اصلاح در الگوی مصرف مغز


                
چه معنا دارد که دانشجو بیاید صرف وقت کند و در حالیکه در مرحله‌ی آموزش، چند کتاب چند صد صفحه‌ای را برای یک امتحان دوره می‌کند و در هر ترم چند تا از این امتحان‌ها دارد( که می‌شود به عبارت ِ...به هفتش ده بریک، سه و چهار هم می‌شود... خیلی صفحه!) بیاید و برای نوشتن یک پایان نامه‌ی زپرتی، ماه‌ها وقت بگذارد، در کتابخانه اتراق کند و به منابع بی‌شماری مراجعه کند تا فارغ‌التحصیل شود؟ اینها به کنار؛ فکر کنید که استاد مربوطه چه رنجی می‌برد. او که استاد است در تمام زمینه‌ها که استاد نیست؛ یعنی روی ‌هم رفته از دانشجو بیشتر می‌داند ولی دانشجو روی یک زمینه‌ی خاص که چند ماه کار کند، از استاد خودش جلو می‌افتد و استاد مجبور می‌شود برای عقب نماندن از او هم که شده به مطالعه و بازآموزی رو بیاورد و ساعاتی را برای بحث و چالش فکری با دانشجو کنار بگذارد. ببینید چقدر از اوقات شریف استادانی که می‌توانند سالهای سال بیایند و چند کتاب و جزوه را درس بدهند و بعد بروند سر کار و زندگیشان گرفته می‌شود؟ ها؟ ( این یکی بین خودمان بماند) تازه دانشجوی فرضی باید در جلسه‌ی دفاع شرکت کند و از پایان نامه‌اش دفاع هم بکند. دفاع یعنی اینکه بیاید و جواب استاد داور را بدهد و این باعث می‌شود زبانش دراز شود و از فردای آن، به همه چیز گیر دهد. امروز طعم درافتادن یا- احیاناً زبانمان لال- پیروزی در بحث با فلان استاد را که بچشد دیگر چیزی جلودارش نیست و در زمینه‌ی تخصّصی خودش یا شاید هم دیگر زمینه‌ها شروع می‌کند به امّا و اگر کردن. آدم عاقل به دست خودش مار در آستین پرورش می‌دهد؟ دانشجوی خوب، دانشجویی است که آسه بیاید و آسه برود و درسهایش را حفظ کند و حفظیّات را روی کاغذ بیاورد و بعد تلاش کند استاد شود. استاد که شد درسهایی را که قبلاً یاد گرفته بود به دانشجویان آموزش می‌دهد تا آنها هم فردا استاد شوند و... .


این مطلب را اگر ده روز پیش می‌خواندم به یقین می‌گفتم دروغ سیزده است. آقایان کار را از ادّعای تولید انرژی اتمی در زیرزمین به وسیله‌ی یک دختر نوجوان گذرانده‌اند و به اینجا رسیده‌اند که برای اصلاح الگوی مصرف باید پایان‌نامه‌ها را از کارشناسی ارشد حذف کرد! ساختار پیر و ناکارآمد آموزش دانشگاهی ما در بخش آموزش که افتضاح است و تنها جایی که اندک نسیمی می‌وزد پایان نامه‌ها و مقاله‌های تحقیقی اجباری بعضی استادان است که هنوز به پژوهش اهمیّت می‌دهند؛ این را هم تعطیل کنند چه از دانشگاه باقی می‌ماند؟ این همه اصرار بر تولید دانش‌آموخته‌ی بی‌سواد برای چه؟ به پرت وپلانویسان وب فارسی در واکنش به شعار اصلاح الگوی مصرف (که صرف‌نظر از چگونگی اجرای آن، حرف بسیار خوبی است) می‌خندیدیم که افراط، با آدم چه می‌کند که حرف حق را هم وارونه می‌بیند، حالا حضرات با نوآوری جدیدشان نشان دادند که افراطیان دوسو، چه راحت به هم می‌رسند. دنیای واقعی ما شبیه طنز شده و طنز و تمسخر جای نقد و تحلیل واقع‌بینانه را گرفته است؛ خدا را هزار بار شکر.


اینکه دقیقاً چه شد که در این هاویه‌ی شوم چهارساله افتادیم را نمی‌دانم. «تندروی دوران اصلاحات» به عنوان علّت این فروافتادن، برای من قانع‌کننده‌ نیست. شاید اشتباه به سالها پیش از آن برمی‌گردد شاید هم بیشتر ولی اینکه امروز کسی حذف فعّالیّت علمی، خلّاقیّت و آفرینش را نشانگر اصلاح الگوی مصرف بداند یعنی اوضاع خیلی خیلی خراب است. نمی‌دانم دولتیان اگر تا کجاها را خراب نکنند، احساس آرامش نخواهند کرد؟ تلاش برای رهایی از وضع فعلی وظیفه‌ی هر کسی است که اندکی برای این مرز و بوم دلش می‌سوزد. سیاست به درک، فرهنگ و هنر است که دارد با ندانم‌کاری و بلهوسی حضرات نابود می‌شود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics