۱. رابرت ردفورد بود به گمانم که برای یک کشاورز بادام زمینی دورهی مختصر بازیگری گذاشت تا در کارزار دورخیز برای تصاحب ریاست جمهوری، راه رفتن، سخن گفتن، طرز استفاده از دستها و لبخند زدن را بیاموزد تا بتواند چهرهی مقبولتری از خود نشان دهد و این چنین بود که جیمی کارتر به کاخ سفید راه یافت. گریم هم در سیاست جای خود دارد که از عملهای زیبایی کسی مانند برلوسکونی شروع میشود تا کاشت مو و چهرهپردازی امثال گوردون براون که جاماندن وسایل بزک دوزک او در ماشین این اواخر خبرساز شده بود. طراحی لباس هم جزئی از نمایشگری است. تبدیل قبای آخوندی سنّتی کرّوبی به لبّادهی شیکتر(همانند خاتمی) نشان از علاقهی او به نشان دادن چهرهای متفاوت از خود داشت همانطور که برعکس آن یعنی بدل شدن لبّادهی رئیسجمهور دوران جنگ به قبای روحانیان سنّتی و مدرّسان حوزهی رهبر دوّم ایران نیز معنای خاص خودش را دارد.
در سیاست امروز بازیگری بر اساس فیلمنامه نیز اصلاً امر عجیبی نیست. نیازی نیست که حتماً فیلمی به جای حقیقت جا زده شود که حمله به عراق کم از حملهی خیالی به آلبانی نبود؛ حملهای بر اساس سناریوی ساختگی منافع آمریکایی جرج بوشی که هر قدر کاندولیزا رایس آنرا با مهارت بازی میکرد ولی کالین پاول با اکراه آنرا به نمایش در میآورد. گفتهی او پیش از نشان دادن عکسهای دروغین مراکز ساخت سلاحهای کشتار جنگی عراق و گزارش مربوط به آن در شورای امنیّت که:« من این مزخرفات را نمیخوانم» هنوز در یادها مانده است.
در سیاست امروز بازیگری بر اساس فیلمنامه نیز اصلاً امر عجیبی نیست. نیازی نیست که حتماً فیلمی به جای حقیقت جا زده شود که حمله به عراق کم از حملهی خیالی به آلبانی نبود؛ حملهای بر اساس سناریوی ساختگی منافع آمریکایی جرج بوشی که هر قدر کاندولیزا رایس آنرا با مهارت بازی میکرد ولی کالین پاول با اکراه آنرا به نمایش در میآورد. گفتهی او پیش از نشان دادن عکسهای دروغین مراکز ساخت سلاحهای کشتار جنگی عراق و گزارش مربوط به آن در شورای امنیّت که:« من این مزخرفات را نمیخوانم» هنوز در یادها مانده است.
۲. ما در زندگی واقعی نیز بازیگریم و مدام متناسب با موقعیّت نقش خود را عوض میکنیم. زنی در کمتر از یک ساعت با لحن کودکانه و شکسته با فرزندش حرف میزند سپس با مهر و احترام به بزرگتر با پدر بعد با شوخطبعی و اشاره به جنبههای خصوصی زندگی در همکلامی با همسر سپس با خنده و کمی غیبت با دوست و... این خط را بگیر و بیا. امّا تفاوت این نقشهای نه چندان متفاوت با بازی بازیگران این است که معنایی جدّی پشت آن است و مثلا گفتن « دوستت دارم» – به هر کدام از آنها- واقعا به معنای ابراز علاقه است ولی وقتی یک بازیگر به دیگری میگوید«دوستت دارم» به این معنا نیست که او حقیقتاًً بازیگر مقابلش را دوست دارد بلکه نقش اوست که به نقش مقابل اظهار علاقه میکند.همین تفاوت کلامی که قصد جدّی پشت آن باشد یا نباشد میتواند دستمایهی طنز هم بشود. پس از ازدواج لیلا حاتمی و علی مصفّا وقتی مصفّا ابراز علاقهی خود به او را- به شوخی- انکار میکند و حاتمی او را به یاد حرفهایش را در پشت صحنهی فیلم لیلا میاندازد، مصفّا جواب میدهد که مشغول تمرین فیلمنامه بوده نه ابراز علاقه به لیلا و او اشتباه کرده و از هول حلیم در دیگ افتاده است!
سیاست مدّتهاست که در جهان ما نقش بازی کردن است و چه بسا بسیاری از اوقات قرار گرفتن یک کشور در لیست ناقضان حقوق بشر، بیشتر به معنای سرکشی آن کشور از فرمانبری از قدرت چیرهی جهانی است. آزادی و دموکراسی هم میتوانند معانی کاملاً متفاوتی با آنچه ابتدا از این واژهها به نظر میآید داشته باشند. برای فهمیدن معانی این لغات در کاربرد سیاسی آن، شناخت متنی که این واژهها در آن ادا میشوند، از خود این واژهها مهمتر است.
سیاست مدّتهاست که در جهان ما نقش بازی کردن است و چه بسا بسیاری از اوقات قرار گرفتن یک کشور در لیست ناقضان حقوق بشر، بیشتر به معنای سرکشی آن کشور از فرمانبری از قدرت چیرهی جهانی است. آزادی و دموکراسی هم میتوانند معانی کاملاً متفاوتی با آنچه ابتدا از این واژهها به نظر میآید داشته باشند. برای فهمیدن معانی این لغات در کاربرد سیاسی آن، شناخت متنی که این واژهها در آن ادا میشوند، از خود این واژهها مهمتر است.
۳. انگیزهی نوشتن این ایما برملاشدن بازیگر بودن دو جوان موتورسوار در فیلم «مستند» انتخاباتی محمود احمدینژاد است و یکی از وبلاگ نویسان بندرنشین آن دو را که از بازیگران جوان مرکز بندرعبّاس هستند شناسایی کرده است . آن دو سوار بر موتور به جملهی معروف« آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» اشاره و بر آن تأکید میکنند. این صحنه به دست تکان دادن احمدینژاد کات شده تا به نظر برسد که این صحنهی ساختگی واقعاً در آن زمان بوده است.
بهرام بیضایی تا کنون چند بار به فیلمهای مستندنمای کیارستمی و پیروان او- خصوصاً وقتی هنوز جشنوارهها به آنان توجّه میکردند و بازارشان داغ بود- اشاره کرده و رویکردشان را زیر سؤال برده است. از دید او هر نمایشی تصنّعی و بازنمایی و اصرار بر واقعی نشان دادن آن، یکجور دروغ گفتن است. همانطور که پیشتر هم گفتهام واقعیّت مهیب است و دست هیچ خیالپردازی به تقلید از آن نمیرسد؛ برای مثال مخوفترین صحنههای هواپیماربایی در فیلمهای هالیوودی را چگونه میتوان با تکرار هزاربارهی برخورد هواپیماها با برجهای دوقلوی نیویورک مقایسه کرد؟ حالا نیز وقتی کفگیر استدلال و بیان آگاهانهی نتیجهی دوران احمدینژاد به ته دیگ میخورد، دست به دامن بازیهای تصنّعی میشوند و آنرا به جای حقیقت غالب میکنند. گرچه واقعاً نیازی به این نبود و بسیاری هستند که احمدینژاد را نه تنها بیکفایت، خودشیفته، لافزن و نافی کشتارهای جمعی بشری نمیدانند بلکه او را چونان معجزهای میبینند. گفتوگو با آنها بسیار بهتر بود ولی من با طرز فکری که پشت این تقلّب هست کار دارم نه با نتیجهای که با سادهلوحی از آن گرفته میشود.
بهرام بیضایی تا کنون چند بار به فیلمهای مستندنمای کیارستمی و پیروان او- خصوصاً وقتی هنوز جشنوارهها به آنان توجّه میکردند و بازارشان داغ بود- اشاره کرده و رویکردشان را زیر سؤال برده است. از دید او هر نمایشی تصنّعی و بازنمایی و اصرار بر واقعی نشان دادن آن، یکجور دروغ گفتن است. همانطور که پیشتر هم گفتهام واقعیّت مهیب است و دست هیچ خیالپردازی به تقلید از آن نمیرسد؛ برای مثال مخوفترین صحنههای هواپیماربایی در فیلمهای هالیوودی را چگونه میتوان با تکرار هزاربارهی برخورد هواپیماها با برجهای دوقلوی نیویورک مقایسه کرد؟ حالا نیز وقتی کفگیر استدلال و بیان آگاهانهی نتیجهی دوران احمدینژاد به ته دیگ میخورد، دست به دامن بازیهای تصنّعی میشوند و آنرا به جای حقیقت غالب میکنند. گرچه واقعاً نیازی به این نبود و بسیاری هستند که احمدینژاد را نه تنها بیکفایت، خودشیفته، لافزن و نافی کشتارهای جمعی بشری نمیدانند بلکه او را چونان معجزهای میبینند. گفتوگو با آنها بسیار بهتر بود ولی من با طرز فکری که پشت این تقلّب هست کار دارم نه با نتیجهای که با سادهلوحی از آن گرفته میشود.
۴. کار خوب و مفید در صورتی میتواند واقعاً خوب و مفید باشد که با قصد جدّی باشد و گرنه عملی ریاکارانه است و خوبی و مفید بودن آن زیر سؤال میرود. یادم هست که از ریای مفید نوشته بودم ولی اوّلاً آن نوشته کنایهآمیز بود و در ثانی ناظر به اعمال خیر راجع به دیگران بود. وقتی کسی در حال غرق است، شما او را نجات بده؛ اگر به خاطر نوعدوستی بود که چه بهتر، اگر به خاطر قهرمان و مشهور شدن هم بود اشکالی ندارد ولی نمایش خوبی خود بدون این فایدهی حداقلی به دیگری یا خیر همراه با منّت و کوچک کردن طرف مقابل نه تنها نامحمود بلکه مذموم خواهد بود. شوی بوسیدن دست دستکشدار معلّم- که عادتاً با او دست نمیدهد تا نوبت به دستبوسی برسد- و دستبوسی رهبر که امروز همه فهمیدهاند که محمود به هیچ وجه از جانفدایان رهبر نیست بلکه سخنانی از سر نارضایتی هم در خفا از او خطاب به رهبر شنیده شده است، جزئی از این بازیگری محمود هستند. در اقدامی نمادین او اوّلین لحظهی ریاست جمهوری خود یعنی گرفتن حکم از رهبر را با نمایش شروع کرد و تا کنون ادامه داده است. صدام حسین نیز در انجام این شوها ید طولایی داشت و خودش یا بدلش در بازی کردن نقش رهبری محبوب و پرطرفدار خبره بودند. یک بار بهنود از پرویز مدیر موفّق ایرانی میگفت که به کوبا رفته بود و شاهد بگومگوی دو نفر در خیابان شد که سروکلهی فیدل کاسترو پیدا شد و آنها را آشتی داد و به طور کاملاً تصادفی[!] با او برخورد کرد و با او سوار اتوموبیل شد و به سخن گفتن پرداخت که البته بعد او به ساختگی بودن این نمایش پی برد چون کاملاً وی را میشناخت و از هدفش از سفر به کوبا اطّلاع داشت. نکتهی اصلی اینجاست که این انقلاب سودای درانداختن نظم و نظامی نوین داشت که از اساس با آنچه در جهان رایج است تفاوت داشته باشد. یکی از این تفاوتها حقیقی بودن کنش و گفتار اهل سیاست در ایران انقلابی بود که میبینیم پس از سی سال درست به جایی رسیده که سیاستورزان مدرن غربی و دیکتاتورهای شرقی به آن رسیده بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.