دیدگاه پدیدآورندگان پیدار، شیوهی شکلگیری آن و داستانی که تعریف میکنند به هم بیشباهت نیستند.
1. نام جان لاک فیلسوف انگلیسی بیجهت بر یکی از شخصیّتها گذاشته نشده است و نشانگر تمایل اندیشگی سازندگان این پیدار به این فیلسوف تجربهگرای بریتانیایی است؛ آنقدر که به جای اینکه نام سرکردهی جوان گروه ( جک شفرد) جان لاک باشد، نام شخصیّت مسن گروه میشود. وقتی جان و جک به دریچه میرسند و جان از لزوم ورود به آن میگوید و جک از او میپرسد چرا؟ او میگوید چون باید این کار را بکنیم و خود جزیره ما را به اینجا رسانده و بون هم قربانیی بوده که از میان ما انتخاب شد. او خود را مرد ایمان میخواند و جک را مرد دانش ولی به جای اینکه نام فیلسوفی که ذهن انسان را لوح نانوشتهای میداند که قلم تجربه بر آن نقش میزند، نام مرد دانش شود، نام مرد ایمان میشود. شاید به خاطر تأکید بیش از حد سازندگان سریال باشد که ایمان را هم حتّی از این دیدگاه میخواهند ببینند و گرنه اینکه نام جک، جان میشد خیلی جای تعجّب نداشت. جالب اینکه جان لاک حقیقی هم پزشک بود و از هر لحاظ به جک که به سرنوشت و تقدیر و یا هر مفهوم مابعدالطّبیعی اعتقاد ندارد، شبیهتر بود. تجربه حرف اوّل و آخر این پیدار است و تأکید بر نقش اختیار و انتخاب انسان در ساختن سرنوشت خود. عجیب نیست که بازیی که بر اساس این پیدار در سال 2006 ساخته شد The lost experience نام گرفت.
2. داستان شکلگیری این مجموعه هرقدر در ابتدا به نظر دقیق و از پیش طراّحی شده میرسد، در واقع اصلاً اینطور نیست و ایدهی اوّلیّهای که به ذهن لوید بران رسید تنها سقوط یک هواپیما در یک جزیره بود و نه بیشتر. چنین طرحی آنهم برای یک سریال تلویزیونی به قدری عجیب بود که مایکل اسیز( مدیر کمپانی والت دیزنی) آنرا طرحی جنونآمیز خواند که هرگز موفّق نخواهد شد ولی گاهی همین دیوانهبازیهاست که نتیجه میدهد و دیدیم که داد. جک شفرد که نقشی محوری در این برنامه دارد قرار بود در اوّلین قسمتها کشته شود و نقش فرماندهی گروه به کیت سپرده شود. او را هم چیزی مانند رز( زنی که ابتدا فکر میشد همسرش را از دست داده) تصوّر کرده بودند ولی بازی و حضور مؤثّر متیو فاکس در نقش جک برنامه را عوض کرد. بازیگران آنچنان مناسب نقش خود هستندد که باز هم به نظر میرسد که خیلی دقیق و از پیش انتخاب شدهاند ولی به جز جنیفر جیسون لی و مایکل کیتون که- به ترتیب- نقش لیبی و جک را رد کردند، باقی همه بر اساس تستهای متعدّد انتخاب شدند. الآن دیگر نمیتوان کسی جز اوانجلین لیلی را به جای کیت تصوّر کرد ولی گزینهی اصلی یونجین کیم بود که به دلیل مشکلات گذرنامهای نیامد( و چه خوب شد!) و تهیّهکنندگان به جای آن نقش سان را برایش نوشتند. جین (مرد کرهای) اصلاً قرار نبود که در پیدار باشد ولی وقتی به ترتیبی که گفتم سان سروکلّهاش پیدا شد، شوهری هم برایش در نظر گرفتند. حالا کسی میتواند آن همه تنش بین سان و جین و نامزد اوّلش را حاصل این « اتّفاق» بداند؟ همینطور سعید هم از ابتدا نبود ولی ناوین اندروز را به بهانهای میخواستند در میان خود داشته باشند و اینطور شد که بازیگر سرباز هندی فیلم به یادماندنی بیمار انگلیسی با نام سعید جرّاح وارد پیدار شد.
اگر درست دقّت کنیم نوعی پیدا شدن نظم از دل بینظمی یا شکل گیری جهانی نظاممند از دل chaos یا هاویه یا تودهی بیشکل اوّلیّه را میبینیم که کلّ مجموعه را به سوی هدفی مشخّص رهنمون کرده است. بینندگان به جای گشتن در پی حوادث شوم پس از فیلم بتمن بهتر است تطابق محتوا و فرم و داستان را در پیدار گمشده دنبال کنند که بسیار جالب و البتّه عجیب است.
3. داستان حاکمیّت بیچون و چرای تقدیر- خدا بر بازماندگان پرواز اوشنیک و معجزههای ریز و درشتی که رخ میدهد از ابتدا و نمردن و نجات بازماندگان آغاز میشود که تنها چند زخم برداشتهاند. خوب شدن پای جان و باردارشدن نامحتمل سان و بسیاری از اتّفاقهای عجیب، ادامهی این نجات شگفتیآورند. میتوان اینگونه این پیدار را بازتولید جامعه دید ولی من ترجیح میدهم که فردیّت افراد را زیر ذرّهبین ببرم. نام سریال هم به گونهای بر این گمشده بودن تأکید دارد و گرنه با یک حرف تعریف میشد آنرا گمشدگان ترجمه کرد( مانند آخرین فیلم اسکورسیزی). این پیدار حکایت گمشدن ما در جهان است، حکایت پرتاب شدن ما به دنیاست و چشمی که به جهانی باز میکنیم که آنرا نمیشناسیم. چشم باز کردن ابتدایی جک و به تبع او دیگر بازماندگان که برای ما- با چشمهای مختلف- بارها و بارها تأکید میشود، تلاش روایتکنندگان پیدار گمشده بر نمایش تولّد مجدّد افراد در این جزیره است تا ما را نیز همراه خود کنند. ما نیز شاید بتوانیم با این تجربهی مجازی، نقبی به تجربهی حقیقی گمشدن خود در این جهان بزنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.