محمّدباقر قالیباف به گونهای تلویحی با اشاره به ورود میرحسین موسوی به کارزار انتخابات، کنار کشید. سه نکته به نظرم میرسد:
1. داشتم خودم را آماده میکردم که از شباهتهای قالیباف و روحانی بنویسم و پیشنهاد دهم روی این گزینه دقّت بیشتری کنیم که ظاهراً دیگر لزومی ندارد ولی آوردن نقاط تشابه بد نیست خاصّه آنکه هنوز امکان آمدن افراد دیگری هم هست.
الف. هردو به یکی از مراکز قدرت نزدیک بودند و این در ایران یعنی ایمنی بیشتر؛ روحانی به رفسنجانی و قالیباف به رهبر که این دوّمی طبعاً اطمینانبخشی بیشتری دارد. الگوی پیشرفت یا توسعه، نه کاملاً جهانی و یکسان است و نه یکسره بومی و بیارتباط با جاهای دیگر. برای هرگونه برنامهریزی باید هم ارزشهای کلّی خرد امروز و تجربهی دیروز را در نظر گرفت و هم شرایط خاص هر کشور را. باید پذیرفت که در ایران افراد و مراکز سنّتی قدرت حرف اوّل را میزنند و اگر کسی بتواند به یکی از آنها نزدیک باشد، بهتر میتواند طرحهای خود را پیاده کند. خاتمی کمابیش از این امتیاز بیبهره بود.
ب. هر دو از حسن ارتباط با جهان خارج بهره میبرند. روحانی را گفتم که در خارج از کشور چه بسا بیشتر از داخل شناخته شده باشد و قالیباف نیز توانسته دارای این مزیّت شود. او از زمان شهرداری خود، بارها به خارج از کشور سفر کرده است و با مقامهایی بالاتر از شهردار پایتخت، مانند وزیر امور خارجه یا نخست وزیر ملاقات کرده است. گهگاه گزارشهایی از اینکه مطبوعات جهان او را یکی از مدیران برجستهی ایران – یا حتّی جهان- برمیشمرند هم به گوش میرسد. مخالفان او این سفرها و دیدارها را نمایشی انتخاباتی میدانند و او در جواب میگوید که مگر این کارها به نفع ایران نیست؟ پس چرا باید با آن مخالفت شود؟ توجّه داشته باشیم که دو ذهنیّت جداگانه از دو شخص متفاوت که طرف معامله یا گفتوگو هستند، میتواند در عقد یک قراداد یا مذاکره- مثلاً- بر سر استفاده از انرژی هستهای، دو نتیجهی متفاوت دهد که رویهی بد آنرا در زمان احمدینژاد دیدهایم.
ج. هر دو عملگرا هستند، روحانی با نزدیک بودن به کارگزاران و قالیباف نیز به ادّعا و عمل خود. قالیباف پس از دوران جنگ، ساخت سدها و بزرگراههای زیادی را مدیریّت کرده است و حالا هم رسماً خود را تکنوکرات میخواند. گاهی لازم است به جای حرف زدن عمل کرد حتّی در زمینهی فرهنگ. دوران وزارت مسجدجامعی تفاوت چشمگیری با دوران مهاجرانی نداشت ولی مهاجرانی به دلیل تمایل فراوان به سخنآوری و به چالش کشیدن رقبا از نیمهی راه کنار رفت امّا مسجدجامعی بدون هیاهو کارش را انجام داد. به اکران فیلم مارمولک- به عنوان یک نمونهی افراطی از زیر پا گذاشتن خطّ قرمزها- دقّت کنید. این فیلم در زمان مهاجرانی- از دید من- یا امکان اکران نمییافت یا دو سه روزه از پرده پایین میآمد ولی مسجدجامعی با رایزنی و امروز و فردا کردن توانست مدّت معقولی آنرا روی پرده نگه دارد. الآن که آن فیلم را میبینیم شاید باور نکنیم چنین فیلمی روزی در ایران اکران شده باشد.
الف. هردو به یکی از مراکز قدرت نزدیک بودند و این در ایران یعنی ایمنی بیشتر؛ روحانی به رفسنجانی و قالیباف به رهبر که این دوّمی طبعاً اطمینانبخشی بیشتری دارد. الگوی پیشرفت یا توسعه، نه کاملاً جهانی و یکسان است و نه یکسره بومی و بیارتباط با جاهای دیگر. برای هرگونه برنامهریزی باید هم ارزشهای کلّی خرد امروز و تجربهی دیروز را در نظر گرفت و هم شرایط خاص هر کشور را. باید پذیرفت که در ایران افراد و مراکز سنّتی قدرت حرف اوّل را میزنند و اگر کسی بتواند به یکی از آنها نزدیک باشد، بهتر میتواند طرحهای خود را پیاده کند. خاتمی کمابیش از این امتیاز بیبهره بود.
ب. هر دو از حسن ارتباط با جهان خارج بهره میبرند. روحانی را گفتم که در خارج از کشور چه بسا بیشتر از داخل شناخته شده باشد و قالیباف نیز توانسته دارای این مزیّت شود. او از زمان شهرداری خود، بارها به خارج از کشور سفر کرده است و با مقامهایی بالاتر از شهردار پایتخت، مانند وزیر امور خارجه یا نخست وزیر ملاقات کرده است. گهگاه گزارشهایی از اینکه مطبوعات جهان او را یکی از مدیران برجستهی ایران – یا حتّی جهان- برمیشمرند هم به گوش میرسد. مخالفان او این سفرها و دیدارها را نمایشی انتخاباتی میدانند و او در جواب میگوید که مگر این کارها به نفع ایران نیست؟ پس چرا باید با آن مخالفت شود؟ توجّه داشته باشیم که دو ذهنیّت جداگانه از دو شخص متفاوت که طرف معامله یا گفتوگو هستند، میتواند در عقد یک قراداد یا مذاکره- مثلاً- بر سر استفاده از انرژی هستهای، دو نتیجهی متفاوت دهد که رویهی بد آنرا در زمان احمدینژاد دیدهایم.
ج. هر دو عملگرا هستند، روحانی با نزدیک بودن به کارگزاران و قالیباف نیز به ادّعا و عمل خود. قالیباف پس از دوران جنگ، ساخت سدها و بزرگراههای زیادی را مدیریّت کرده است و حالا هم رسماً خود را تکنوکرات میخواند. گاهی لازم است به جای حرف زدن عمل کرد حتّی در زمینهی فرهنگ. دوران وزارت مسجدجامعی تفاوت چشمگیری با دوران مهاجرانی نداشت ولی مهاجرانی به دلیل تمایل فراوان به سخنآوری و به چالش کشیدن رقبا از نیمهی راه کنار رفت امّا مسجدجامعی بدون هیاهو کارش را انجام داد. به اکران فیلم مارمولک- به عنوان یک نمونهی افراطی از زیر پا گذاشتن خطّ قرمزها- دقّت کنید. این فیلم در زمان مهاجرانی- از دید من- یا امکان اکران نمییافت یا دو سه روزه از پرده پایین میآمد ولی مسجدجامعی با رایزنی و امروز و فردا کردن توانست مدّت معقولی آنرا روی پرده نگه دارد. الآن که آن فیلم را میبینیم شاید باور نکنیم چنین فیلمی روزی در ایران اکران شده باشد.
د. استقلال رأی. روحانی اوّلین منتقد جدّی احمدینژاد بود؛ آن هم در مجلس خبرگانی که نزدیک بود زیر تأثیر شرایط جدید کشور، جنّتی را به جای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان کند که خدا را شکر بلایی بود و به خیر گذشت. از آن زمان تا کنون گهگاه سخنان او را دربارهی پرهیز از شعاردهی و لزوم ارتباط بهتر با جهان یا دیگر موارد شنیدهایم آن هم در صورتی که رهبر هرچند وقت یکبار منتقدان احمدینژاد را به سیاه نمایی متّهم میکند. قالیباف نیر علیرغم اینکه در دورهی گذشته با اشارهی بالاترین مقام به میدان آمد ولی استقلال رأی خود را حفظ کرده است، هم در تقابل با نظرات رئیس جمهور(فرضاً نساختن مونوریل) یا عمل نکردن به بعضی دستورهای ارشادی رهبر مبنی بر گذاشتن دیدارهای هفتگی مردمی- مانند زمان احمدینژاد- که قالیباف گفت به اینگونه رفتارهای صوری و خلاف نظام مدیریّتی عقیدهای ندارد.
موارد تشابه باز هم هست مانند پرهیز از سردادن شعارهای نخنماشدهی سادهزیستی و تقدیس فقر یا نزدیکی به اردوگاه محافظهکاران( مرتبط با بند یک) در عین داشتن مرزبندی مشخّص با آنان و مانند آن که فعلاً به همین حد اکتفا میکنم تا در آینده در صورت لزوم به این قسمت برگردم.
2. میرحسین موسوی در این چند روز قویتر به میدان آمده است و حرفهای بیپردهتری زده است. گرچه بازی با واژهها دردی را درمان نمیکند ولی به هرحال اینکه کسی زمانی بگوید من نه اصولگرا هستم و نه اصلاحطلب و بعد بگوید که من اصلاحطلبی هستم که به اصول وفادار است، یعنی مقداری در ادبیات خود تغییر داده است و همین داد بعضی را درآورده که فلانی به تندروها دارد نزدیک میشود. گاهی هم از برخورد طرف مخالف خود میتوانیم چیزهایی را بفهمیم،از جمله همین کیهان که برای آمدن موسوی آنقدر زمینهچینی میکرد حالا به سخنان اخیر او حمله میکند یا همسر سخنگوی دولت که ناسزانامههایش قرینهای بر درستی و راستی هر مخاطبی میتواند باشد. موسوی الآن چیزی بین یک نامزد مناسب و یک گزینهی رهایی از وضع فعلی (مشابه رفسنجانی در دورهی پیش) است؛ نه این و نه آن. مشاوره با موسوی و به پرسش گرفتن او- خصوصاً از طرف نسل جوان- میتواند او را از حالت دوّم به حالت اوّل هرچه بیشتر نزدیک کند.
3. کار قالیباف – یعنی سنجیدن شرایط و تشخیص اینکه کسی جز او هست که بتواند کاروان ادارهی کشور را سرپرستی کند- بسیار شایان تقدیر است. او در گفتگو با سالنامهی اعتماد گفت که هیچ وقت نیامدن خود را به آمدن موسوی یا خاتمی منوط نکرده است ولی در عمل نشان داد که ورای وابستگیهای جناحی، اگر ببیند کسی دیگری با حدّاقل نقاط لازم- و نه کافی- تشابه با وی، امکان پیروزی بیشتر دارد حاضر است کنار بکشد. این درسی است برای یکی دو نفری که مثلاً از یک جناح بودند ولی بیتوجّه به افکار عمومی، تنها به خود اشاره کردند و مصلحت عمومی را نادیده گرفتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.