حق‌ستیزی-۳- معیار خودی و غیرخودی



این نگاه بیش از هرجا در سیاست و بازی احزاب حاکم است که به جای آن می‌توان از اصطلاح نگاه سیاسی هم استفاده کرد. اینکه کسانی یا جمعی، بر اساس فکر مشترک دور هم جمع شوند، قابل درک است امّا اینکه پس از تشکیل حزب و تابلودارشدن، تمام آن افراد بخواهند از همه‌ی تصمیمات حزب- حتّی اگر برآیند اندیشه‌ی جمعی باشد- بی‌چون و چرا تبعیّت کنند، کاری نیست که حقیقت‌جویان با آن موافق باشند، گرچه برای سیاست‌ورزان راهی جز این نباشد.


مطبوعات دوّم خردادی به این معنا حزبی و سیاسی بودند چون تمام توان آنها مصروف انتقاد از دیگر حاکمان و تمجید از گروه خاتمی می‌شد. یک بار که انفعال و عدم قاطعیّت خاتمی به اوج رسیده بود و او به چیزهایی سرگرم ‌شد که نه اولویّت شعار انتخاباتی او بود و نه انتظار جوانان تغییرخواه از وی، فکر«عبور از خاتمی» آرام آرام مانند شایعه‌ای پیچید. خاتمی از این دیدگاه، تا جایی می‌توانست ارّابه‌ی اصلاح را جلو ببرد و حالا نیاز به فکر و فرد دیگری بود( مثلاً برای دوره‌ی دوّم ریاست جمهوری). برخورد خاتمی برای من همان هنگام عجیب بود که برآشفت و آنان را مشتی افراطی خواند. نوع ادبیّات و استدلال او درست مانند مخالفان او به هنگام روبه‌رو شدن با موج اصلاحات بود. از دید وی هر کس که او را تأیید می‌کرد خوب بود و هرکس که – که از اردوگاه اصلاح‌طلبان- به او انتقاد داشت، تندرو و زمان‌نشناس. این بود که به جای ارائه‌ی فکر و نقد آن، شخص خاتمی محور شد تا کسی از خود نپرسد که مثلاً چرا برای تدبیر اقتصاد کشور، دو نفر- یعنی وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی- با افکار مخالف را بر سر کار گمارده تا نیروی هم را خنثی کنند. چگونه میان طرفداران قبلاً چپ خود و راست‌های به‌اصطلاح مدرن آشتی  داده است و موضع او در این میان چیست. شاید اوّلین انتقاد روزنامه‌ای به او در آشوب 18 تیر بود که شمس‌الواعظین با لحنی گلایه‌آمیز- و البتّه بسیار نرم- نوشت ، سکوت و بی‌تحرّکی تا کی؟ که این سخن هم مانند نوشداروی پس از مرگ سهراب بود. مهم ترین ضعف مطبوعات در آن دوره، ندیدن عیوب بسیار دولت خاتمی و نقد نکردن آن بود. شاید بهانه این بود که میان آن همه تخریب، نمی‌شد مدافعانه نوشت که من موافق نیستم و به جد معتقدم اگر خاتمی و حرکت اصلاحات از درون خویش نقد می‌شد، نافرجام نمی‌ماند.‌ 


آقای خامنه‌ای هم در یکی از جلسات خصوصی – همان زمان- نهضت آزادی و انتقادهای آنان از نظام حکومتی را به هواپیماهای دشمن که مواضع خودی را بمباران می‌کنند، تشبیه کرده بود. صرف نظر از دیگر سخنان ایشان در خلوت که با سخنانش در جلوت تفاوت دارد و تشبیه نظامیانه‌ای که به کار می‌برد، نگاه او مبتنی بر معیار خودی و غیرخودی است. یعنی اگر کسانی مانند نهضت آزادی- که شک دارم از دید وی خودی به حساب می‌آمدند- نباید از وضع زندانها یا مطبوعات انتقاد کنند چون دارند از خودی انتقاد می کند و این همان جایگزینی گوینده به جای گفته و عامل به جای عمل است. اگر اینطور بود چرا در اسلام« نصیحت ائمّه‌ی مسلمین» داریم؟ وقتی فرمانروایان مسلمان را باید نقد کرد دیگر چه جای شکایت از نقد کارگزاران؟ و مگر هر دو گروه« خودی» نیستند؟ ورود این عبارت خودی و غیرخودی هم از ابتکارات آقای خامنه‌ای بود که در جمع سپاهیان سخن می‌راند و این عجب که او این بار نظامیان- یعنی مطیعان خود- را خودی می‌نامید. این نگاه نادرست گسترش یافت و به معیاری برای اکثر پیروان ولایت تبدیل شد.


کتاب انتخابات ریاست جمهوری نهم را که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است می‌خواندم که حقیقتاً مایه‌ی شرمساری تاریخ و تاریخ‌دانان است. این همه موضع‌گیری و کوچک‌کردن افراد به نام تاریخ‌نویسی آن هم در مرکزی که با بودجه‌ی بیت‌المال اداره می‌شود، نوبر است. حتّی هاشمی رفسنجانی هم از تیر تحقیر آقایان در امان نمانده تا اسوه‌ای بد به شیوه‌ی لقمان حکیم برای آیندگان به جا بگذارند که: تاریخ بنویس ولی هرگز اینگونه ننویس. کنار آن، رسول جعفریان نیز کارهای تاریخی زیادی کرده، مثل کتابی که درباره‌ی شکل‌گیری انقلاب از چند دهه پیش از سال 57 نوشته است که در قیاس با کتاب دارودسته‌ی حسینیان، کاری منصفانه است. برای مثال، پرداختن وی به شریعتی و نگاه بی طرفانه‌ای که به موضوع دارد که نگاه منفی حمید روحانی را نمی‌پذیرد ولی در عین حال از نوشته‌های مبهم شریعتی نزد ساواک نیز چشم نمی‌پوشد، در حدّ خود قابل اعتناست. نگاه حسینیان و گروهش مبتنی بر غیرخودی دیدن اصلاح‌طلبان است، چون هر گفته و کنش آنان را به بدترین وجه ممکن تفسیر می‌کنند و با خوشحالی در انتها از پیروزی اراده‌ی ملّت- همان ملّتی که آنان را هشت سال بر سر کار آورد- می‌نویسند.


امروز این منطق- یا درست‌تر بگویم بی‌منطقی- آن‌چنان جاافتاده که به یقینی از جنس آنچه دیروز نوشتم برای کارگزاران حکومتی و جوانانی که عنان خود را به دست عواطف ولایی خویش داده‌اند، ‌تبدیل شده است. این چنین است که امروز مثلاً به جای نقد روشنفکری دینی، سخن از ماسونی و ارتباط فلانی با بهمان محفل اجنبی خریدار دارد. برای تبدیل این طرز فکر غلط، به منطق توحیدی و قرآنی ِ« نگاه به گفته به جای گوینده» شاید همین الآن نیز دیر باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics