وقایع اخیر رو به اتمام میرود و ما به زودی شاهد تحلیف فرد مورد نظر حاکمِیّت خواهیم بود. بعد از این همه جار و جنجال، اکنون کجاییم؟ به کجا میرویم؟ و پس از این چه خواهد شد؟
۱. این نوشته از اعلمی مرا بر آن داشت که زودتر این ایما را بنویسم که ظاهراً هنوز بسیاری از جمله اعلمی نتوانستهاند یا نخواستهاند باور کنند چه اتّفاقی افتاده است. کار از پیشنهاد راهکار و راه حل گذشته است که این «اعتمادسازی» جعلی نه تنها مطلوب نیست بلکه بسیار مضر خواهد بود. اعتماد به چه؟ یا به که؟ انتخابات را نمیگویم که تمام شد و از همان اوّل هم تمام شده بود. برای هر کسی به دلیلی از همان اوّل تمام شده بود، برای من که شاهد تعویض تمام و کمال نمایندگان ناظر باسابقهی شورای نگهبان بودم( همانها که تا توانستند رأی خاتمی را نخواندند و ناطق را بالا کشیدند، همانان که باعث پیروزی احمدینژاد شدند) درست مانند عفّت مرعشی از آغاز بدگمان بودم؛ چرا که وفاداران به خود را نیز با نیروهای تازهنفس، جوان و کاملاً مطیع عوض میکردند. بسیاری هستند که هنوز هم تقلّب- یا آنچنان که من نوشتم عددسازی- را باور ندارند یا به هنگام مدرک آوردن فقط به دو سه نمونه از دهها نمونه مورد مشکوک متوسّل میشوند. اینها حق دارند چون از پس پردهی انتخابات گذشته خبر ندارند و نمیدانند که چه راحت جای ناطق و فائزه هاشمی عوض شد تا رئیس مجلس آینده زیردست زن جوانی که طرفدار دوچرخهسواری دختران است[!] قرار نگیرد؛ یا در مشهد چطور سر جوانی خوش بر و رو را که باید همان مرحلهی اوّل به مجلس راه مییافت – و این روزها چقدر چرند و پرند نوشت- بریدند. مرتضی مردیها به درستی پرسید مگر چیز تازهای رخ داده که قبلاً هم همین آش بود و همین کاسه. مگر احمدینژاد واقعاً دور پیش هفده میلیون رأی داشت؟ ولی به مردیها میگویم بله، چیز تازهای رخ داده است.
۲. دو چیز قطعاً عوض شده است؛ یکی جامعهای که دارد با سربرآوردن نسل نو پوست میاندازد و آمدن رسانههایی مانند اینترنت و ماهواره و تلفنهای دستی که آنها را از هم و از جهان باخبرتر کرده است. یکی از دلایل سکوت بیشتر در شهرهای کوچک و روستاها همین دسترسی کمتر به اخبار است.
دوّم توّهم حکمرانان است از قدرت بیزوال خود و نظام (که این دو را مرادف هم میپندارند) و این اشتباه باعث ارتکاب اشتباههای دیگری نیز خواهد شد. سه رویداد مهم این اواخر،اتْفاقات بیست و دو، بیست و پنج و بیست و نه خرداد بود که با اندک عقلانیّتی میتوانست بهتر اداره شود ولی توهّم استیلا بر جامعه باعث شد که در این یک هفته ساعت شنی تغییر در ایران واژگون شود. دربارهی این سه روز نوشتهام و بعدها باز خواهم نوشت البتّه با آرامش و رویکردی جدید که خواهم گفت از کجا نشأت میگیرد.
دوّم توّهم حکمرانان است از قدرت بیزوال خود و نظام (که این دو را مرادف هم میپندارند) و این اشتباه باعث ارتکاب اشتباههای دیگری نیز خواهد شد. سه رویداد مهم این اواخر،اتْفاقات بیست و دو، بیست و پنج و بیست و نه خرداد بود که با اندک عقلانیّتی میتوانست بهتر اداره شود ولی توهّم استیلا بر جامعه باعث شد که در این یک هفته ساعت شنی تغییر در ایران واژگون شود. دربارهی این سه روز نوشتهام و بعدها باز خواهم نوشت البتّه با آرامش و رویکردی جدید که خواهم گفت از کجا نشأت میگیرد.
۳. به دلایل زیادی از جمله سنن الهی و قوانین بشریافته که دو روی یک سکّهاند و در فرازی چون «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» در کلامی نبوی به هم میرسند، گمان دارم که کار این نظم و نظام از اصلاح جزئی گذشته است و خود به دست خود به مسیر دگرگونی افتاده است. اگر تا دیروز به فکر تشویق و ترغیب و تفسیر و تحلیل بودم و فکر میکردم اگر چنین نگوییم و چنان نکنیم، اتّفاقی نخواهد افتاد، امروز میبینم اتّفاق شروع به رخ دادن کرده واین نهال، درختی خواهد شد که بی شک برگ و بر میدهد؛ به قول معروف تغییر در ایران، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. فصلی را به پایان رساندهایم و فصلی دیگر آغاز شده است. فصلها هم برای رفتن یا آمدن از کسی اجازه نمیگیرند. تا کنون در سربالایی بودیم و حالا در سراشیبی. تا به حال میخواستیم گذشته و حال را نفی کنیم ولی حالا باید به فکر اثبات آینده باشیم. پس خیالم از این بابت راحت است ولی...
۴. در سراشیبی خیالمان از حرکتکردن راحت است ولی مشکل جهتیابی و تعیین سرعت و مقصدگزینی به قوّت خود باقی است. گرچه تغییری مسالمتآمیز با تکیهی ابتدایی بر قانون اساسی موجود، ممکن و مطلوب است ولی از این پس، آوردن نقل قول از این و آن درگذشته و شهید یا توسّل به بندهای قانون اساسی فعلی - در حالیکه مفسّران رسمی آن بزرگترین تحریفگران آنند- بسیار مضحک خواهد بود. روشنفکران ایرانی باید بر اساس تجارب چند دههی گذشته به فکر تصویر کردن ایران نو باشند. این ایران، همانقدر که با تصوّر خشک امثال جنّتی از اسلام نمیخواند با ایدهآلهای بلندپروازانه- و از دید من نامطلوب- گنجی نیر ناهمخوان است. ایرانی که در آن کسی مزاحم کسی نشود، حقّی از کسی ضایع نشود، اهل هر عقیده و مرامی بتواند به زندگی خود بپردازد و کسی چیزی را بر کسی تحمیل نکند. تمام نهادهای قانونی منتخب باشند و به هنگام هر پیشنهاد اصلاحی، اعتدال رعایت شود تا کسی نتواند با تحریک احساسات و عواطف مردم، بافتهها را پنبه کند.
۵. برای این تلاشهای روشنفکرانهی مفروض، رسانه یا رسانههایی لازم است که پیشتر دربارهی آن نوشتهام. مهمتر از آن، دانستن این است که بحث از بازگشت به پیش از ۲۲ خرداد، بیمعناست. وضع کنونی ما بسیار شبیه به ایران پس از خرداد ۴۲ است. شاید تغییری که از آن مینویسم زودتر از آن پانزدهسال خفقانبار نیز رخ دهد. بازخوانی تاریخ و اتّفاقات آن زمان میتواند ما را در یافتن مسیر کمک کند. پس از دید من:
الف. اعتراضهای خیابانی بهتر است خیلی زودتر بخوابد. چون این اعتراضات ناظر به «انتخابات ۸۸» است که گذشته از بیتأثیر بودن آن، حالا دیگر هدف از آمدن این کس یا نیامدن آن کس، به اصلاحی کلّیتر بدلشده که آن هم مستلزم آرامش و نفسگیری مجدّد است.
ب. هر گونه مشارکتی از این پس در قالب انتخابات یا مانند آن که تأییدکنندهی وضع موجود باشد محلّی از اعراب ندارد. بررسی چگونگی آن را به بعد وامیگذارم.
ج. با مفروض گرفتن لزوم پرهیز از خشونت، یک راه مسالمتآمیز بیشتر برای تغییر باقی نیست و آن یک راه به سه مقصد میتواند منتهی شود. این سه مقصد، سه مدل الگوی قابل قبول حکومت برای ایران از دید من است با رعایت اولویّت فی نفسه یا ترتیب زمانی. فعلاً برای گفتن این راه- که از ایماهای پیشین من مثل «معمّای کرم و سیب» به راحتی فهمیده میشود- شاید کمی زود باشد چون اوّلاً هنوز شور و شر پس از انتخابات نخوابیده و ثانیاً مطمئن نیستم که آنکس که باید بشنود و بخواند، میخواند و میشنود.
الف. اعتراضهای خیابانی بهتر است خیلی زودتر بخوابد. چون این اعتراضات ناظر به «انتخابات ۸۸» است که گذشته از بیتأثیر بودن آن، حالا دیگر هدف از آمدن این کس یا نیامدن آن کس، به اصلاحی کلّیتر بدلشده که آن هم مستلزم آرامش و نفسگیری مجدّد است.
ب. هر گونه مشارکتی از این پس در قالب انتخابات یا مانند آن که تأییدکنندهی وضع موجود باشد محلّی از اعراب ندارد. بررسی چگونگی آن را به بعد وامیگذارم.
ج. با مفروض گرفتن لزوم پرهیز از خشونت، یک راه مسالمتآمیز بیشتر برای تغییر باقی نیست و آن یک راه به سه مقصد میتواند منتهی شود. این سه مقصد، سه مدل الگوی قابل قبول حکومت برای ایران از دید من است با رعایت اولویّت فی نفسه یا ترتیب زمانی. فعلاً برای گفتن این راه- که از ایماهای پیشین من مثل «معمّای کرم و سیب» به راحتی فهمیده میشود- شاید کمی زود باشد چون اوّلاً هنوز شور و شر پس از انتخابات نخوابیده و ثانیاً مطمئن نیستم که آنکس که باید بشنود و بخواند، میخواند و میشنود.
در پایان با اینکه کلّی باید و نباید کردم، دغدغهی خاصّی ندارم چون میدانم که فصلی گذشته و فصلی خواهد آمد. شاید اشتباههای پی در پی حاکمان مرا بیش از مواضع دقیق معترضان قویدل میکند که چنین خواهد شد. متأسّفانه باید منتظر سانسور بسیار شدید هنری و دانشی باشیم که از الآن و با مهار پیش از انتشار روزنامهها شروع شده است. این وضعیّت قرمز شاید پایان بپذیرد ولی هرگز سفید نخواهد شد و بین زرد و نارنجی در نوسان خواهد بود. تصویر حکومت و حاکم نزد مردم به پیش از ۲۲ خرداد باز نخواهد گشت و اوضاع جدید محتاج برنامه، گفتار و کردار جدید خواهد بود.
۶. من در این هیاهو از گسستن از تمام سنّتها میترسیدم که مباد پا بر جایی بگذاریم که مطمئن نیست و باز دوباره با تفریط، زمینهی افراطی دیگر را فراهم کنیم که فریادهای «الله اکبر»های شبانه مرا از نگرانی در آورد. میدانید که زنان به هنگام زایمان به زبان مادری سخن میگویند امّا فقط زنان نیستند، هر کس وقتی از آستانهی خویشتنداری و ضبط نفس بگذرد دیگر وقعی به آموختههای خود و قضاوت اطرافیان نمیگذارد و چه وقتی بحرانیتر از دیدن جوانی آغشته به خون؟ وقتی فریاد «یا حسین» معترضان جوان را پیرامون جسم خونین دوستشان میدیدم و میشندیدم، مطمئن شدم که هنوز ریشه در آب است و این یعنی– به تعبیر بعضی- اسلام رنگی میتواند از دید جوانان تغییرخواه جانشین اسلام سیاه و سفید شود. در این باره هم- با تأکید بر اینکه فقط به خاطر تعلّقات مذهبی این بند را نمینویسم- بعدها بیشتر خواهم گفت.
۷. میرحسین موسوی به درستی در آخرین بیانیّهاش دست خدا را در راهپیماییهای خاموش و شعارهای مسالمتآمیز تهران دیده است. این نوع خیزش بیبرنامه و بسیار دقیق همه را به اعجاب واداشته است. دانهی این سکوت معترض، در خفا و در وجدان تکاتک آن تودهی عظیمی که به خیابان رفتند و تعداد بسیار بیشتری که تماشا کردند، باقی میماند و جوانه خواهد زد. ژیژک هم از این خودانگیختگی سامانمند به شگفتی آمده بود و به درستی میگفت که اینان خواهان بازگشت به انقلاب خمینی هستند. با توصیهی مجدّد به جوانان و نوجوانانی که به اقتضای سنّ خود حافظهی تاریخی چندانی ندارند به بازخوانی تاریخ معاصر، میگویم که اولین سؤال این است که انقلاب ِکدام خمینی؟ خمینی سال ۶۷ یا خمینی ۶۱ یا ۵۹ یا ۵۸ یا ۵۶؟ خمینی قم اوّل، نجف، پاریس، قم دوّم یا خمینی تهران؟ ما در حقیقت چند خمینی داریم با گفتارهایی که گاه در تضاد با هم قرار میگیرند. این برای شروع یکی از بهترین و مناسبترین پرسشهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.