رفتن به سوی زلیخا و مطالبی از این دست کشیده که « عصمت» پیامبر را در مواجهه با گناه زیر سؤال میبرد. مفسّران دیگر، برهان را همان ملکهی عصمت میدانند و تفاوتی نمیبینند که قرآن میگفت: او هم به سویش میرفت اگر – مثلاً - قدرت ارادهاش نبود. با این تفاوت که در این تعبیر دوّم، تقوی مستند به یوسف شده ولی در تعبیر قرآن، حتّی قدرت اراده و تقوی هم باید مستند به خداوند( یعنی همان برهان ِربّ) باشد و گرنه نیّت گناهی در میان نبوده است. این داستان نکات جالبتری هم دارد، مثل عدم امتناع یوسف از ظاهرشدن به گونهای مانکنوار بر زنان مصر که باعث شد آنان دست خود را ببرند و بعد در خفا به او پیشنهاد رابطه دهند. آموختن این سوره را به دختران جوان توصیه نکردهاند؛ نه به این دلیل که خوانده نشود، بل برای این که آنان خود سورهی یوسف بخوانند تا در نظام تربیتی دینی با عدم فاشگویی ِاینگونه مسائل، حرمت بین والدین و فرزندان حفظ شود.
2. یکی دیگر از داستانهای با محوریّت جنسیّت در قرآن، داستان قوم همجنس باز لوط است. تا جایی که نام پیامبر زمان، از آنان و عملشان گرفته شده است. در این داستان هم یکی دو جمله باعث اختلاف نظرهایی شده است. فرشتگان که برای آگاهاندن لوط و خانوادهاش به نزدیک بودن عذاب، پیش او میآیند، به شکل جوانانی خوشسیما- که باب طبع آن قوم بوده- ظاهر میشوند، و اهل لواط هم که از موضوع باخبر میشوند برای تصاحب آنها به خانهی لوط میآیند. لوط در جواب آنها که مهمانانش را طلب میکنند، میگوید: بیایید این دختران من، اینها برای شما پاکیزهترند(هود-۷۸). از ظاهر کلام اینگونه برمیآید که در آن هیاهو فرصتی برای مراسم ازدواج یا خطبه خواندن نبوده و شاید این احتمال به ذهن بیاید که او رابطهی نامشروع با یک زن را« پاکیزهتر» از رابطهی مرد با مرد دانسته باشد، به دو معنا. یکی این که رابطهی مرد با مرد هم پاک باشد ولی این پیشنهاد پاکیزهتر باشد و دوّم اینکه رابطهی نامشروع زن با مرد هم سهمی از پاکیزگی برده باشد. ولی اینجا« اطهر» را نباید صفت تفضیلی معنا کرد و در عربی گاهی این صفات به معنای صفت عادی به کار می روند مثل جایی که قرآن میگوید اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است که اینجا به این معنا نیست که اگر نگیرید هم اشکال ندارد و« خیرٌ لکم» معنای وجوب دارد. از طرف دیگر از عصمت پیامبر به دور است که کسی را به گناه- هرچند کوچک- دعوت کند و گفتار لوط، دعوت به ازدواج مشروع با دخترانش در مقابل دستدرازی به مهمانانش بوده است. آن برداشت بالایی را استاد جامعهشناسی سر کلاس یکبار مطرح کرد که نزدیک بود، برادران غیور حاضر، در جا خدمتش برسند!
3. امّا یکی از مهمترین جاهای از نظر دور مانده، داستان آبستن شدن مریم دختر عمران است. ابتدا بگویم که اعضا و جوارح در عربی مذکّر و مؤنّث دارند و معمولاً اعضای زوج- مانند دست و پا و چشم- مؤنّث و اعضای فرد مثل دهان مذکّرند. در داستان مریم جایی هست که می گوید « و نفخنا فیها» یعنی در «او» از روح خود دمیدیم( انبیا-۹۱) که معنا واضح است ولی جایی هست در قرآن که می گوید« الّتی أحصنت فرجها فنفخنا فیه»( تحریم-۱۲) ضمیر« ه» مذکّر است و به مریم که مؤنّث است، بر نمیگردد و به شرمگاه( فرج) او برمیگردد؛ یعنی از این مکان، روح عیسی داخل شد. کنار این اشارهی کوتاه، اینکه جیرئیل در هیئت یک جوان خوشسیما بر او ظاهر شد را هم بیفزایید و اینکه بنا بر روایات تاریخی، مریم در حال استحمام بود نه مثلاً در محراب عبادت و در قرآن هم معلوم است از لحن او که کاملاً جاخورده و میترسد و به خدا پناه میبرد. میتوان پرسید که اینگونه ظاهر شدن فرشتهی وحی معمولاً در حال راز ونیاز است و نه در حال استحمام و آیا نمیشد که به جای جوانی خوشسیما، پیرمردی مسن بود که مریم پاک را نترساند؟ به نکات فوق روایت ابن عربی، عارف بلندآوازهی اسلام را نیز در فصوص الحکم بیفزایید. او بی هیچ پردهپوشی، روح را در این داستان، امری صرفاً معنوی نمیبیند و آنرا دارای تأثیری جسمانی هم میداند. وی در فصّ عیسوی پس از آنکه مینویسد مریم پس از دیدن جبرئیل پنداشت که او مردی است که قصد نزدیکی با وی دارد، سپس جبرئیل خطابش کرد که من فرستادهی پروردگارت هستم که به تو فرزندی پاک ارزانی دارم و مریم آرامش یافت، در آن هنگام نفخه یا روح را در وی دمید؛ پس شهوت در جسم مریم جاری شد و نطفهی عیسی از آب محقّق مریم و آب متوهّم جبرئیل بسته شد. به این برداشت غریب، ورود روح از شرمگاه مریم را هم اضافه کنید تا تصویری خاص در ذهن شکل بگیرد.
اینگونه پرداختن قرآن به مسائل را من « رادیکالیسم معتدل» مینامم. قرآن در بیان حقیقت- هر چه که باشد- بسیار آرمانگرایانه عمل میکند ولی تا حدّ امکان، شرایط و موانع فهم عامّه را نیز در نظر میگیرد. جمع بین این دو از مختصّات این کتاب عجیب است که همینها، کوچکترین شک در الهی و غیربشری بودن آنرا نفی میکند. از جنسیّت مهمتر در قرآن، مسئلهی ولایت و خلافت امام علی است که علیرغم عدم تصریح ظاهری، به کرّات و در آیات زیادی به اشاره آورده شده است. این حفظ تعادل را ما نیز میتوانیم بیاموزیم و در عین حال اینکه از لحاظ نظری، آرمانگرایی خود را حفظ میکنیم با نظرداشت شرایط موجود، آنرا به گونهای مناسب زمان و مکان و مخاطبان خود محقّق کنیم. کاری که من مدّتهاست تلاش میکنم در این وبگاه با مطالبی مانند مطلب امروز انجام دهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.