۱. دانشوری و حقیقتیابی مستلزم نوعی خوشبینی به این است که نوع انسان همیشه در برابر هر حقیقتی تسلیم خواهد شد. حتّی کسانی که در برابر حقایق به جدال برمیخیزند هم یا یقین نادرست یا شک به آن حقیقت درست را در دل خود دارند. برای مثال نباید به راحتی طرفداران احمدینژاد را به چیزی متّهم کرد پیش از آنکه بر معذور بودن آنها از یافتن اطّلاعات درست آگاه بود. وقتی بسیاری از مردم به اینترنت دسترسی ندارند و آمار صحیح اقتصادی را با رجوع به سایت بانک مرکزی- که فکر نمیکنم نهادی«صهیونیستی» باشد- نمیدانند، باید به دنبال آگاه کردن آنان بود، چه مقصّر باشند و چه قاصر. مرحلهی بعد آموزش شیوههای تحلیل و داوری است و این هر دو با داشتن رسانههای مؤثّر مانند شبکههای تلویزیونی و مانند آن امکانپذیر است و گرنه شایعه و حرفهای دهان به دهان مگر چقدر برد دارد یا قابل اطمینان است؟
مهدی خزعلی در سایتش که الآن در دسترس نیست نوشته بود که کسی برای پدرش خبر آورده که امام زمان گفته از احمدینژاد حمایت کنید. طبعاً این خبر از چند ناحیه ایراد دارد، یکی راوی خبر و راستگویی او و دوّم خود خبر که در روایات ما مکلّف شدهایم که هرکس خبر میآورد از امام زمان تکذیبش کنیم و دیگری تحلیل خبر و مقایسه با دیگر دانستههاست که اگر دروغگویی کسی محرز شد، محال است شخص معصومی از او حمایت کند. ضمن تأسّف از رفتار پدر آقای خزعلی که همچون عوام با این اخبار جعلی برخورد میکند، باید دانست که جهل و اطمینان به خبر نادرست، دلیل حمایت او و امثال او از احمدی نژاد است.( نوشتهی خزعلی را اینجا بخوانید) من فکر میکنم کسانی که شایعات حمایت آقای بهجت از احمدینژاد را میشنیدند و باور میکردند، حالا که این تکذیبها را میبینند حتماً متعجّب- و شاید مردّد- خواهند شد.
مهدی خزعلی در سایتش که الآن در دسترس نیست نوشته بود که کسی برای پدرش خبر آورده که امام زمان گفته از احمدینژاد حمایت کنید. طبعاً این خبر از چند ناحیه ایراد دارد، یکی راوی خبر و راستگویی او و دوّم خود خبر که در روایات ما مکلّف شدهایم که هرکس خبر میآورد از امام زمان تکذیبش کنیم و دیگری تحلیل خبر و مقایسه با دیگر دانستههاست که اگر دروغگویی کسی محرز شد، محال است شخص معصومی از او حمایت کند. ضمن تأسّف از رفتار پدر آقای خزعلی که همچون عوام با این اخبار جعلی برخورد میکند، باید دانست که جهل و اطمینان به خبر نادرست، دلیل حمایت او و امثال او از احمدی نژاد است.( نوشتهی خزعلی را اینجا بخوانید) من فکر میکنم کسانی که شایعات حمایت آقای بهجت از احمدینژاد را میشنیدند و باور میکردند، حالا که این تکذیبها را میبینند حتماً متعجّب- و شاید مردّد- خواهند شد.
۲. نقل قولی میخواندم از آیتالله خمینی که در زمان شاه افشای حقایق را واجب و تقیّه را حرام اعلام کرده بود. این امر مختصّ زمان شاه نیست و در هر زمان از جمله الآن نیز جاری است. برای مثال دانستن فوت فردی به نام اصغری که مسؤولیّتی در وزارت کشور داشته و بعضی آمار غیررسمی انتخابات اخیر به وی منتسب است برای قضاوت دربارهی لاپوشانیهای پس از انتخابات بسیار معنیدار است (اینجا) آنچنانکه تحقیق دربارهی خبر نقض آن و شخص دیگری که تشابه اسمی با او دارد نیز بسیار واجب است( اینجا).
برای من و امثال من، به جز بعضی مجاری غیررسمی و دوستان و آشنایانی که به هرحال هر کسی در نهادهای گوناگون دارد، دریافت اخبار از همین رسانههایی است که در دسترس همگان است ولی جالب است که بسیاری از اخباری که از چشم همه پنهان میماند از مجرای همین رسانهها و به طور ناخواسته به بیرون درز میکند. تلاش فرد خواننده یا بیننده و کنار هم گذاشتن آنها و تحلیل آنهاست که میتواند باعث اختلاف افراد در میزان اخبار باشد.
برای مثال به یک نمونه اشاره میکنم. در انبوه اطّلاعاتی که در سالهای ریاست جمهوری خاتمی در روزنامهها سرازیر شد، یک بار در میان مقتولان قتلهای زنجیرهای – در میان بسیاری از اسمها که نمیشناختم یا میپنداشتم به مرگ طبیعی یا شهادت درگذشتهاند – به نام مصطفی چمران برخوردم و آنرا در حافظه نگه داشتم. حدود یک سال پیش که بر سر مسائل علمی- و نه سیاسی- با برخی دوستداران سیّدابوالحسن بنیصدر دادوستدی قلمی داشتم که در همین وبلاگ منتشر شد، از فرصت استفاده کردم و چند سؤال را که فکر میکردم جواب آنها نزد اوست پرسیدم. در مورد چمران ایشان چنین جواب داد:
برای من و امثال من، به جز بعضی مجاری غیررسمی و دوستان و آشنایانی که به هرحال هر کسی در نهادهای گوناگون دارد، دریافت اخبار از همین رسانههایی است که در دسترس همگان است ولی جالب است که بسیاری از اخباری که از چشم همه پنهان میماند از مجرای همین رسانهها و به طور ناخواسته به بیرون درز میکند. تلاش فرد خواننده یا بیننده و کنار هم گذاشتن آنها و تحلیل آنهاست که میتواند باعث اختلاف افراد در میزان اخبار باشد.
برای مثال به یک نمونه اشاره میکنم. در انبوه اطّلاعاتی که در سالهای ریاست جمهوری خاتمی در روزنامهها سرازیر شد، یک بار در میان مقتولان قتلهای زنجیرهای – در میان بسیاری از اسمها که نمیشناختم یا میپنداشتم به مرگ طبیعی یا شهادت درگذشتهاند – به نام مصطفی چمران برخوردم و آنرا در حافظه نگه داشتم. حدود یک سال پیش که بر سر مسائل علمی- و نه سیاسی- با برخی دوستداران سیّدابوالحسن بنیصدر دادوستدی قلمی داشتم که در همین وبلاگ منتشر شد، از فرصت استفاده کردم و چند سؤال را که فکر میکردم جواب آنها نزد اوست پرسیدم. در مورد چمران ایشان چنین جواب داد:
"در باره شهادت چمران، آن ایام هنوز با ستاد ارتش در ارتباط بودم. ستاد به این جانب اطلاع داد که او را از پشت سر هدف قرار دادهاند. یعنی قاتل یا قاتلان نه عراقیها که ایرانیها بودهاند. قاعدتاً نهضت آزادی میباید پیگیر میشد اما از ناحیه آنها هیچ نشینده و نخواندهام. یا ترجیح دادهاند او شهید راه وطن بماند بدین خاطر که به دست دشمن کشته شده است و یا شاید مطمئن نشدهاند که به دست «خودیها»ی رژیم کشته شده است و یا اگر مطمئن شدهاند که به دست رژیم کشته شده است، «مصلحت» ندیدهاند حقیقت را ابراز کنند و یا ابراز کردهاند این جانب نشنیده و نخواندهام."
میبینید که پیگیری یک خبر به ظاهر بیاهمیّت در حاشیهی یک روزنامه به نزدیکشدن به حقیقتی مهیب میانجامد. این البتّه حرف نهایی نیست ولی این گمان را تشدید میکند که کسانی که هدف را توجیهگر وسیله میپندارند، کارشان را از همان اوایل انقلاب آغاز کردهاند و ما به غلط میپنداریم که از تاریخ سی سالهی اخیر اطّلاع کمابیش کاملی داریم. هر یک از این دادهها میتواند در نوع داوری و جهتگیری ما تأثیر بسزایی بگذارد.
۳. انگیزهی نگارش این ایما سخنان اکبر گنجی در یکی از نوشتههایش بود که باز هم دیدم از همان اصطلاحات عالیجناب خاکستری و مانند آن استفاده میکند. او اکنون خارج از کشور است و بعید است که به ایران برگردد و فعلاً امنیّت دارد اگر او نتواند آنچه میداند با آوردن دلیل و مدرک و ذکر نام حقیقی افراد بگوید، چه کسی میتواند؟ اگر نتواند یا نخواهد حرفهایش را واضح و متقن در محیطی آزاد بزند نباید از اینکه به زدن حرفهای مبهم و دوپهلو و عالمنمایی متّهم شود، گلهای داشته باشد.
ببینیم در روزهای اخیر چقدر حرف مگو از پرده بیرون افتاد. حرفهای هادی غفّاری را بسیاری در خلوت گفته بودند ولی در ملأ عام طبعاً بازتاب دیگری دارد. یا این گفتههای احمد قابل، به دلیل ارائهی دادههای جدید میتواند تأثیر زیادی بر بینش و قضاوت خوانندگانش بگذارد و طبعاً بیشتر منظور من کسانی است که فکر نمیکنند اوضاع کشور به سوی ناصوابی میرود و از ایراد اتّهام به مسؤولان کشور- که به آنها خوشبین هستند- تعجّب میکنند. به گمان من امروز کتمان و تقیّه نوعی خیانت است، هر کس اگر حقیقتی را میداند که میتواند به قضاوت درست دربارهی تاریخ کشور و سابقهی افراد کمک کند، نباید سکوت کند. بیجهت نیست که حاکمیّت ایران امروز اینقدر در برابر رسانهها موضع میگیرد و از جریان آزاد اطّلاعات جلوگیری میکند. من همچنان به« انسان» امیدوارم و مطمئن هستم که به جز معدودی از افراد، آدمیان با آگاهی یافتن از حقایق در برابر آن تسلیم میشوند و گرنه و تا اطّلاع ثانوی به امثال این مرد باید حق بدهیم که به دست و پای کسی بیفتد که نمیداند زمامداریش او را بدبختتر و عقبماندهتر از گذشته کرده است.
ببینیم در روزهای اخیر چقدر حرف مگو از پرده بیرون افتاد. حرفهای هادی غفّاری را بسیاری در خلوت گفته بودند ولی در ملأ عام طبعاً بازتاب دیگری دارد. یا این گفتههای احمد قابل، به دلیل ارائهی دادههای جدید میتواند تأثیر زیادی بر بینش و قضاوت خوانندگانش بگذارد و طبعاً بیشتر منظور من کسانی است که فکر نمیکنند اوضاع کشور به سوی ناصوابی میرود و از ایراد اتّهام به مسؤولان کشور- که به آنها خوشبین هستند- تعجّب میکنند. به گمان من امروز کتمان و تقیّه نوعی خیانت است، هر کس اگر حقیقتی را میداند که میتواند به قضاوت درست دربارهی تاریخ کشور و سابقهی افراد کمک کند، نباید سکوت کند. بیجهت نیست که حاکمیّت ایران امروز اینقدر در برابر رسانهها موضع میگیرد و از جریان آزاد اطّلاعات جلوگیری میکند. من همچنان به« انسان» امیدوارم و مطمئن هستم که به جز معدودی از افراد، آدمیان با آگاهی یافتن از حقایق در برابر آن تسلیم میشوند و گرنه و تا اطّلاع ثانوی به امثال این مرد باید حق بدهیم که به دست و پای کسی بیفتد که نمیداند زمامداریش او را بدبختتر و عقبماندهتر از گذشته کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.