نتیجهگرایی یعنی اینکه نتیجه را ابتدا از راهی جز استدلال مفروض بگیریم و سپس تلاش کنیم که برای آن مقدّمات جور کنیم. این کار گاهی انسان را به زدن حرفهایی وادار میکند که از او انتظار نمیرود. همین چند روز پیش از خودم پرسیدم که چطور کسی مثل شبستری متوجّه نیست که دارد چه میگوید؟ از سروش مدّتها بود که این رفتار را میدیدم، مثلاً کسی که خود مدّعی نبود قطعیّت در علوم شده بود و تلاش کرده بود این مشخّصه را از علوم تجربی، به علم دین نیز بکشاند( قبض وبسط) حالا مدّعی شده که فلان یافتهی تجربی، بطلان بهمان آیه را« ثابت» کرده است. چطور تا دیروز علم تجربی یقینآور نبود و حالا یقینآور شده؟ چون اگر یافتهای یقینی نباشد که نمیتواند مثلاً آیهای را باطل کند و حدّاکثر احتمالی کنار دیگر احتمالها خواهد بود. چرا او شعار چند سال پیش خود را فراموش کرده است؟
شبستری در ابتدای بخش دوّم مقالهاش مینویسد که میدانیم که قرآن وحیانی است و در پایان میگوید، قرآن را نباید وحیانی دانست! کار جایی خراب میشود که او استدلال میکند که دو گروه مؤمنان و کافران بر سر قرآن بحث میکردند، پس کافران قرآن را میفهمیدند ولی از همین بحث دو گروه، نتیجه نمیگیرد که مؤمنان هم قرآن را می فهمیدند. پیامد نظر ایشان این است که ابوجهل و ابولهب قرآن را میفهمیدند ولی عمّار و بلال نمیفهمیدند!
یاد فیلم مستندی افتادم که خیلی وقت پیش دربارهی دانشمندی روانشناس از تلویزیون دیدم، نام و تئوری او را دقیق به خاطر ندارم و مضمون کلّی آن را نقل میکنم. فیلم دربارهی فرضیّهی او پیرامون کودکان دوقلو بود که اگر اشتباه نکنم بر اساس علم ژنتیک شباهتهایی رفتاری بین آنها پیدا کرده بود و توضیح میداد. یافتههایش با استقبال محافل علمی روبهرو شده بود و روزبهروز مشهورتر میشد ولی پس از درگذشتش و پیداشدن نمونههای نقض فراوان برای تئوری او، یادداشتهایش به دست افراد متخصّص بررسی شد و با کمال تعجّب دیدند که او در نتایج آزمونهایی که روی افراد انجام میداد، دست میبرد تا به فرضیّهاش برسد! خوب البتّه این رسوایی که باعث از بین رفتن آبروی علمی او بود، پس از مرگ وی رخ داد و خودش نبود تا شرمساری بکشد.
متکلّمان نیز در طول تاریخ متّهم به همین مسأله بودهاند، یعنی نتیجههایی را از متون دینی میگرفتند و سعی میکردند با تنظیم کردن مقدّماتی به آن برسند، برخلاف اهل فلسفه. برای همین است که اگر به متکلّمی میگفتید برای معاد جسمانی دلیل بیاور، در جواب شما درنگ نمیکرد ولی بوعلی پس از سالها تلاش در جهت اثبات معاد جسمانی، صادقانه اعتراف میکند که من« نتوانستم» برای این عقیده دلیل عقلی بیابم ولی به قول پیامبر اسلام اعتماد میکنم و به آن اعتقاد دارم.
واقعیّت این است که عاقلترین افراد بشر نیز در زندگی خود سراسر عقلانی زندگی نمیکنند ولی کمترین کاری که هر کس میتواند بکند این است که اگر به امری- به هر دلیل- یقین کرد، تلاش نکند آنرا« به هر قیمتی» عقلانی جلوه دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.