با خواندن این مطلب از وبلاگ آوای موج به یاد بیشمار مطالب مشابه و نتیجهگیری حاصل از آنان افتادم. نتیجهی آزمایش حین بازی رایانهای بر مغز سیگاریها و ناسیگاریها نشان میدهد که مغز سیگاریها اخطارهای امکان ارتکاب خطا را بیشتر نادیده میگیرد؛ برعکس ِناسیگاریها که پس از ارتکاب خطا، میتوانند خود را تصحیح کنند. تا اینجا که نتیجهی آزمایش بود ولی من با جملهی آخر نوشته کار دارم: «محقّقان معتقدند که این نتایج میتواند به یافتن تفاوت مغزی بین افرادی که به چیزی معتاد میشوند و دیگران، کمک کند.»
در ایران یک چهارم مردان سیگاری هستند و آمار رسمی اعتیاد نیز بسیار زیاد است چه رسد به غیر رسمی، پس کنکاش در اینگونه تحقیقات برای ما لازم است. گرچه جملهی آخر بسیار موجز است و نمیتوان گفت که نویسنده یا نقلقولکننده، قصد خاصّی از نوشتن آن داشته است ولی مرا به یاد جملات مشابهی در زمینههای مختلف میاندازد. جملاتی که دال بر این عقیده هستند که یک نوع رفتار بهنجار یا نابهنجار( مانند اعتیاد، هنر، ریاست و مدیریّت، همجنسخواهی یا...) ریشه در تفاوت مغزی افراد دارد به گونهای که بعضی افراد از ابتدا و به هنگام تولّد دارای چنین ویژگیهایی- که ممکن است کسانی آنرا نقص یا موهبت بدانند- هستند.
ولی نکات زیادی در این میان نادیده گرفته شده است؛ مثلاً آیا تفاوت مغز یک معتاد و یک نامعتاد از ابتدای تولّد تا بزرگسالی، ثابت شده است؟ و آیا مغز مانند دیگر اعضای بدن ( مثل عضلات) امکان تغییر شکل یا الگوی رفتاری ندارد؟ برای سادهتر شدن موضوع، من دستکم شش قسم برای این موضوع برمیشمرم که آنها را در دو بخش دستهبندی میکنم:
1. ابتدا بنا را براین میگذارم که مغز انسان تغییرپذیر است؛ در این صورت چهار حالت میتوان تصوّر کرد: دو قسم این است که مغز یک انسان عملاً در طول زندگی تفاوت کند یا نکند و دو قسم دیگر این است که مغز از ابتدا ویژگی آمادگی برای- مثلاً- اعتیاد را داشته است یا خیر. ضرب این دو قسم در هم، چهار قسمت میشود. برای اثبات اینکه اعتیاد، همجنسخواهی یا هر صفت دیگری، نتیجهی« ناگزیر» عملکرد مغز افراد است باید قسمی ثابت شود که اوّلاً چنین افرادی از ابتدا دارای این ویژگی باشند و ثانیاً مغز آنها از ابتدای تولّد تا پس از اعتیاد تغییر نکرده باشد که هردو، نیاز به تحقیقهای مفصّل و اثبات علمی دارد که در بسیاری از این گونه نتیجهگیریها بدون اثبات، مفروض گرفته میشود. اگر مغز بتواند خود را تصحیح کند، حتّی در صورتی که مغز از ابتدا بر اساس وراثت، دارای خصیصهای باشد، با تمرین یا دورههایی خاص میتوان آنرا دارای رفتار بهنجار کرد.
2. در این بخش بنا را بر این میگذاریم که مغز توانایی یا امکان تغییر ندارد، در این صورت تنها دو قسم خواهیم داشت: فردی بر اساس شکل خاص مغز خود امکان اعتیاد- یا همجنسخواهی یا...- دارد و در طول زندگی همانگونه باقی میماند و مغز فرد دوّم چنین شکلی ندارد و تا پایان عمر چنین باقی خواهد ماند. حتّی اگر بتوان بخش یک را به دلیل اثبات علمی تغییرناپذیری مغز انسان کنار گذاشت- که بعید میدانم-، باز میتوان برای قسم اوّل از بخش دوّم، شواهد خلف آورد؛ مثلاً کسی مانند غلامحسین ساعدی که بر اساس افراط در نوشیدن مشروبات جان خود را از دست داد، پیش از اعتیاد از اینکه افرادی خود را گرفتار الکل کنند تعجّب میکرد و میگفت اینها مگر عقل ندارند که خود را گرفتار چیزی میکنند که سودی از آن نمیبرند؟ از سوی دیگر، بسیاری از معتادان نیز موفّق به ترک میشوند. میتوان نتیجه گرفت که کسی مانند ساعدی که مغز او حتّی به هنگام اخطار شدید پزشک مبنی بر نزدیک بودن مرگ در صورت عدم ترک، باز آنرا نادیده گرفت، دوران سالمی داشته است یا کسانی که فکر نمیکردند روزی از این بلا رها شوند، توانستند عادت خود را ترک کنند. در هر دو گروه، حتّی اگر طبق آزمایشهای پزشکی، مغز دوران سلامت، همان مغز خطاکار هنگام اعتیاد باشد ولی«عاملی» باعث شده است که معتاد نباشند. با شناخت این عامل، میتوان رفتارهای نابهنجار را زدود و رفتارهای بهنجار را جانشین کرد حتّی در افراد ِدارای مغزهای متفاوت.
شاید این متّه به خشخاش گذاشتن من دربارهی موضوعی مانند اعتیاد، خیلی لازم به نظر نیاید ولی اگر در مورد ویژگیی مانند همجنسخواهی لحاظ شود، نظرات مخالف زیادی را برخواهد انگیخت. این موضوع را فردا و پسفردا نیز پی میگیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.