پس از قیصر کیمیایی، موج ساختن فیلمهای معترض با الگوبرداری از آن آغاز شد، حتّی بزرگانی مانند تقوایی و حاتمی هم با صادق کرده و طوقی، بخت خود را در این عرصه آزمودند. در سال ۵۴ دو فیلم با موضوعهایی مشابه اکران شد که هر قدر یکی از آنها دیده و شناخته شد، دوّمی از چشمها دور ماند. گوزنهای کیمیایی یکی از گرمترین و بهترین فیلمهای اوست که پیشتر مختصری در بارهی آن نوشتهام. این فیلم همواره در فهرست منتخب فیلمهای برگزیدهی ایران بوده و در آخرین انتخاب مجلّهی فیلم به صدر فیلمهای ایرانی صعود کرد امّا « کندو»ی فریدون گله تا چندی پیش فیلم مهجوری بود. مسعود مهرابی حتّی این فیلم را لایق آوردن خلاصهی داستان و اشاره به آن در تاریخ سینمای ایرانش نمیکند ولی پس از بازیابی دوبارهی گله در یکی از ویلاهای شمال و مصاحبهی چند تن از منتقدان با او که در خلوتی درویشوار به سر میبرد، توجّه به او و فیلمهایش( وبه طور خاص کندو و مهرگیاه) بالا گرفت. تا جایی که در صعودی حیرتآور، کندو در ده فیلم برتر فهرست منتخب منتقدان فیلم – بالاتر از قیصر، دونده، خشت و آینه، طعم گیلاس و رگبار- جای گرفت.
کندو فیلم دو زندانی به نامهای حسینی و ابی است که پس از رهایی و در یک بازی تُرنا، حسینی حاکم میشود و حکم میکند که ابی در هفت کافه در مسیر جنوب شهر تا شمال تهران عرق بخورد ولی حساب نکند. باقی فیلم حکایت سرسختی ابی برای اجرای حکمی است که دیگران آن را ناعادلانه میدانند.
داستان فیلم و کارگردانی گله بسیار حساب شده است و خیلی عجیب است که این فیلم تا مدّتها درست و حسابی دیده نشد. نه این فیلم تنها فیلمی است که از دید پنهان مانده و نه فیلم دیگری که بیجهت بر صدر نشسته باشد و در آینده افت کند، نداریم. فیلم با نمادهای آن دوره پیش میرود، دو زندانی در زندان آزادترند تا بیرون و پس از بیرون آمدن نصیحت میشنوند که به آنجا برگردند که امنتر و راحتتر است! گویی مردم به زندانی بودن عادت کردهاند و قدر آزادی خود را نمیدانند. شخصیّتها به دقّت انتخاب شدهاند و دایرههای روایی، همدیگر را کامل میکنند. ابی به دنبال یافتن بستنیفروشی است که در کودکی به دنبال بستنی خوردن بدون دادن پول او را کتک زده است، حکم حسینی هم پس از جازدن ابی از عرق خوردن مجانی در یک مغازه است و خودش کاری را که به خاطر آن به زندان افتاد در پایان تکرار میکند. حسینی بیش از آنکه نگران رسیدن ابی باشد با همراهش مرتضی دوست دارند او به مقصد برسد. در حقیقت با نامی که گله برایش انتخاب کرده، میخواهد ابی را بیدار کند و از رخوت و انفعال درآورد. مرتضی هم کس دیگری است که فردی با شکل و شمایل مذهبی را در خدمت دارد و حسینی جایی به او میگوید که هر کدام ابزار خود را داریم و ابزار تو هم این است. آقاحسینی مشابه قدرت در فیلم گوزنهاست یعنی کسی که مثلاً جرمی کرده و در حقیقت آدمی سیاسی است ولی هر قدر کیمیایی در گوزنها احتیاط میکند، گله با صراحت بیشتری به میدان میآید و میگوید که «میترسیدند به ملاقاتش بیایند» که روشن است، ملاقات با یک دزد ترس ندارد. خود گله تأکید میکند تمام حرفش را با صندلی پایان فیلم که ابی بر آن مینشیند زده است. این صندلی میتواند مژدهی به قدرت رسیدن مردم یا اقشار فرودست جامعه باشد که یکجور آیندهبینی ِخاصّ آثار هنری برجسته مانند سووشون دانشور نیز هست. شاید گله الآن اگر زنده بود- و با توجّه به رویدادهای اخیر ایران-، بازگشتن ابی و حسینی به زندان را از بین رفتن آزادی پس از برقراری کوتاهمدّت آن میدانست.
فرمانآرا گفته که در دوران شمقدری فیلم نمیسازد. او از دید من بهترین و سرحالترین فیلمساز چندسال اخیر ایران است ولی حرفش را نمیپسندم. فیلمهایی مانند کندو، گوزنها، تنگنا توانستند در دوران پهلوی نقش معترضانهی اجتماعی- هنری خود را برای بازتاب دادن شرایط جامعه ایفا کنند. الآن نیز فیلمسازان با استفاده از اندک روزنههای موجود میتوانند و باید که واکنش خود را نشان دهند و با تحریم و دست روی دست گذاشتن یا فیلمسازی در خارج که امکان اکران داخلی نداشته باشد، چیزی جلو نمیرود. هر کس باید بتواند به سهم خود با ابزار اندیشه و هنر خود، «اکنون» را به زبانی که بهتر میشناسد ترجمه کند. ما الآن به ساختهشدن« کندو»های زمان خود بسیار نیازمندیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.