۱. دکتر علی رفیعی نمایشنامهای نوشته و اجرا کرده است با نام« خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی». این نمایشنامه مرور کابوسها و اوهام جامهداری است که شاهد قتل میرزاتقیخان بوده و اکنون پس از سالها به دلّاکی در حمّام مشغول است ولی گاهی به گذشته برمیگردد و صحنهی قتل امیرکبیر را در رؤیای خود باز میبیند. نمایشنامه از دید رفیعی در چند جمله خلاصه میشود و آن، گفتهی جامهدار به امیر است که:« حکایت تو و سلطنت، حکایت کرم و سیب است که کرم یا باید سیب را بخورد تا زنده بماند و یا باید سیب را سالم نگه دارد که خودش نابود میشود. تو میخواهی هم سیب را سالم نگه داری و هم خودت باقی بمانی و این نشدنی است.»
۲. سالها از آن زمان گذشت و دوراهی سیب و کرم دقیقاً در مورد مصدّق و محمّدرضا شاه جوان نیز تکرار شد و باز مصدّق خواست هم خودش سالم باشد و اصلاحات لازم را انجام دهد و هم از هر اقدامی برای سرنگونی سلطنت ( مثلاً اعلام جمهوری) سر باز زد و نتیجهاش را هم دید. در سطحی بسیار پایینتر نیز محمّد خاتمی خواست که اصلاحی هرچند کوچک انجام دهد ولی از هر گونه تقابل با نفر اوّل پرهیز کرد پس از همهسو در محاصرهی نیروهای تاریخی تمامتخواه قرار گرفت. او بختیار بود که محافظش برای قتل او احساس کرد به فتوا نیاز دارد و برای گرفتن فتوای قتل او به قم رفت و گرنه الآن نبود تا بگوید:« پیروزی موسوی را پیروزی خود میدانم».
۳. با توجّه به اینکه سیب امروز از زمان شاهان جوان قاجار و پهلوی بسیار بزرگتر است، به نظر میرسد معمّای کرم و سیب اگر قرار باشد به نفع کرم حل شود، یک جواب دارد و آن هم این است که سیب خود با رضایت خود تن به خورده شدن بدهد. این نتیجه اگر آیتالله خمینی به قول خود عمل میکرد و در اوان انقلاب به قم بازمیگشت و تنها نقش نظارت و ارشاد را به عهده میگرفت حاصل بود. حالا هم تنها یک راه حلّ قطعی هست که رهبر فرضی، خود قبول کند که قانون اساسی بازنویسی شود و اسلامیّت« جمهوری اسلامی» تنها در اسلامی بودن قوانین آن- با نظارت شورای نگهبان- حفظ شود و تمام نهادها و مقامهای سیاسی به شکلی آزادانه منتخب مردم باشند. اگر چنین ارادهای در اوّل شخص نباشد، معمّای سیب و کرم همواره به ضرر کرم خواهد بود و به فنا شدن او میانجامد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.