شاید کلید حلّ معمّای خودآگاهی جزیره شخصی باشد که در زمانها و مکانهای مختلف با یک چهره ظاهر میشود. او را برای اوّلین بار در جمع یاران بن با نام ریچارد میبینیم، بعد در همان سن ولی با موهای بلندتر در کودکی بن را از پدرش جدا میکند و رابط بین او و باقی افراد جزیره، خارج از حصار صوتی میشود. بار سوّم متوجّه میشویم که به احتمال قوی او پدر جان لاک است که دختری نوجوان – که مادر جان باشد- را اغوا کرده و بعد غیبش میزند. بعدها که جان در خانوادهی دیگری به سر میبرد به عنوان معلّم یک مدرسهی خاص به آن خانه میآید و از جان امتحان میگیرد که جان مردود میشود ولی ظاهراً هدف او از آمدن به آنجا چیز دیگری بوده است. اگر او وجه انسانی جزیره باشد، پس لاک – مرد ایمان- فرزند حقیقی جزیره است و برای همین است که شفاگرفتن او با دیگران اینقدر تفاوت دارد و بیشتر است. سرطان رز- که او را نیز میتوان زن ایمان نامید- خوب میشود و سان از جین که عقیم است باردار میشود. استثناها منشأ اصلی تعلیقند که در آینده باید حل شوند؛ مانند سرطان گرفتن بن یا عارضهی آپاندیس جک- هرچند خیلی زود خوب میشود- و یا مرگ لاک و جزیرهای که بن آنرا آلکاتراز میخواند و در کنار جزیرهی اصلی است ولی همزمان با آن ناپدید میشود. آیا ایندو در اصل یکی هستند؟
هیولایی که در اوّلین قسمت با از جا کندن درختان خود را نشان میدهد، دود سیاهی است که هم میتواند بکشد- خلبان، مستر اکو و سربازان ویدمور- هم زیبا به نظر بیاید- برای لاک که آن را چشمان جزیره میخواند- و هم عکس بگیرد- از جولیت و کیت- و احتمالاً خیلی کارهای دیگر. دانیل روسو آنرا سیستم ایمنی جزیره میخواند ولی توانایی یادآوری گذشته را برای افراد- مانند اکو- نیز دارد و در صحنهای که از کودکی لاک میبینیم، در یک نقّاشی بچّگانه، او مردی را اسیر دودی سیاه کشیده است که نشان از ناخودآگاه فرزند جزیره دارد.
شاید تمرکز زیاد روی نامها درست نباشد ولی به هرحال سازندگان پیدار- ولو با آگاهی مختصر- سعی کردهاند که با این نامها چیزی بگویند یا لااقل از شخصیّتهای معروف یادی کرده باشند. جز جان لاک نامهای دیگری هم هست مانند جرمی بنتام( فیلسوف فایدهگرای انگلیسی، نامی که لاک پس از بازگشت به دنیای خارج از جزیره برمیگزیند) و روسو( یادآور ژان ژاک روسو) و دانیل فارادی( مایکل فارادی) و کیت آستن( جین آستن) تام سایر و شاید بعضیهای دیگر.
نکتههای دیگر که با یک نگاه در این مجموعه به چشم میآیند، پرهیز از ناسزاگویی( بدترین ناسزایش«حرامزاده» است که گاهگدار سایر میگوید)، نمایش متوسّط خشونت و بسیار کم مسائل جنسی است. در این پیدار ناسزاهای کافدار( افورد) اصلاً شیده نمیشود و یکی دو هماغوشی زن و مرد نیز مختصر است که بعد میفهمیم مصلحتی بوده است.البتّه ایدهی اصلی پیدار به اندازهی کافی جذّاب بوده که نیاز به ادویه نداشته باشد و چه بسا همین نویسندگان در فضایی دیگر جور دیگری بنویسند ولی همین نشان میدهد که میتوان بدون توسّل به مسائل اینچنینی، مجموعهای ساخت که همه را پای تلویزیونها میخکوب کند. کاش مقداری از ظرافت ِشخصیّتپردازی و ایدههای جالب و شیوهی روایی پیچیده ولی قابل فهم این پیدار را سریدوزهای وطنی یاد بگیرند؛ خلّاقیّت نخواستیم، کپی هم بلد نیستید بکنید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.