1. چند ماه گذشته را از ذهن خود پاک کنید؛ چه چیز باقی میماند؟ شگفتی! چند ماه پیش، بسیاری که از وضع موجود به تنگ آمده بودند، به دنبال راهی به رهایی و کسی بودند که بتواند جلو فروافتدن کشور را به منجلاب سوء مدیریّت بگیرد و در میان نامها هم میرحسین موسوی گزینهای اعتناپذیر بود. حالا به چند ماه بعد بیایید و خیل نوشتههای طعنهآمیز را دربارهی او بخوانید. قبول دارم که نوع ورود او به انتخابات اگر با رایزنی مستقیم با خاتمی بود و خاتمی آگاهانه از همان ابتدا نمیآمد و میرحسین میآمد حالا وضع، جور دیگری بود ولی اشتباه این دو نباید دیگران را از حدّ اعتدال خارج کند. تقصیر این تنش تا حدّ زیادی به گردن این دو سیّد سیاستمدار است که با ناهماهنگی بین خود، طرفداران را در مقابل هم قرار دادند. کمی رایزنی و همفکری میتوانست جلو این وضع را بگیرد؛ گرچه حالا هم برای جبران مافات دیر نشده است.
2. دوّمین مورد بیاعتدالی، سخن گفتن از آوردن عبدالله نوری است. نوری سابقهی زندان رفتن دارد و کسی است که رهبر- یعنی متر و معیار همهچیز در نظام سیاسی ایران- مواضع انتقادی او را در خطبههای نمازجمعه به روبرگرداندن طلحه و زبیر از علی تشبیه کرد؛ این یعنی شانس تأیید صلاحیّت او در حدّ صفر است. سخن گفتن بیهوده از او جز اینکه فضا را تنشآمیز کند سودی ندارد؛ زیرا ردّ صلاحیّت او به هرحال جلوهای از قاهریّت قدرت ِچیره است و سرخوردگی ناشی از آن، حتّی کسانی را که به او عقیده ندارند، تحت تأثیر قرار خواهد داد. غضنفرهای اصلاحات ولی گوششان به این حرفها بدهکار نیست. از زیدآبادی انتظار خاصّی ندارم ولی کرباسچی به نظرم آدم معقولی میآمد. اینکه دبیرکلّ یک حزب بشود- واکسچی... ببخشید- طرفدار نامزد حزب دیگر به اندازهی کافی عجیب هست ولی فرمایش اخیر او که از نوری دعوت کرده، نمونهی دیگری از آن چیزی است که من آنرا پیشتر بیانضباطی سیاسی خواندم. کرباسچی شاید مدیر خوبی باشد ولی سیاستورز خوبی نیست. سعید حجّاریان هم نظر داده که ناطق نوری اگر بیاید، خیلی خوب است و میتواند حریف احمدینژاد شود. از او دیگر انتظار نداشتم. به هر حال او نیز یک سیاستمدار است؛ فراجناحی نگاه کردن به جای خود، طرفداری از شخصی از جبههی مقابل در سیاست اصلاً معقول نیست خاصّه آن که در جبههی خودی به اندازهی کافی نیرو وجود داشته باشد.
3. اعتدال در رویکرد به موسوی یعنی هم عقیده داشتن به اینکه او خیرالموجودین است و هم از نقد او غافل نشدن. افراط در هر دو طرف بسیار مضرّ و مخرّب است. در بین کسانی که از موسوی از همان اوّلین بیانیّهی او خوششان آمد، ادبیاتی را میبینیم که بیشتر به خصوصیّات فردی او نظر دارد و گاه شبیه مدحنامههای امثال فاطمه رجبی دربارهی احمدینژاد میشود. تاریخ ما مالامال از دلدادنها و قلوهگرفتنهاست، بهتر است چند صباحی هم به خود سخت بگیریم و تمرین کنیم کسی را که پسندیدهایم نقد کنیم و بگوییم با «این قسمت» از حرفها و گفتههایش مخالفم و به عکس، در مورد کسی که نمیپسندیدم بگوییم با «این قسمت» از حرفها و گفتههایش موافقم. این همان نگاه به گفته به جای گوینده است که مهمترین شعار ایمایان در دو سه سال گذشته بوده است.
مخالفان و منتقدانی که خود را اصلاحخواه میدانند هم بهتر است وضعیّت ناامیدانهی چند ماه پیش را در نظر آورند که چطور سایهی یأس بر همه جا سایه افکنده بود؛ خاتمی که ابتدا میگفت نمیآیم و احتمال آمدن میرحسین هم در حدّ دو سه دورهی پیش بود؛ حالا نباید به بخت خود پشت پا زد. برای رسیدن به تعادل کافی است فقط تصوّر کنند که اگر احمدینژاد چهارسال دیگر رئیس باشد، چه بر سر ایران خواهد آمد؟ آن وقت فکر میکنم بتوانند راحتتر در مورد آینده تصمیم بگیرند. برای شناختن یک نفر، داشتن حدّاقل اطّلاعات از او لازم است، مثلاً در نوشتههای بسیاری از افراد دیدهام که میرحسین را« پیرمرد» نامیدهاند، در حالیکه میرحسین موسوی فقط دو سال از سیّدمحمّد خاتمی بزرگتر است و شصت و هشت سال دارد.
4. گفتههای موسوی در اوّلین نشست مطبوعاتی خود با روزنامهنگاران تا حدّ زیادی به آنچه من اعتدال خواندم نزدیک بود. اینها مهمترین نکتههای سخنان او بود: انتقاد از قانونگریزی، به هم خوردن ساختارها، عدم شفّافیّت آماری، افراط و تفریط در کارها، از بین بردن عزّت نفس مردم، سیاستهای ناپایدار و لغزان، رعایت نکردن آزادیهای مصرّح در قانون اساسی، افراط و تفریط در سیاست خارجی، وعده دادن به استفاده از همهی گرایشها، رد کردن وجود مافیای نفتی و انتقاد ضمنی از نظارت استصوابی، ناپایداری مدیریّت مدیران، جمعکردن گشتهای ارشاد، کمک به ایجاد تحزّب، اعتقاد به وجود کانال خصوصی تلویزیونی، نفی منطق خودی و غیرخودی، محکوم کردن هولوکاست، اهمیّت دادن به مسألهی اعتیاد، ردکردن تابوبودن رابطه با آمریکا و ...
سخنان او رنگ شعار داشت (چنانکه چنین جلسهای میطلبد) پس نقد حرفهای او باشد پس از شنیدن باقی حرفهایش ولی برای دستگرمی هم که شده میگویم که اشارهی او به اینکه در دورههای گذشته به دلیل وجود هاشمی و خاتمی نیازی به آمدن نمیدیده است، همان قدر که نیامدن او را در دورهی گذشته توضیح میدهد (که هاشمی نامزد بود) ولی علامت سؤالی جلو آمدن اخیر او میگذارد که اگر خاتمی دلیل نیامدن است، چه تفاوتی هست بین خاتمی سال هشتاد و خاتمی سال هشتاد و هشت؟ از طرف دیگر استفاده از ضمیر اوّل شخص مفرد در جملهی «گشتهای ارشاد را جمع میکنم» همانقدر که ناواقعی است (چون نیاز به تفویض اختیار نیروی انتظامی از رهبر به رئیسجمهور و وزیرکشور دارد که در زمان موسوی لاری انجام شد ولی در زمان نوری-همین نوری که قرار است نامزد باشد- خیر) ولی نشاندهندهی اقتدار کسی است که میتواند این چنین سخن بگوید و سیاست جایی است که به شعار و منمزدن هم در حدّی معقول احتیاج دارد گرچه باید مراقب باشد که چیزی نگوید که بعدها از پس انجام آن برنیاید. به هرحال گذشتهها گذشته است و من هم بیش از هر چیز، از زمان آمدن موسوی از این کار او خوشم آمد. امیدوارم این استقلال و اعتدال را بتواند در آینده نیز حفظ کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.