دوست عزیز shaniaki در آخرین مطلب وبلاگش، بحثی را تحت عنوان استدراج پیش کشیده که بد ندیدم چیزی راجع به آن بنویسم. خلاصهی نوشتهی ایشان این است که از دید عدّهای رفاه بیشتر جهان غرب نشانگر این است که آنان در راه درست گام برمیدارند ولی ما درجا میزنیم. آیات 42 تا 45 سورهی انعام بیانگر سنّت استدراج دربارهی اقوامی است که پیامبری برای آنان مبعوث میشود و به انواع سختیها دچار میشوند تا مگر به تضرّع و زاری به درگاه خداوند روی آورند ولی چنین نمیکنند. پس درهای انواع نعمت بر آنان گشوده میشود تا سرمست شوند ولی بعد به یکباره از آنان گرفته میشود. پرسشهای ایشان این است که آیا آن دیگران ممکن است شامل حال این قضیه شده باشند؟ آیا هماکنون ما در دوران عذاب به سر میبریم؟ اگر اینطور است تضرّعی که باید انجام دهیم تا گرفتار نشویم چگونه است؟
نکتهی اوّل این است که شیوهی درک معارف دینی و حقایق دو گونه میتواند باشد: یکی کسانی که باطنبین هستند و میتوانند کنه آیات الاهی و باطن یک فرد یا یک قوم را« ببینند». دوّم کسانی که چنین توانایی ندارند و باید با کنارهم گذاشتن آیات مختلف و استدلال عقلی و – خصوصاً- بررسی و رجوع به نمونههای نقض «حدس»هایی دربارهی نحوهی انطباق مفاهیم قرآنی با مصادیق خارجی بزنند. معنای تفقّه هم همین است و این شیوهی دوّم نیز مدام باید راه برای اصلاح یا تجدید نظر باز باشد. طبیعی است که بعضی عارفان حکیم شیعه دو بخش را با هم داشته باشند و باز بدیهی است که امثال من تنها سعی میکنیم که شیوهی دوّم را با حزم و احتیاط به کار بگیریم.
نکتهی دوّم این است که برخلاف گزارههای بشری و نیازی که بشر برای رسیدن به قطعیّت دارد، گزارههای وحیانی معانی چندپهلویی دارد و سادهانگارانه است که ما آنها را بر یک مصداق منطبق کنیم و برای همین گفتم که مدام باید در پی نمونههای نقض باشیم. خداوند گفته که من هر دعایی را اجابت میکنم ولی این دلیل نمیشود که کسی بگوید من دعا کردم و نشد پس این آیه درست نیست، چون ممکن است واقعاً دعای او حقیقی نباشد یا مانعی برای اجابت باشد یا اجابت شده باشد ولی به نحو دیگری غیر از آنچه فرد میخواسته و خودش آگاه نباشد. نمیتوان از اثبات« تجربی» گزارههای دینی به آن صورتی که در علوم بشری هست بحث کرد. البتّه کسانی که من آنان را صفت باطنبین وصف کردم به راحتی چنین میکنند و در مثال فوق« گیر» کار را تشخیص میدهند و شاید آنان بتوانند نوعی از اثبات تجربی را پیشنهاد دهند ولی آن روش از دسترس ما دور است.
و امّّا در مورد بحث ما کمی دقّت نشان میدهد که موضوع پیچیدهتر از اینهاست که بتوان از رفاه یا تنگنای ظاهری قومی به درست یا نادرست بودن راه باطنی آنان پی برد. برای مثال در همین آیات سورهی انعام اگر قومی که به گرفتاری دچار شدند، تضرّع میکردند- طبق گفتهی قرآن- به آسایش میرسیدند؛ در این حالت، آن آسایش با آسایشی که ناشی از استدراج است، تفاوت میکرد. حال اگر قومی را ببینید که در رفاه است، میتوان گفت کدام یک از اینهاست؟ برعکس یک نوع گرفتاری برای کسانی است که خدا میخواهد آنان را به تضرّع وادارد ولی گرفتاری فراوانی برای یاران پیامبر در مدینه پیش آمد؛ جنگ پشت جنگ و شهید پشت شهید، درحالیکه آنان قومی ناسپاس نبودند. خاندان پیامبر و امامان نیز همواره در سختی و بلا بودهاند و بلا در روایات باعث آمرزیدن گناهان و ترفیع درجه است. پس چهار حالت هست برای اقوامی که خوب یا بدند و در رفاه یا تنگنا هستند.
رفاه و تنگنا هم تفسیر خودش را دارد، مثلاً از نوشتهی دوست ما این برمیآید که ما را در سختی میبیند در حالیکه مثلاً مسافرانی که از عراق و جوّ نامناسب اقتصادی و امنیّتی آن به ایران میآیند، ایران را بهشتی امن با امکانات و نعمت میبینند. پس اوّلاً سعی کنیم بر اساس ظاهر - رفاه یا سختی معیشتی ظاهری- قومی دربارهی باطن آنان قضاوت نکنیم و افعالشان را محک بزنیم که آیا خداپسندانه هست یا خیر و نه خودشان را. و دیگر اینکه گرفتاری شیعه به تنگنای ظاهری نیست، به دور بودن از امامی است که قرنهاست گمنام و مظلوم در میانشان میزید و کسی یادی از او نمیکند. تضرّع هم نیاز به آداب ندارد که برای مادر ِفرزندمرده، کلاس شیون و زاری نمیگذارند؛ کافی است به قصور خود در معرفت امام زمان خود بیندیشیم و از هر راه که میتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم، مباد که جزو فراموشکنندگان حجّت خدا بر زمین قرار گیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.