نیروی انتظامی حاصل جمع کمیته و کلانتری سابق نیست، چیزی متفاوت با آنهاست. پلیسهای سابق به کار خود به عنوان گونهای شغل نگاه میکردند، راهی برای امرار معاش. ممکن بود هر کدام از آنها معلّم یا کاسب شود ولی دست روزگار آنها را به این کار کشانده بود. باقیماندهی آنها امروز از برخورد مستقیم با مردم پرهیز میکنند و در چهارراهها حیران و شرمزده هستند. حکایت کمیتهایها فرق میکرد، آنها گروهی بودند که به مدد نیروی ایمانی که در خویش مییافتند و برای کمک به انقلابی که حاضر بودند برای آن هرچه دارند بدهند، به کمیته آمده بودند، اگر به کمیته نمیآمدند ممکن بود به جبهه بروند یا عضو جهادسازندگی شوند. عملکرد اینان را که گاهی در برخورد با آنچه مفسده میپنداشتند به ترمزبریدگی تشبیه میکردند و حتّی گاهی بالانشینها هم از افراط آنها به ستوه میآمدند. اینها هرچه بودند، مرام داشتند و اسلام و عقیده میشناختند، با اندک معلوماتی که از خواندن چند جزوه یا کتاب به دست آورده بودند. اهل سوز و گداز و گریه بودند و امام را الگوی خود میدانستند.
نیروی انتظامی برای پاکسازی پلیسها سابق و ساماندادن به کمیتهایها تشکیل شد و حاکمیّت با جذب هدفدار نیروهای جوان آرام آرام آنان را جانشین اسلافشان خود کرد. امّا این بار تعلیم و آموزش از آنان موجوداتی سرسپرده و در خدمت قدرت ساخت تا به درد این روزها بخورند. اینها که سینهی جوانان مردم را نشانه میگیرند و به خانهها میریزند که یک روزه اینکاره نشدند، اینها را برای چنین روزهایی تعلیم داده بودند. یکی دو آزمون نیز در جریاناتی که در هجده تیر و بعضی استانهای شرقی و غربی به پا شد از خود پس دادند و حالا منظّمتر و بفرمانتر در خدمت کانون قدرت هستند. در چند روز گذشته میدیدم برخی حساب اینها را از لباس شخصیها جدا میکنند. صد البتّه در میان لباس شخصیها همه نوع نیرو به خصوصی بسیجی هم هست ولی وقتی فلان مسؤول میگوید که به آنها گفتیم اگر میآیید فقط با لباس فرم بیایید یعنی بین لباس شخصیها از آنها هم هست.
جهان از به کار بردن اسلحهی گرم علیه تظاهرکنندگان ایران تعجّب کرده است. اعتراض آرام و مسالمتآمیز که به راهپیمایی سکوت معروف شده بود وقتی با ممانعت مواجه شد، به پرتاب سنگ و شکستن چند شیشه کشید ولی چارهی این کار در دنیا آب گرم و سپرهای حفاظتی است و باتومهایی که معمولاً در حدّ دفاع از خود از آن استفاده میشود نه ضربههایی چنین وحشیانه و نه استفاده از اسلحهی گرم. اکثر کشتهشدگان این روزها تیر را از ناحیهی سینه خوردهاند و این یعنی کسانی آگاهانه قلب آنها را نشانه رفتهاند. اینها موجوداتی هستند که با تعالیم نظامی و مذهبی آموختهاند که نظام مذهبی را از شرّ « بغاة» حفظ کنند و اینجاست که نصر بالرّعب معنا مییابد. وقتی زنان این نیرو در برخورد با تجمّعات زنان از خود آن وحشیگری را نشان دهند، از مردانشان چه انتظاری هست؟ شعر شاملو را که به یاد دارید؟ یکی از زنان نیروی انتظامی مصاحبه کرده و گفته بود که از جنازه نمیترسم ولی از سوسک میترسم!
من امّا به نوری که در جان هر انسان به ودیعه نهاده شده امیدوارم که این روزها از کسانی که از فرمان مافوق خود در قلم و قمع مردم سرپیچیدهاند کم نداشتهایم. مأموران رژیم گذشته نیز برای چنان روزهایی تعلیم دیده بودند ولی روز مبادا به دادشان نرسیدند. این وجدان زنگارگرفته با برخورد مناسب مردم میتواند دوباره جان بگیرد و جلا یابد. اگر تقلّب به زعم عدّهای تخمین و حدس بود، خون جوانانی که این روزها روی آسفالت خیابانها میریزد یقین محض است. این خونها دامنگیر خواهد بود؛ میمانیم و میبینیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.